eitaa logo
داستانهای آموزنده
16.4هزار دنبال‌کننده
490 عکس
165 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک کشتی، لب ساحل جایش امن است، اما برای لب ساحل که درست نشده در اصل برای ناامنی های دریا ساخته شده؛ مانند انسان که برای زندگی آفریده شده! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
من از این دنیا فقط اینو دریافتم که: 🔸 اونی که بیشتر می‌گفت:نمی‌دونم، بیشتر می‌دونست! 🔹اونی که قوی‌تر بود،کمتر زور می‌گفت ! 🔸اونی‌که راحت می‌گفت اشتباه کردم، «اعتماد به نفسش بالاتر بود...» 🔹اونی که صداش آروم‌تر بود، حرف‌هاش با نفوذتر بود! 🔸اونی که خودشو واقعاً دوست داشت،،، بقیه‌رو واقعی‌تر دوست داشت! 🔹اونی که بیشتر طنز می‌گفت، «به زندگی جدی‌تر نگــاه می‌کرد» ✍پروفسور حسابی⚘ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
▪️سید جمال الدین اسدآبادی می گوید: رفتم به غرب، اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم، برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم! ▪️شبیه همین جملۀ سید جمال را خیلی از بزرگان غرب رفتۀ دیگر هم گفته‌اند. مثلا آقای قرائتی زمانی که از بازدید کارخانه‌ای در ژاپن برگشته بود نقل می کرد در سخنرانی خود که همۀ حاضرین آن ژاپنی بودند، گفته : شما تقریبا همۀ نکات اسلام را رعایت می کنید و تنها اگر به وحدانیت خداوند ایمان بیاورید همه چیز حل است و مسلمان شده‌اید،،، ▫️چرا که ما در اسلام داریم: نظم ، وجدان کاری ، رعایت حقوق دیگران ، صداقت و پاکدستی از نشانه‌های مسلمان است و هر کجا چنین خصوصیاتی باشد، نشانه‌هایی از اسلام در آنجا وجود دارد. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
هزینه را نوه شما پرداخت میکند یک غذا خوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود: «شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت ‌خواهیم کرد» راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا " پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است ... با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته اید پو ل غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟» پیش خدمت با خنده جواب داد:«چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست.» نتيجه اخلاقی : ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ... ✍انتخاب ها را جدی بگیریم در قبال آیندگان مسئولیم به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️خسرو شکیبایی میگه : ✍همیشه یادمان باشد که؛ نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت ... چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ شکست با کوزه است ! دلها خیلی زود از حرفها می شکنند مراقب گفتارمان باشیم... ‌ ‌به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔸یوسف می دانست که تمام درها بسته است اما بخاطر خدا به سوی درهای بسته دوید... وتمام درها برایش باز شد... اگر تمام درهای دنیا هم بِرویت بسته بود بُدو چون خدای تو و یوسف یکیست... ‌ ‌به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
💢 ناصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به اين مضمون نوشت : من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرماييد! آیت الله العظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت: بسمه تعالی حکم خدا قابل تغییر نیست لکن حاکم قابل تغییر است اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مؤمنین بیهوده ریخته نشود به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍روزی امام فخر رازی را دیدند که می گریست . از سبب آن پرسیدند. 🔸گفت : مسئله ای بود که سی سال آن را باور داشتم و امروز بر من روشن شد که خطا می کردم. 🔹حال بر آن می گریم که نکند همه باورهای من چنین باشد !!! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🏅 🔰 « نان و حلوا »در یکی از شهرها زنی بود بسیار حسود و همسایه ای داشت به نام "خواجه سلمان" که مردی ثروتمند و محترم بود. زن به خواجه حسادت می کرد و می تلاش می کرد از دارایی ها و آبروی آن مرد شریف کم کند و نام نیک او را نیز از بین ببرد ولی موفق نمی شد. تا سرانجام کمر به کشتن او بست. 🔸روزی حلوایی پخت و در آن زهری ریخت . صبح وقتی خواجه خواست از خانه خارج شود زن حلوا را در نانی گذاشت و به خواجه داد و گفت "خیراتی" است ... خواجه چون عجله داشت آن را نخورده به راه افتاد و از شهر خارج شد و در راه به دو جوان بر خورد که خسته و گرسنه بودند او نان و حلوا را به آن ها داد . آن دو حلوا را با خوشنودی از خواجه گرفتند و به محض خوردن مردند . 🔹خبر به حاکم شهر رسید. دستور داد خواجه را دستگیر کردند هنگامی که از وی بازجویی کردند و خواجه داستان را بازگو کرد زن را حاضر کردند. چون چشم زن به آن جنازه ها افتاد شیون سر داد و فریاد و فغان به راه انداخت. 🔹معلوم شد که آن دو جوان یکی فرزند و دیکی برادر آن زن بودند . آن زن نیز از شدت تأثر و ناراحتی پس از دو روز مرد . 💎 حضرت علی (علیه السلام) : در روایتی زیبا می فرماید : کسی که چاه بکند تا برادر دینی او در آن بیفتد اول از همه خودش در آن می افتد" به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
قانون کائنات 🔮 هیچ‌چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی‌کند ... رودخانه‌ها🌊 »»» آب خود را مصرف نمی‌کنند . درختان🌴 »»» میوه‌ های خود را نمی‌خورند . خورشید🌞 »»» گرمای خود را استفاده نمی‌کند . گل ها🌹»»» عطرشان را برای خود گسترش نمی‌دهند . ✍ «زندگی یعنی » 🔸« این قانون طبیعت 🌳 است » به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻حکایت طوطی ومشتری.../دکتر انوشه 🎥 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍نمکدان را که پُر میکنی توجهی به ریختن نمکها نداری... اما زعفران را که میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی حال آنکه بدونِ نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست، 🔸ولی بدون زعفران ماهها و سالها میتوان آشپزی کرد و غذا خورد. ✍مراقب نمک های زندگیتان باشید... ساده و بی ریا و همیشه دم دستتان هستند. ولی روزی اگر نباشند وای بر سفره زندگی...! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande