eitaa logo
داستانهای آموزنده
13.8هزار دنبال‌کننده
368 عکس
97 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📚! 🔹یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید: روزی مرحوم مرشد چلوییه معروف، خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت : داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟ قبلا وضع ما خیلی خوب بود، روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتری‌ها فراوان بودند، 🔸اما یک ‌باره اوضاع زیر و رو شده مشتری‌ها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمی‌شود...! شیخ تأملی کرد و فرمود: « تقصیر خودت است که مشتری‌ها را رد می‌کنی »! 🔹مرشد گفت : من کسی را رد نکردم، حتی از بچه‌ها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها می‌دهم. شیخ فرمود: آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و با تحقیر از در مغازه بیرون کردی؟! گرفتار همان کار هستی! 🔸مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست. و پس از آن تابلویی بر در مغازه‌اش نصب کرد و روی آن نوشت: نسیه داده می‌شود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت می‌شود. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande