eitaa logo
داستانهای آموزنده
15.4هزار دنبال‌کننده
431 عکس
138 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💔 🍃💔🍃 یکی از اساتید حوزه نقل میکرد میگفت : روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه : بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده. چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد و گفت : 🔸میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟ استاد : نه!!! شاگرد : تو اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم، پشت گردنش خیلی صافه و باب زدنه؛ هوس کردم یه پس گردنی بزنمش. دلم میگفت بزن. عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه. 🔹خلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم و شما گفتین فورا انجام بده. منم معطل نکردم و شلپ زدمش. انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه اما یه نگاهی به من انداخت و گفت استغفرالله. تعجب کردم گفتم : ببخشید چرا استغفار؟!؟!؟! گفت : دخترم یه پسر بیکار رو دوست داره و من با ازدواج اون مخالفت کردم. 🔸ولی پسر همکارم که وضعیت مالی خوبی دارن به خاستگاریش اومده و میخوام مجبورش کنم که زن پسر همکارم بشه. و الان توی دلم داشتم به خدا میگفتم خدایا اگه این تصمیمم اشتباهه یه پس گردنی بهم بزن که بفهمم. تا این درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی!!!😂😂 🔹همیشه با خدا مشورت کن. درسته بهت پس گردنی میزنه ولی نمیزاره تصمیم اشتباه بگیری. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande