eitaa logo
داستانهای آموزنده
15.3هزار دنبال‌کننده
429 عکس
138 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🌺🍃🌸🍂🌺 🔻هنگامی که سلمان در بستر مرگ افتاد، سعد وقاص برای احوالپرسی، کنار بستر سلمان آمد و گفت : خوشا به سعادت تو، به تو مژده ای می دهم که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، از تو راضی بود و تو پس از مرگ به محضر آن حضرت می روی و در کنار حوض کوثر با او دیدار می کنی. 🔸قطرات اشک از چشمان سلمان سرازیر شد و سخت گریست. سعد گفت : «چرا گریه می کنی، با اینکه مرگ تو سرآغاز سعادت و شادمانی تو ملاقات با پیامبرصلی الله علیه و آله است؟» سلمان گفت : گریه ام برای مرگ و جدایی از دنیا نیست. 🔹«رسول خدا(ص) فرمود : باید توشه ی هر یک از شما از دنیا به اندازه ی توشه ی یک مسافر باشد ولی در کنار من این اثاثیه ها را می بینی.» سعد می گوید : «در اطراف او نگاه کردم. یک تشت لباسشویی و یک سپر جنگ و یک آفتابه گلی و یک کاسه بیشتر نبود.» 🔸در عبارت دیگر آمده است : سلمان گفت : نگران آن هستم که بیش از حدود پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در برگرفتن از توشه ی دنیا تجاوز کرده باشم. 📚منبع : سلمان و بلال؛ جواد محدثی به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande