eitaa logo
داستانهای آموزنده
14.3هزار دنبال‌کننده
377 عکس
105 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍂🌺🍂🌸 📝...!یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت: مادرم دارد می میرد! علامه گفت: من که طبیب نیستم! جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما....؟؟؟ 🔹علامه امینی با شنیدن این حرف، تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست. سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار... ان شاءالله که خوب می شوند... اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن. جوان کاغذ را گرفت و رفت... چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند... 🔸علامه پرسید چه خبر شده است؟ شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند. گویا مادرش شفا یافته است... سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد: زن گفت : من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند... 🔹ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند... و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم... سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که: در آن کاغذ چه نوشته بودید؟ 🔸علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم. باز کنید نگاه کنید.. کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این ۳ جمله را نوشته بود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از عبدالحسین امینی به مولایش امیرالمومنین(ع) اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید والسلام... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝👌 ✍یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت : تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ 🔹تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی ، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید ، گفت : چی می خوای؟ گفتم : کار گفت : فردا بیا سرکار 🔸باورم نمی شد فردا رفتم مشغول شدم . بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه. 🔹بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت : توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم ، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق این درخواست خود شهید بود. ✍کجایند مردان بی ادعا 😔 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
بي خواص - سليمان بن صرد خزاعي_1034069322755997934.mp3
839K
🏴عبرتهای عاشورا| «سلیمان بن صُرَد خزاعی» ▪️چطور شد که جامعه‌ی اسلامی به محوریّت پیامبر(ص)، بعد از پنجاه سال کارش به آن‌جا رسیدکه فرزند همین پیغمبر را با فجیعترین وضعی کشتند؟! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معروف است كه.. خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد به قومت بگو آماده شوند! 🍂موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد... 🍂مدتی گذشت اما قحطی نیامد ؛ موسی علت را از خدا پرسید؟ خدا به او گفت : من دیدم که قوم تو به هم کردند؛ من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟! ✍به همدیگه کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه!🥀 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌹 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌹 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🏴 فرا رسیدن روزهای غم بار تاسوعا و عاشورای حسینی و شهادت مظلومانه حضرت ابوالفضل العباس (ع) علمدار کربلا و سالار شهیدان و سرور آزادگان حضرت امام حسین (ع) و یاران با وفایش را بر دوستان و عزیزان و شیفتگان حسینی تسلیت و تعزیت عرض می نمایم. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍂🌺🍃🌸 ♦️دکتر شریعتی می گوید در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم 🔹 اول : حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود تا آخر می‌‌ایستد ! خودش و فرزندانش شهید می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌ ! 🔹دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد. 🔹سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما، هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت. هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را ، هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را ، نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد ، نه‌ از خوشنامی، هم آب می‌خواهد هم آبرو، 🔹دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی 🔹ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست ! 🚨من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم....❗️ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
‍ 🍃🌸🍃🌺🍂🌸 💠میدونی ضرب المثل از کجا اومده؟؟روی دستش "پسرش" رفت ولی "قولش نه" نیزه ها تا "جگرش" رفت ولی "قولش نه" 🔹این چه خورشید غریبی است که با حالِ نزار پای "نعش قمرش" رفت ولی "قولش نه" 🔸شیر مردی که در آن واقعه "هفتاد و دو" بار دست غم بر "کمرش" رفت ولی "قولش نه" 🔹هر کجا می نگری "نام حسین است و حسین" ای دمش گرم "سرش" رفت ولی "قولش نه" ▪️«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ» به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📚 مفضل بن قیس، سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی، او را آزار می داد. 🔹یک روز در محضر امام صادق (علیه السلام) لب به شكایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح كرد. گفت فلان مبلغ قرض دارم، نمی دانم چه جور ادا كنم؟ فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم. بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده ام. 🔸به هر در بازی می روم، به رویم بسته می شود. در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فروبسته او بگشاید. امام صادق (علیه السلام) به كنیزكی كه آنجا بود فرمود : برو آن كیسه اشرفی را كه منصور برای ما فرستاده بیاور. 🔹كنیزک رفت و فورا كیسه اشرفی را حاضر كرد. آنگاه به مفضل بن قیس فرمود : در این كیسه چهارصد دینار است و كمكی است برای زندگی تو. گفت مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود. 🔸امام فرمود : بسیار خب، دعا هم می كنم، اما این نكته را به تو بگویم، هرگز سختی ها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نكن. اولین اثرش این است كه : 🔹وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شكست یافته ای. 🔹در نظرها كوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود. 📚 بحارالانوار، جلد 11، صفحه 114 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
Mohammad Al Jannami - Rih Aldomoo (320).mp3
7.97M
▪️حی على العزاء بشتابید به سوی عزاداری یا حسین یاحسین یا حسین یاحسین حی على البکاء به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
⭕️امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیهاشمر با حضرت ام البنین سلام الله علیها از یک قبیله بودند. عصر تاسوعا شمر در برابر یاران امام حسین علیه السلام ایستاد و فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجا هستند؟» منظور او حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان یعنی عبدالله، عثمان و جعفر بود. 🔺حضرت عباس و برادران ایشان که نزد اباعبدالله علیه السلام نشسته بودند سکوت کردند و جواب شمر را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمودند : «پاسخ او را بدهید، هرچند که فاسق است.» حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادران ایشان از خیمه بیرون آمده و فرمودند: «چه می‌گویی؟» 🔸شمر گفت : «ای پسران خواهر ما! شما در امان هستید. خودتان را به‌خاطر حسین به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآیید تا در امان باشید.» ♦️حضرت عباس علیه السلام و برادرانشان پاسخ دادند : «دستت بریده شود ای شمر. امان‌نامه آورده‌ای؟ خداوند تو و امان‌نامه‌ات را لعنت کند. ای دشمن خدا! از ما می‌خواهی که برادرمان حسین (ع) فرزند فاطمه زهرا س و رسول خدا ص را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیغمبر را امانی نباشد؟!» 🔸شمر با شنیدن پاسخ کوبنده حضرت عباس علیه السلام و برادرانش در حالی که خشمگین بود و ناسزا می‌گفت، به لشکرگاه خودش برگشت. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 ✍يک شب شاه عباس لباس درويشى پوشيد مقدارى غذا در کشکولش ريخت و راه افتاد دور شهر. رسيد به خرابه‌اى ديد چهار درويش دور هم نشسته و يک‌خورده نان خشک در ميان گذاشته‌اند و مى‌خورند. رفت جلو و بعد سلام و عليک کشکولش را گذاشت جلو اينها و گفت: از اين غذا بخوريد. سهم شماست. درويش‌ها خوردند و سير شدند. بعد نشستند به صحبت کردن. 🔹شاه عباس گفت: حالا هر کسى هر حُسنى داره بگه. 🔸اولى گفت : من با اين خنجرم هر ساعت يک فرسخ زير زمين نقب مى‌زنم. 🔸دومى گفت : بار هفت شتر قوى‌هيکل را مى‌کشم. 🔸سومي گفت : من زبان حيوانات را مى‌فهمم.' 🔸چهارمي گفت : من هر کسى را به هر لباسى باشد مى‌شناسم. 🔸بعد، از شاه عباس پرسيدند: تو چه حسنى داري؟ شاه عباس گفت : من، اگر دست به سبيل راستم بکشم دنيا آباد مى‌شه، اگر دست به سبيل چپم بکشم دنيا خراب مى‌شه. 🔹شاه عباس تو اين فکر بود که يه جورى اينها را آزمايش کند، بفهمد راست راستى حسن‌هائى که گفتند دارند يا نه. اين بود که رو کرد به آنها و گفت : شما با اين حسن‌هائى که داريد چرا بايد نان خشک بخوريد. آن همه طلا و پول در خزانه شاه عباس است. برويم و خزانه را خالى کنيم. 🔹درويش‌ها اول مخالفت کردند. اما آن‌قدر شاه عباس گفت و گفت تا راضى شدند. شاه عباس آنها را برد تا نزديک خزانه و خطى کشيد و به آن که خنجر داشت گفت: از اينجا نقب بزن، برو جلو. مرد شروع کرد و فورى کار را تمام کرد. شاه عباس فهميد که او راست گفته است. 🔹در همين موقع صداى سگ خزانه بلند شد و بوقلمونى هم صدا کرد. شاه عباس به آنکه گفته بود، زبان حيوان‌ها را مى‌فهمد گفت: چه مى‌گويند؟ گفت : سگ مى‌گويد کجا دارند مى‌آيند و بوقلمون مى‌گويد صاحبش با آنهاست. شاه عباس گفت : چرت و پرت مى‌گويند. 🔹اما فهميد که او هم راست گفته است. شاه‌ عباس، درويشى را که گفته بود بار هفت شتر را مى‌کشد تو خزانه فرستاد و گفت هر چه هست بردار و بيار. درويش رفت و هر چه بود بر پشتش گذاشت و آورد. بردند همه را توى يک قبر کهنه ريختند و رويش را پوشاندند صبح فردا شاه عباس لباس پادشاهى‌اش را پوشيد و به مأمورانش نشانى قبر کهنه را داد و گفت که بروند طلا و جواهرات خزانه را بياورند. رفتند و آوردند. 🔹بعد شاه عباس دستور داد بروند در فلان جا و چهار درويش را کت‌بسته بياورند. رفتند چهار درويش را دستگير کردند و آوردند. شاه عباس رو کرد به چهار درويش و گفت: شما خجالت نمى‌کشيد که مدح مولا مى‌گوئيد و دزدى هم مى‌کنيد. آنکه هر کس را در هر لباسى مى‌شناخت، فهميد که شاه عباس هم درويش ديشبى است که مهمانشان شده بود، 🔹گفت : خواهش مى‌کنم دستتان را بکشيد به سبيل راستتان. شاه عباس لبخندى زد، فهميد که آن مرد هم راست مى‌گفته است. اما خواست يک امتحان ديگر هم از او بکند. اين بود که دستور داد چهار درويش را به زندان بيندازند. بعد هم رفت و لباس زنانه پوشيد، حلوائى درست کرد و به زندان رفت. 🔹به نگهبان‌هاى زندان گفت : من اين حلوا را نذر زندانى‌ها کرده‌ام. رفت تو زندان و به هر زندانى يک‌خورده حلوا داد. رسيد به چهار درويش به آنها گفت: من شنيده‌ام که شما درويش هستيد و دزدى کرده‌ايد. آنکه هر کس را در هر لباسى مى‌شناخت گفت تا ما باشيم و به حرف تو گيس‌بريده گوش نکنيم. 🔹شاه عباس چيزى نگفت. فهميد که درويش راست راستى هر کس را در هر لباسى مى‌شناسد. رفت به قصرش. لباس پادشاهى پوشيد و دستور داد چهار درويش را بياورند. بعد به آنها گفت : اين بار شما را مى‌بخشم. اما شما که درويش هستيد نبايد از اين کارهاى زشت بکنيد. آن درويشى که قيافه‌شناس بود گفت: 🔹خواهش مى‌کنم دستتان را بکشيد به سبيل راستتان. شاه عباس ديگر يقين کرد که آنها هر چه گفته‌اند راست بوده است. به هر کدامشان يک ده داد. چهار تا دخترهايش را هم عقد کرد و داد به چهار درويش و گفت: بريد به خوشى و خرمى زندگى کنيد. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔆 رفتار بسیار درس‌آموز امام سجاد علیه السلام با دشمن زمین‌خورده. ✍هشام بن اسماعیل (حاکم مدینه در زمان عبدالملک بن مروان در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود. با خاندان حضرت علی(ع) و مخصوصا امام علی بن الحسین زین العابدین(ع)، بیش از دیگران بدرفتاری کرده بود. 🔸ولید پس از به قدرت رسیدن، هشام را معزول ساخت و به جای او عمربن عبدالعزیز، پسر عموی جوان خود را حاکم مدینه قرار داد. عمر برای باز شدن عقده دل مردم، دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان بن حکم نگاه دارند و هرکس که از هشام بدی دیده یا شنیده، بیاید و داد دل خود را بگیرد. 🔹مردم دسته دسته می‌آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل می‌شد. خود هشام بن اسماعیل بیش از همه نگران امام علی بن الحسین(ع) و علویین بود. با خود فکر می‌کرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آن همه ستم‌ها و سبّ و لعن‌ها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود. 🔸ولی از آن طرف، امام به علویین فرمود : خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد، انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم. هنگامی که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل می‌آمد، رنگ در چهره هشام باقی نماند. 🔹هر لحظه انتظار مرگ را می‌کشید؛ ولی بر خلاف انتظار وی، امام طبق معمول -که مسلمانی به مسلمانی می رسد - با صدای بلند فرمود: «سلام علیکم» و با او مصافحه کرد و برحال او ترحم کرده، به او فرمود : «اگر کمکی از من ساخته است، حاضرم». پس از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت او را موقوف کردند. 📚استاد مطهری، داستان راستان، ج۱، ص۲۹۰-۲۸۹(با تلخیص) به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
❤️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند. «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة» 🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح 🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌾🍂🌺🍃🌸🌾 📝در اسرارالتوحید ابوسعید آمده است که: وحی آمد به موسی (ع) که بنی اسرائیل را بگوی که بهترین کس را اختیار کنند. صد کس اختیار کردند. وحی آمد کزین صد کس بهترین اختیار کنید؛ ده تن اختیار کردند. 🔹وحی آمد کزین ده، بهترین اختیار کنید؛ سه کس اختیار کردند. وحی آمد کزین سه تن، یک تن اختیار کنید؛ چنین کردند. وحی آمد این یگانه را بگویید تا بدترین بنی اسرائیل را بیاورد. او چهار روز مهلت خواست و گرد عالم می‌گشت مگر کسی طلب کند. 🔸روز چهارم به کویی فرو شد مردی بدید که به فساد و ناشایستگی شهره بود و انواع فسق و فجور در او موجود. چنان که انگشت نمای خلق شده بود. خواست که او را ببرد اندیشه‌ای به دلش افتاد که به ظاهر نباید حکم کرد. روا بود که او را قدری و پایگاهی بود. به قول مردمان او را حقیر و ناکس نتوان شمرد و این که خلق مرا برگزیدند، مغرور نتوان شد. 🔹چون هرچه کنم به گمان خواهد بود این گمان در حق خویش برم بهتر. دستار در گردن خویش افکند و نزد موسی آمد و گفت: چندان که نگاه کردم هیچ کس را بدتر از خود ندیدم. وحی آمد به موسی که این مرد برترین مردمان است نه به آن که طاعتش بیش است، بلکه به آن که خویشتن را بدترین دانست. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌸🍂🌺🍂🌸 ✍گویند روزی بر همسر خود شد و در یک جمله او را کرد و لیکن خیلی زود پشیمان شد! 🔸لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آنها را برای حل این مشکل پرسید گفتند : چاره نیست جز اینکه فرد دیگری با او ازدواج کند و او را طلاق دهد تا پس ‌از آن شما بتوانید باز او را به همسری خود درآورید. 🔹به غیرت سلطان برخورد و خشمگین گفت: این کار بر من بسیار گران است. آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟ گفتند : نه 🔸سلطان خیلی سر این قصه غصه خورد از شانس و اقبالش یکی از وزرا گفت: در شهر حلّه عالمی هست که چنین طلاقی را باطل می‌داند. خوب است سلطان آن عالم را احضار کند، شاید مشکل را حل کند. 🔹عالمان سنّی که او را می‌شناختند و از شیعه بودنش آگاه بودند گفتند: جناب سلطان علامه حلی رافضی است مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بی خرد و کم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست که چنین مرد سبک سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد. 🔸سلطان گفت: احضار او بی فائده نیست بیاوریدش چون علامه حاضر شد قبل از حضور او علمای مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند هنگامی که علامه وارد مجلس شد بدون هیچ ترس و هراسی نعلین خود را به دست گرفت و داخل مجلس سلطانی شد و با صدای بلند گفت: السلام علیکم و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار سلطان نشست. 🔹علمای سنی حاضر در مجلس گفتند:‌ آیا ما به شما نگفتیم که شیعیان افرادی سبک‌سر و بی خرد هستند؟ 🔸سلطان گفت: درباره اعمال او از خودش سؤال کنید آنها به علامه گفتند: چرا برای سلطان سجده نکردی و آداب و تشریفات لازم را انجام ندادی؟ 🔸علامه گفت : رسول الله ﷺ از هر سلطانی برتر بود و کسی بر او سجده نکرد بلکه فقط به او سلام می‌دادند و خدای تعالی نیز فرموده: پس چون داخل خانه‌ها شدید به یکدیگر سلام کنید. سلام و درودی که نزد خداوند خوش است ↲سوره نور، آیه ۶۱ 🔹از طرف دیگر ما و شما معتقدیم که سجده برای غیر خدا حرام است از او پرسیدند: چرا جسارت کردی و در کنار سلطان نشستی؟ فرمود: چون جای دیگری برای نشستن موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساوی‌اند و لذا جسارتی به محضر سلطان نکرده‌ام. 🔸از علامه پرسیدند : چرا کفش‌های خود را با خود داخل مجلس آوردی؟ هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین عمل بی‌ادبانه‌ای نمی‌کند 🔹علامه فرمود : ترسیدم حنفی‌ها آن را بدزدند همان‌طور که ابوحنیفه نعلین رسول اکرم را دزدید ناگهان حنفی‌ها برآشفتند و فریاد برآوردند که : ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر ﷺ کجا؟ تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات رسول اکرم واقع شده است. 🔸علامه فرمود : آه، ببخشید، اشتباه کردم لابد سارق نعلین رسول خدا شافعی بوده است این بار شافعی‌ها برآشفتند: شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا متولد شده است 🔹علامه گفت : باز هم معذرت می‌خواهم شاید کار مالک بوده است هم مثل و اعتراض و انکار کردند علامه فرمود : آها الان فهمیدم قطعاً سارق کفش‌های پیامبر ﷺ بوده است حنابله هم به انکار و تکذیب او پرداختند 🔸در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و فرمود : ای سلطان دانستی که هیچ یک از مؤسسان اصلی و رؤسای این مذاهب اهل سنت در زمان حیات رسول الله ﷺ و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبوده‌اند. 🔹اینکه ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل را به‌ عنوان مجتهد و رئیس مذهب پذیرفته‌اند از بدعتهای ایشان است. 🔸در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنت سؤال کرد: آیا درست است که هیچیک از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا و صحابه او نبوده‌اند؟ علماء عامه همگی گفتند: آری نبوده‌اند 🔹آنگاه علامه گفت: ولی ما شیعه هستیم و پیروی می‌کنیم از امیرالمؤمنین علیه‌السلام که جان رسول الله برادر، پسر عمّ و وصیّ و جانشین و خلیفه اوست در غدیر و بسیاری از جاهای دیگر او را به عنوان جانشین معرفی کرد. 🔸سلطان چون متوجه حقانیت مذهب علامه شد از او پرسید نظر شیعه درباره‌ این طلاقی که داده‌ام چیست؟ 🔹علامه فرمود: آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده است؟ سلطان گفت : نه 🔸علامه فرمود : در این صورت طلاقی را که سلطان جاری کرده باطل می‌باشد زیرا فاقد شرایط صحت است 🔹آنگاه سلطان به دست علامه به مذهب شیعه مشرف شد و به خطباء و حاکمان شهرها و سرزمین‌های تحت سیطره‌اش پیام فرستاد : که از این پس با نام ائمه دوازده گانه علیهم السلام خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار سکه ضرب کنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه علیهم السلام بنویسند. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔴 ‌"احنف بن قیس" نقل می کند: روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم. 🔸پرسیدم این چه طعامی است؟ معاویه جواب داد : مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‏اند. 🔹بی اختیار گریه ‏ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریه ‏ات چیست؟ گفتم به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم؛ آنگاه سفره‏ای مُهر و مُوم شده آوردند. 🔸از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟ پاسخ داد نان جو. گفتم شما اهل سخاوت می‏ باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می ‏کنید؟ : این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ ترسم حسن و حسین‏، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند. 🔹گفتم مگر این کار حرام است؟ علی فرمود : نه بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.معاویه گفت : ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد. 📚 ‌ ‌  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📚 !مردی خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) آمد و عرضه داشت: فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند! 🔹حضرت فرمود : گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .. حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر! 🔸هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده: "کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند" 🔹حسن ختام این مطلب، حدیثی تکان دهنده از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: هر کس گناه و کار زشتی را نشر و پخش کند، همانند کسی است که آن کار را انجام داده است... 📗کافی ج 8 ص 147. آیه مذكور در سوره نور آیه 19 قرار دارد. 📒به نقل از تفسیر راهنما. 📕بحارالأنوار، ج 72، ص 365، ح 77. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 📝 ✍️مردی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند. مرد به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند ! با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !!! 🍃مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟! مرد گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن. 🍂چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟! هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش، حتی اگر اطرافیانت نیش بزنند. 👍با لایک و فوروارد کردن ما رو به دوستان خودتون معرفی کنید 👍 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 🔆شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند.🌱 با خواندن زیارتنامه شهدا شهدا را یاد کنیم اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 🌺 🌸 السَّلامُ عَلَيكَ حِينَ تَقُومُ 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ حِين تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشىٰ وَالنَّهارِ إِذا تَجَلَّى 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْمَأْمُونُ 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلامِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🚨 (ع)❗امیرالمؤمنین علی عليه‌السلام می‌فرمایند : 🔸روزی خواهد آمد که فحشا زیاد می‌شود؛ 🔹محارم هتک می‌شوند ؛ 🔸زنا آشکارا انجام می‌شود ، 🔹غصب اموال ایتام حلال می‌شود ، 🔸رباخواری رواج می‌یابد ، 🔹کم فروشی باب می‌شود ، 🔸شراب جو حلال می‌گردد ، 🔹رشوه را با نام هدیه پرداخت می‌کنند. 🔸خیانت در امانت می‌کنند ، 🔹مردان خود را به شکل زنان و زنان خویش را به هیئت مردان درمی‌آورند ، 🔸نماز سبک شمرده می‌شود ، 🔹مردم برای غیرخدا حج به‌جا می‌آورند.وقتی آن روز فرا رسد، گاهی هلال روز اول ماه بزرگ‌تر می‌شود به نحوی که مردم در دو شب آن را می‌بینند، و گاهی ناپدید می‌شود به حدی که مردم روز اول ماه را روزه نمی‌گیرند و روز عید فطر را به نیت روز آخر ماه رمضان روزه دارند.‼️ 🚨آگاه باشید ، آگاه باشید‼️ زمانی که از خدا غافل شوید مرگ‌های ناگهانی زیاد می‌شود به شکلی که مرد ، در روز سالم و سلامت از خواب بیدار می‌شود ولی شب در قبر می‌خوابد و یا شب سالم سر بر بالش می‌گذارد ولی دیگر بیدار نمی‌شود. 🚨وقتی آن زمان رسید باید انسان قبل نزول بلا وصیت‌نامه‌اش را نوشته باشد و واجب است نماز را از ترس فوت نماز در آخر وقتش ، در اول وقتش برپا دارد. هرکس آن زمان را درک کرد شب با وضو به بستر رود و اگر امکان داشت همیشه با وضو باشد این کار را انجام دهد زیرا او همیشه در ترس است و نمی‌داند که چه زمانی ملک‌الموت برای قبض روح ، سراغش می‌آید. 🚨شما را هشدار دادم اگر هوشیار شوید و آگاه نمودم اگر آگاه شوید و پند دادم اگر پند گیرید ، در خلوت‌گاه‌ها و غیر آن تقوای الهی پیشه کنید تا مبادا بمیرید مگر این که مسلمان باشید. 📖خداوند در قرآن کریم می‌فرماید : کسی که از دینی غیر از اسلام پیروی کند اعمالش پذیرفته نمی‌شود و او در روز قیامت از زیانکاران است(آل عمران،آیه 85) 📚بحار الانوار؛ ج93،ص303،ح19 📚 فضائل الاشهر الثلاثه للصدوق؛ ص91،ح 70 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃 خداوند ميفرمايد: ای فرزند آدم تو را در شکم مادرت قرار دادم و صورتت را پوشاندم تا از رحم متنفر نگردی! 🔸برایت متکا در سمت راست و چپ قرار دادم که در راست کبد و در سمت چپ طحال ميباشد تا بيارامی! بر تو در شکم مادر نشست و برخواست را آموزش دادم! بدان که کسی جز من توانای چنین کاری نبود... 🔹وقتی مدت حمل به پایان رسيد و مراحل آفرينشت تکمیل گرديد، بر فرشته مامور بر ارحام امر کردم که تو را از رحم خارج کند و با نرمش بالهایش، به دنيا وارد کند! 🔸دندانی که چیزی را ريز کند نداشتی!! دستی که بگيرد نداشتی!! قدم و گامی برای رفتن نداشتی!! از دو رگ نازک در سينه مادرت طعامی بصورت شيرخالص برایت فراهم کردم. که در زمستان گرم و در تابستان سرد باشد.... 🔹مهر و محبتت بر قلب پدر و مادرت قرار دادم تا تو را سير نميکردند، خود سير نميشدند. و تا تو را نمی آسودند خود استراحت نمیکردند! اما وقتی پشتت قوت گرفت و بازوانت پرتوان شد،از من حيا ننمودی!!! 🔸اما باز هم اگر بخوانی مرا اجابتت میکنم و اگر از من بخواهی برآورده می کنم!!! و هر گاه به سويم بازآیی ميپذيرمت!!!..... شگفتا از تو ای فرزند آدم هنگام تولد، در گوشت اذان گفتند بدون نماز و هنگام مرگت نماز بر تو اقامه شد بدون اذان !!! 🔹شگفتا بر تو ای فرزند آدم هنگام تولد، ندانستی چه کسی تو را از شکم مادر خارج گردانيد و هنگام مرگ ندانستی چه کسی تو را بر قبر وارد نمود! شگفتا بر تو ای فرزند آدم هنگام تولد غسل و نظافت شدی و هنگام مرگ نيز غسلت دادند و نظافتت کردند! 🔸شگفتا از تو ای فرزند آدم هنگام تولد بر شادي و مسرت اطرافيانت آگاه نبودی و هنگام مرگ بر سوگ و شیون و گریه و اندوهشان كاری كرده نميتوانی! عجبا از تو ای فرزند آدم در شکم مادر، در مکان تنگ و تاریک بودی و بعد از مرگ دوباره در مکان تنگ و تاریک قرار ميگيری ! 🔹عجبا ای فرزند آدم وقت تولد با پارچه پیچانده شدی تا به پوشانندت و وقت مرگ باز با پارچه می پيچانندت تا پوشانده شوی!!!! 🔸شگفتا بر تو ای فرزندآدم وقتی متولد ميگردی و بزرگ میشوی ازمدارکت و مهارتهايت مردم جویا ميشوند. 🔹و وقتی بمیری ملائکه از کردار و اعمال صالحت خواهند پرسيد!!! 🚨پس برای آخرتت چه مهيا و آماده کرده ای ؟؟ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande