eitaa logo
داستان آموزنده 📝
14.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گسترده امید
666.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای خانمهایی ڪه به تمیزی خونه اهمیت میدن یه کانال زدیم👇 ✅نکته ها و ترفندهای 📛مادرشوهر وجاریت سلیقه تو مسخره میکنن😬 کشوهای کابینتات همیشه بهم ریخته است😩 همه چی رو هم تلنباره😏 اینکه غصه نداره عزیزم😍 بیا اینجا👇 ✅اینجامثل واسه هرزنی! کار راه اندازه😉 از آرایشو آشپزی بگیر تا خونه داری و پرورش گیاهان 😈 میکنه😎 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3444572250Cc106209e1e
💞وقتی که من در سال اول دبیرستان درس می‌خواندم، با پدر و مادرم بعضی شب‌ها به سینما می‌رفتیم و پس از آن، همبرگری ‏می‌خوردیم و به خانه برمی‌گشتیم. پسرکی هم در آنجا بود که به مشتری‌ها روزنامه می‌فروخت. به سراغ پدرم آمد و پرسید دوست دارد یک روزنامه بخرد. پدر در جوابش گفت: «نه پسر جان، من قبلاً آن را خوانده‌ام.» پسرک همچنان اصرار می‌ورزید: «خانوم‌تان چطور؟ یکی بدهم خدمت‌شان؟» پدرم خنده‌کنان و به شوخی گفت: «اوه!... او که سواد ندارد.» پسرک با آن چشمان سیاه و درشتش، چشمکی زد و درحالی‌که با دست به پشتش می‌زد، گفت: «خوب، پس یک روزنامه بگذار در جیب پشتی‌اش تا انقدر احمق به نظر نرسد!» ما که از حاضرجوابی پسرک جاخورده، ولی به روی خود نیاورده بودیم، متلک او را با خنده رد کردیم. درواقع، ما درقبال «نه» خود، پاسخی مثبت، سریع و هوشمندانه دریافت کرده بودیم. پدرم که به شدت تحت‌تأثیر قرار گرفته بود، ناگزیر، روزنامه‌ای از او خرید. ‎‌‌‌‎ ‎‌‌‎‌‌‎ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥ 🔮    💡           🎀 ✅ هرچی میخوای اینجاست😍👇 💥 @tar_faand 📌
🌷 🌷 ! 🌷بچه‌‌ها مردی عراقی را دیدند که با لباس نظامی می‌آید. عراقی چشمهایش می‌گشت، می‌کاوید، دنبال می‌کرد، همچنان ناآرام؛ در کنار بقیه اسرا نشسته بود؛ بچه‌‌ها پذیرایی مختصری کردند. 🌷چند نفرشان به سمت اسرا رفتند تا مصاحبه کنند؛ مرد عراقی هنوز هم محو جستجو بود که بچه‌ها از او سئوال کردند؛ به خود آمد. برادر می‌گن شما خودتون به خط ما اومدین؛ درسته؟ بله ولی کجاست؟ کجاست اون؟ کی کجاست؟ اون پسر! اون نوجوون!؟ این‌جا تا دلت بخواد نوجوون هست؛ چی کار داری؟ علامتی، نشونه‌ای از او داری؟ بگو شاید پیداش کنیم.... 🌷عراقی با حالی حزین گفت: اون بچه، من رو شرمنده کرد؛ انگار پسرم بود. همین. و بعد آرام و ملتمسانه گفت: حالا کجاست؟... می‌شه به من نشونش بدین؟ محمد رسول کمی آن طرف‌تر داشت به اسرا آب می‌داد.... ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج 📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌 وخلاقیت 🔮👇🏻       هنر  🎀 👇🏻 ✅ هرچی میخوای اینجاست😍👇🏻 💥 @tar_faand 📌
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🐬ماهی سرخ کردنم توفامیل معروفه😍 همه دستورشو ازم میخوان😉 به شما میگم😍 هرچی و یاد گرفتم ازاین کانال👇 http://eitaa.com/joinchat/1430519829C8a006c9c0c باتمام نکات
🔹 پدری فرزند خود را خواند. دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود، نگاه كرد و گفت: فرزندم! چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتی و آن را كثيف نكردی؟ پسر با تعجب پاسخ داد: چون معلم هر روز آن را نگاه میكند و نمره میدهد. پدر گفت: درست است. پس دفتر زندگی خود را نيز پاک نگاه دار، چون معلمِ هستی، هر لحظه آن را مینگرد و به تو نمره میدهد. 🔸 ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري؛ آيا انسان نمیداند كه خدا او را میبيند. 📚 سوره علق، آیه ۱۴ ‌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌 وخلاقیت 🔮👇🏻       هنر  🎀 👇🏻 ✅ هرچی میخوای اینجاست😍👇🏻 💥 @tar_faand 📌
🔴 داستان کوتاه سعید بن جبیر که از یاران با وفای امام سجاد (ع) می باشد، نقل می کند: یکی از دهقان های ایرانی که ستاره شناس بود، هنگامیکه حضرت برای جنگ (با خوارج نهروان) خارج می شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای امیرالمومنین ستاره های نحس و شومی طلوع کرده است. در مثل این روز شخص حکیم باید خود را پنهان کند و امروز برای شما روز سختی است. دو ستاره به هم رسیده اند و از برج شما آتش شعله ور است و جنگ برای شما موقعیت ندارد. حضرت علی (ع) فرمود: وای بر تو، ای دهقانی که از علائم خبر می دهی و ما را از سرانجام کار می ترسانی، آیا می دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان است؟ آیا می دانی اسد چند مطلع دارد؟ مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اصطرلابی را که در آستین داشت درآورد و شروع به بررسی و محاسبه کرد. ❤️ حضرت علی (ع) لبخندی زد وفرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه ای فرو ریخت. برج ماجین شکاف برداشت. حصار سرندیب سقوط کرد. فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد (یا او را شکست داد). بزرگ یهود ناپدید شد. مورچگان در سرزمین مورچه ها به هیجان آمدند و پادشاه افریقا نابود شد. آیا تو این حوادث را می دانی؟ مرد منجم گفت: نه یا امیرالمومنین. حضرت فرمود: در هر عالمی هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمد و امشب همین تعداد خواهند مرد؛ و این مرد (با دست خود به مردی بنام سعد بن مسعده حارثی (لعنه الله) که جاسوس خوارج در لشکر حضرت بود اشاره نمود) جزو همین اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد. مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد. سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، ماییم برپادارنده محور (دین و هستی) و نشانه های فلک. و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می کشد، بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من. چرا که نور آن (آتش) پیش من است و سوزاندن و شعله اش به دور از من؛ و این مساله ای پیچیده است، اگر حسابگر هستی آنرا محاسبه کن. 📚 الاحتجاج، ج 1، ص 355 ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈ 👇👇🧸👗👛💐🎉🪔🎁🎈👇👇 وخلاقیت 🔮👇🏻       هنر  🎀 👇🏻 ✅ هرچی میخوای اینجاست😍👇🏻 💥 @tar_faand 📌
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄ . ┅❀❣-🦚🎈🪔🐬-❣❀┅ وخلاقیت 🔮  هنر  🎀 📥 هرچی میخوای اینجاست😍📥 🌀🎣 http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8 🎯
💔 وضوی اشتباهی( امام حسن مجتبی (ع)) روزی، امام حسن و امام حسین (علیهما ‌السلام) از کنار پیرمردی رد می‌شدند که متوجه شدند او درست وضو نمی‌گیرد. آنها می‌خواستند وضوی درست را به پیرمرد یاد بدهند اما اگر به پیرمرد مسقیم می‌گفتند ممکن بود ناراحت شود، پس تصمیم گرفتند کاری کنند که خودش متوجه اشتباه وضویش بشود. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) شروع به صحبت کردند که کدام یک از آن دو وضوی درست می‌گیرد؟ سپس به پیرمرد گفتند: «آیا می‌شود وضو گرفتن ما را نگاه کنید و بین ما داوری کنید؟ی پیرمرد هم قبول کرد. امام حسن و امام حسین (علیهما ‌السلام) هر دو به درستی وضو گرفتند و گفتند: «وضوی کدام یک از ما بهتر بود؟» پیرمرد که وضوی آنها را دید، متوجه اشتباه خود شد و گفت: «شما هر دو درست وضو گرفتید، این من بودم که تا به حال اشتباه وضو می‌گرفتم و به برکت شما و مهربانی و محبت شما، الان وضوی درست را از شما یادگرفتم و دیگر اشتباهم را تکرار نمی کنم.» ❌ منبع : بحار الانوار، ج 43، ص 319 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥. ┅❀❣-🦚🎈🪔🐬-❣❀┅ وخلاقیت 🔮  هنر  🎀 📥 هرچی میخوای اینجاست😍📥 🌀🎣 http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8 🎯
((عداس )) انگورها را آورد و گذاشت و گفت : بخور!  رسول اكرم دست دراز كرد و قبل از آنكه دانه انگور را به دهان بگذارد، كلمه مباركه بسم اللّه  را بر زبان راند. اين كلمه تا آن روز به گوش عداس نخورده بود. اولين مرتبه بود كه آن را مى شنيد. نگاهى عميق به چهره رسول اكرم انداخت و گفت : اين جمله معمول مردم اين منطقه نيست ، اين چه جمله اى بود؟ رسول اكرم :((عداس ! اهل كجايى ؟ و چه دينى دارى ؟. من اصلاً اهل نينوايم و نصرانى هستم . اهل نينوا، اهل شهر بنده صالح خدا يونس بن متى ؟. عجب ! تو در اين جا و در ميان اين مردم از كجا اسم يونس بن متى را مى دانى ؟ در خود نينوا وقتى كه من آنجا بودم ده نفر پيدا نمى شد كه اسم ((متى )) پدر يونس را بداند. يونس برادر من است ، او پيغمبر خدا بود، من نيز پيغمبر خدايم . عتبه و شيبه ديدند عداس همچنان ايستاده و معلوم است كه مشغول گفتگو است . دلشان فروريخت ؛ زيرا از گفتگوى اشخاص با رسول اكرم بيش از هرچيزى بيم داشتند. يك وقت ديدند كه عداس افتاده و سر و دست و پاى رسول خدا را مى بوسد. يكى به ديگرى گفت : ديدى غلام بيچاره را خراب كرد! 📚سيره ابن هشام ، ج 1، ص 419 421. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌. ┅❀❣-🦚🎈🪔🐬-❣❀┅ وخلاقیت 🔮  هنر  🎀 📥 هرچی میخوای اینجاست😍📥 🌀🎣 http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8 🎯
🔴 داستان‌های‌بحارالانوار معجزه ای از امام باقر علیه السلام ابوبصیر یکی از ارادتمندان خاص امام باقر علیه السلام که از هر دو چشم نابینا بود می‌گوید: 🔹به امام باقر علیه السلام عرض کردم: شما فرزندان پیامبر خدا هستید؟ امام فرمودند:«آری.» آیا پیامبر خدا وارث همه انبیا بود. آیا هر چه آنها می‌دانستند پیغمبر هم می‌دانست؟ امام فرمودند:«آری.» آیا شما می‌توانید مرده را زنده کنید و کور و بیمار مبتلا به پیسی را شفا دهید و از آنچه مردم می‌خورند و در خانه هایشان ذخیره می‌کنند خبر دهید؟ امام فرمودند:«آری،با اجازه خداوند.» 🔹در این موقع حضرت به من فرمودند:«نزدیک بیا!» نزدیک رفتم،به محض این که دست مبارکشان را بر صورت و چشمم کشیدند، بیابان،کوه،آسمان و زمین را به خوبی دیدم. 🔹سپس فرمودند: آیا دوست داری همین گونه بینا باشی تا نظیرسایر مردم در قیامت به حساب و کتاب الهی کشیده شوی و یامانند اول کور باشی و به طور آسان وارد بهشت گردی؟ 🔹عرض کردم: مایلم به حال اول برگردم. آنگاه امام علیه السلام دست مبارکشان را بر چشمم کشیدند،دوباره نابینا شدم. 📚بحار،ج ۴۶،ص۲۳۷ وص۲۴۹ بااندکی تفاوت. ➥. ┅❀❣-🦚🎈🪔🐬-❣❀┅ وخلاقیت 🔮  هنر  🎀 📥 هرچی میخوای اینجاست😍📥 🌀🎣 http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8 🎯
1/✍️آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سفر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم. بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند. بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز. بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. . ┅❀❣-🦚🎈🪔🐬-❣❀┅ وخلاقیت 🔮  هنر  🎀 📥 هرچی میخوای اینجاست😍📥 🌀🎣 http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8 🎯. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•