eitaa logo
داستانهای آموزنده
18.4هزار دنبال‌کننده
580 عکس
190 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حکایات و داستانها
🔸 میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. 🍂پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. 🍂خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند. چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد! 🍂چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند! 🍂سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار. دخترک از ترس جانش سریع می رود و آبی گوارا در جام بلورین برای همسرش میاورد. از آن پس میگویند فلانی گربه را دم حجله کشته است...  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande