🌸🍃🌸🍃
#خلعت_شرف_و_انسانیت
✍خلیفه بغداد امیر دماوند را نزد خود خواست. خلیفه بغداد، خلعت و لباس امیری شهرِ ری را بر تن او پوشاند.
امیر وقتی که به ری برمیگشت، در راه عطسه کرد و با آستین لباس دماغ خود را پاک کرد.
🔸سخنچینان خبر به خلیفه بردند، که امیر از لباس ارزشمند خلیفه به عنوان دستمال استفاده کرده، و دماغ خود را پاک کردهاست.
خلیفه امر کرد، خلعت از او پس گرفتند و گردن زدند.
🔹خبر به گوش شبلی رسید.
مدتها بود خلیفه شبلی را دعوت کرده بود که به بغداد رفته و در دربار خلیفه خدمت کند. و شبلی پاسخی نداده بود.
شبلی به خلیفه نوشت:
امیر دماوند به خلعتی که تو دادی دماغ خود پاک کرد، گردن زدی! من اگر خدمت تو رسم و تو را خدمت کنم، خداوند با خلعت انسانیت و شرف که به من بخشیدهاست، و ببیند من آن خلعت نفیس را به تو بخشیدهام، با من چه میکند؟!!
🔹تو خلعت خود را روا نداشتی دستمال شود، من چگونه خلعت شرف و کرامت انسانی خود را دستمال تو کنم؟!!
خلیفه در پاسخ نوشت:
کاش این سخن زودتر میگفتی تا جان امیری را از مرگ رها کرده بودی!!!
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📝#خلعت_شرف_و_انسانیت
✍خلیفه بغداد امیر دماوند را نزد خود خواست. خلیفه بغداد، خلعت و لباس امیری شهرِ ری را بر تن او پوشاند.
امیر وقتی که به ری برمیگشت، در راه عطسه کرد و با آستین لباس دماغ خود را پاک کرد.
🔸سخنچینان خبر به خلیفه بردند، که امیر از لباس ارزشمند خلیفه به عنوان دستمال استفاده کرده، و دماغ خود را پاک کردهاست.
خلیفه امر کرد، خلعت از او پس گرفتند و گردن زدند.
🔹خبر به گوش شبلی رسید.
مدتها بود خلیفه شبلی را دعوت کرده بود که به بغداد رفته و در دربار خلیفه خدمت کند.
شبلی پاسخی نداده بود.
شبلی به خلیفه نوشت :
امیر دماوند به خلعتی که تو دادی دماغ خود پاک کرد، گردن زدی!
🔸من اگر خدمت تو رسم و تو را خدمت کنم، خداوند با خلعت انسانیت و شرف که به من بخشیدهاست،
و ببیند من آن خلعت نفیس را به تو بخشیدهام، با من چه میکند؟!!
تو خلعت خود را روا نداشتی دستمال شود، من چگونه خلعت شرف و کرامت انسانی خود را دستمال تو کنم؟!!
🔹خلیفه در پاسخ نوشت :
کاش این سخن زودتر میگفتی تا جان امیری را از مرگ رها کرده بودی!!!
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande