کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸پارت: پنجم ب قلم:راضیه صالحی فیروز اخر هفته مهسا داشت ب تکالیف درسی اش رسیدگی میکرد.
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت: ششم
ب قلم: راضیه صالحی فیروز
فردا مهسا رفت مدرسه🏢دبیرها زنگ تفریح برای مراسم سوم پدر خانم رفیعی ب مسجد رفتند🕯🕌
مهسا ب بچه های کلاس و مژگان گفت:
(دیروز با مامانم رفتیم خانه مادر خانم رفیعی برای عرض تسلیت.)
چهار پنج نفر از بچه ها گفتند :
(ماهم میرویم خانه شان.)
وشروع ب برنامه ریزی کردند.
مژگان گفت:
( من هم دوست داشتم بیایم ولی امروز کلاس زبان دارم،از طرف من ب خانم تسلیت بگویید و سلامم را برسانید.)
_باشه.
معصومه گفت:
(حالا ک ما داریم برنامه ریزی میکنیم🤔و ادرس هم نداریم🙄،پس مهسا توهم با ما بیا.)
_اخه من دیروز رفتم ،زشت نیست دوباره امروز هم بیایم؟
+نه بابا...چه زشتیه
_پس تو که مادرت امده مدرسه و الان هم در مدرسه است برو بهش بگو ب مامانم زنگ بزند ببینیم چی میگوید
+باشه اون با من😃😉
معصومه از دبیرش اجازه گرفت گفت ک دارند برای رفتن پیش خانم رفیعی برنامه ریزی میکنند و از کلاس خارج شد،رفت پیش مادرش.
با گوشی مادرش زنگ زد خانه مهسا.
مادر مهسا هول کرد وقتی متوجه شد معصومه پشت خط است چون طبیعتا اون هم الان همراه مهسا سرکلاس بود.
با خودگفت:
(نکند اتفاقی برای مهسا افتاده باشد؟)
گفت:
(سلام معصومه جان،خوبی خاله؟ چیشده اتفاقی افتاده؟)
_سلام نه خاله چیزی نیست ؛ما داشتیم برای رفتن ب خانه مادر خانم رفیعی برنامه ریزی میکردیم ،برای همین از مهسا هم خواستیم با ما بیاید .اجازه میدهید؟
+اخه ما دیروز رفتیم.
_میدونم ....مهسا گفت،اما ما ک خانه شان را بلدنیستیم...فقط میدانیم در محدوده خانه شماست،بعد مهسا بیاید بهتر است.البته اگر اجازه بدهید؟
+باشه
_پس شما هم با ما بیایید.
+از دست تو دختر!!!☺️😄باشه
معصومه ب کلاس برگشت و قرارشد بچه ها بیایند دم خانه مهسا،باهم بروند.
➖➖➖➖➖
غروب وقتی مدرسه تعطیل شد ،مهسا با عجله رفت خانه و لباس مدرسه را عوض کرد.
ساعت شش بعد از ظهر🕕دوتا از بچه ها امدند.
مهسا و دوستانش هر چه منتظر معصومه و بقیه ایستادند ،انها نیامدند.
تصمیم گرفتند بروند خانه مادر خانم رفیعی چون میدانستند انتظار بی فایده است.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭 پارت: ششم ب قلم: راضیه صالحی فیروز فردا مهسا رفت مدرسه🏢
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت: هشتم
ب قلم: راضیه صالحی فیروز
مهسا برای خانم رفیعی یک نامه نوشته بود💌 و نامه رو زنگ پیش ب دبیر انشایش داد تا زنگ تفریح به او بدهد.
مهسا توی نامه نوشته بود:📝
بنام خالق زیبایی ها
خانم رفیعی عزیزم سلام؛
غم شما همچون غم ماست؛من دوست ندارم اشک و گریه وناراحتی شمارا ببینم.شما برای من مهم هستید.من میدانم سخت است اما باید استوارباشید چون ناراحتی شما توی روحیه ما دانش اموزان و فرزندان و خانواده تان تاثیر میگذارد.
من باشناختی ک از شما دارم میدانم خانم قوی ای هستید و دربرابر مصیبت بزرگ دست روی زانو گذاشته ،یا علی گفته و بلند میشوید .
از خداوند منان برایتان ارزوی صبر می کنم،خدا صبرتان بدهد.
❤️دوستدار شما،مهسا❤️
روز سه شنبه مهسا داشت حاضر میشد برود مدرسه. مادرش زنگ زدحال پدرش _پدربزرگ مهسا_ را بپرسد؛حالش خوب نبود.
مهسا خیلی نگران بود ،نمیخواست برود مدرسه اما مادرش نزاشت.
مهسا هم ب اجبار رفت.
➖➖➖➖➖
مژگان دید حال مهسا گرفته اس،گفت:
(مهسا.....عزیزم چیشده ؟)
_هیچی مژگان ، گیر نده لطفا.
باران می امد🌧💦💧انگار میدانست حال مهسا خوب نیست و ب حال او می بارید.یک بغضی گلوی مهسا را گرفته بود ،یهو بغضش ترکید و شروع کرد ب گریه کردن.😭😭
مژگان بغلش کرد و گفت:
(چیشده خب؟)
_مژگان گفتم پدربزرگم بیمارستانه....
+خب چیشده؟اتفاقی افتاده ؟
_مامانم زنگ زد حالش را بپرسد ،مادربزرگم گفت حالش خوب نیست ؛نگرانم😢
+عزیزم چیزی نیست ،توکل بخدا.
ان روز زنگ اول پای ب پای باران،مهسا گریه کرد؛ دستانش از نگرانی می لرزید.
زنگ تفریح اول خورد، مژگان امد دم در کلاس مهسا دنبالش ،دید هنوز گریه میکند.تمام زنگ تفریح را پیش مهسا در کلاس ماند.
وقتی زنگ خورد دبیرها داشتند می امدند بالا _کلاسها طبقه بالا و دفتر مدیر و معاونین و همچنین دبیرخانه طبقه پایین بود_ مهسا از دبیرش اجازه گرفت بیرون کلاس منتظر خانم رفیعی ایستاد.
این زنگ خانم رفیعی با مژگان کلاس داشت.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭 پارت: هشتم ب قلم: راضیه صالحی فیروز مهسا برای خانم رفی
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت: نهم
ب قلم: راضیه صالحی فیروز
وقتی خانم معلم امد بالا ،مهسا به او گفت:
(خانم میشود یک لحظه کلاس نروید؟)
+چیشده مهسا،چرا رنگت پریده؟عزیزم اتفاقی افتاده ؟
_خانم از فردای آن روزی ک با بچه ها امدیم خانه مادرتون ، پدر بزرگم رفته بیمارستان. امروز ک مامانم زنگ زد حالش را بپرسد ،مادربزرگم گفت حالش خوب نیست؛ منم خیلی نگرانم .میشود با گوشی تان ب مامانم زنگ بزنید من با خبر بشوم؟
+اره عزیزم ،حتما.
_ممنون
خانم رفیعی تلفن همراهش را داد دست مهسا و گفت:
(بیا عزیزم، شماره اش را بگیر.)
مهسا به مادرش زنگ زد ولی او جواب نداد.بعد ب خانم رفیعی گفت:
(خانم،برنمی دارد. مامان من هروقت ببیند کسی بهش زنگ زده،نشنیده باشد جواب دهد،حتما زنگ می زند. پس اگر زنگ زد میشود به من خبر بدهید و از نگرانی دربیایم؟ اگر امکان دارد بعدا باز هم زنگ بزنید.)
+باشه عزیزدلم حتما،حالا برو دبیرت سرکلاس هست.
_چشم ممنون لطف کردید.
با این که ب خانم رفیعی سپرده بود اما هنوز گریه هایش بند نیامده بود.هروقت درِ کلاس باز میشد،مهسا ب امید اینکه خانم رفیعی هست از جا بلند شده و هربار ناامید میشد.
زنگ تفریح دوم، مهسا بدو از کلاس بیرون رفت و دم در کلاس مژگان منتظر ماند.
درِ کلاس باز شد🚪خانم رفیعی با چندتا از دانش اموزان بیرون امد.
مهسا گفت:
(خانم خسته نباشید ،چیشد؟جواب نداد ؟زنگ نزد؟)
+نه عزیزم ،یکی دوبار دیگر هم زنگ زدم اما برنداشت.
_باشه ممنون
زنگ اخر مهسا رفت خانه. مادرش خانه نبود ،زنگ زد ب مادرش :
(الو سلام ؛مامان کجایی؟من رسیدم خانه. از مدرسه امدم.)
_سلام تو راه هستیم داریم می آییم
+مامان چرا گوشی ات را جواب نمیدهی؟ نصفه جونم کردی؛ حال بابابزرگ چطوره ؟
_کِی زنگ زدی؟ زنگ نخورد اولین بارالان زنگ خورد؛بهتر شده
+ساعت حدود دوونیم ،سه بعداز ظهر. از مدرسه با گوشی خانم رفیعی زنگ زدم. خب خداروشکر
_نه مامان جان زنگ نخورد.باران می امد حتما انتن نداده.باشه ما داریم می اییم .فعلا
+خداحافظ
➖➖➖➖➖➖
روز بعد وقتی مهسا رفت مدرسه، مژگان منتظر او در حیاط مدرسه ایستاده بود:
(سلام عزیزم.)
_سلام خوبی؟
+ممنون چیشد حال پدربزرگت بهتر شد؟
_اره خداروشکر
+خب خداروشکر ؛دیدی بهت گفتم الکی نگران هستی
_مژگان....
خانم رفیعی دارد می اید،امد داخل مدرسه.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭 پارت: نهم ب قلم: راضیه صالحی فیروز وقتی خانم معلم امد ب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت: دهم
ب قلم: راضیه صالحی فیروز
بچه ها ب سمت خانم رفیعی رفتند:🚶🏻♀
(سلام خانم.)☺️
+سلام دخترا ،خوبید ؟مهسا جان حال پدربزرگت چطور است؟
_خوبه خانم ،الحمدلله بهتره.🤲🏻
+خب خداروشکر🤲🏻
_راستی خانم من دیروز ب مامانم گفتم،گفت اصلا زنگ نخورده است.
+واقعا ؟پس دیدی تو الکی نگرانی بودی ک چرا جواب نمیدهد😊، چون باران🌧 می امده احتمالا گوشی مامانت انتن نداشته.
_بله همیطور است ب هرحال خیلی زحمت کشیدید.😍
+خواهش میکنم عزیزم
خانم رفیعی🧕🏻 ب سمت درِ سالن رفت🚪
آن روز هم گذشت.....
اخر هفته فرارسید و مهسا کلی کار عقب افتاده داشت ک در طول هفته انجام نداده بود پس مشغول رسیدگی ب انها شد و تعطیلی اخر هفته اینگونه سپری شد
اغاز هفته بود ،هفته ای حساس....
یک هفته بیشتر تا امتحانات نمانده بود .فشار درسها📚📖زیاد بود،کلی درس و مشکلات دانش اموزان و کلاسهای رفع اشکالی ک توسط دبیران گذاشته میشد....🤯
آن هفته هم با تمام سختی ها،تلخی ها و شیرینی ها سپری شد...
➖➖➖➖
روز چهارشنبه اولین امتحان بود📝امتحان قران.
درایام امتحانات ترم اول ،تایم امتحان ساعت سه🕒 تا پنج عصر🕔 بوده و دانش اموزان این تایم ب مدرسه می رفتند
سه شنبه هفته اینده ،تولد مهسا بود😍😃🤩امتحان انشا داشت
وقتی رفت مدرسه ،دوستانش تولدش را تبریک گفته و معصومه برایش هدیه خریده بود.
مژگان نمیدانست تولدمهسااست.☹️یعنی در واقع چون چندسال بود ندیده بودش فراموش کرده بود.
وقتی فهمید تولد مهسا است،خیلی ناراحت شد ک چرا فراموش کرده است.😢
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭
May 11
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨قرار شبانه ✨
بخوان دعای فرج به امید فرج
#در_ثواب_نشر_سهیم_باشیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭┅ঊঈ🌹🍃🌸🍃🌹ঊঈ┅╮
╰┅ঊঈ🌹🍃🌸🍃🌹ঊঈ┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
درپیدوستبکویدگرانمیگردم
یاردرخانهومنگردجهانمیگردم❤️
............................👇👇👇
«خدایا بر محمد وآلش درود فرست وظهور حجتت را برسان»
🤔 اگر نماز صبحمون قضا بشه؟؟
بخونید و برای دوستانتون ارسال کنید🥰
در حدیث اومده از امام صادق علیهالسلام سؤال شد
«چرا کعبه را کعبه نامیدند؟»
فرمودند:
«چون مربع است و چهارگوش »
پرسیدند:
«چرا مربع شد؟»
فرمودند:
چون مقابل بیت المعمور در آسمان چهارم است و آن نیز چهارگوش است.»
پرسیدند:
«چرا عرش چهارگوش شد؟»
فرمودند:
«چون از ۴ کلمه ای ، که این کلمات ۴ ستون و ارکان بنای اسلام است،تشکیل شده👇🏻
«سبحان الله , الحمدلله , لا اله الا الله , الله اکبر»
خب!
میدونید وقتی داریم نماز میخونیم،
موقع ذکر تسبیحات اربعه
مرتبهی اولش
در واقع داریم دور خانهی خدا طواف میکنیم !!!
و دومین باری که تکرار میکنیم دور بیتالمعمور!!!
و مرتبه سوم رسیدیم به عرش خدا و داریم عرشش رو طواف میکنیم!!!!
میدونید چرا آخر نماز سلام میدیم؟😳
چون توی رکعت های قبل نماز مون رسیدیم به عرش خدا!
حالا اونجا،
توی عرش پیامبر ص و بندگان صالح خدارو میبینیم وبهشون سلام میدیم
السلام علیک ایهاالنّبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلی عبادلله الصالحین.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
حالا میخوام اون راز اصلی رو بهتون بگم!
بیاین با هم بشماریم در شبانهروز چند مرتبه تسبیحات اربعه میگیم:
نماز ظهر👈🏻 ۲ مرتبه
نماز عصر👈🏻۲مرتبه
نماز مغرب👈🏻۱مرتبه
نماز عشاء👈🏻۲مرتبه.
جمعش شد چقدر؟👈🏻۷ مرتبه.
🥰یعنی یه طواف کامل🥰
در شبانه روز یک مرتبه دور خانهی خدا طواف میکنیم!
هر طوافی هم که با نماز کامل می شه.
اینجاست که اون دو رکعت نماز صبحمون،
می شه همون دو رکعت نمازی که بعد از طواف،پشت مقام ابراهیم می خونیم واَعمال مون تکمیل میشه انشاءالله🤲🏻
پس،مراقب باشیم نماز صبحمون قضا نشه..☘️
الحمدلله علی کل حال...
علل الشرایع ، ج ۲ ص ۳۹۸؛ باب العلة التی من آجلها سمیت الکعبة کعبه
(فصل : علتی که به خاطر آن کعبه را کعبه نامیده اند)
حالاکه فهمیدیم باعشق نمازبخوانیم💚
ثواب نشر، فاتحه و صلوات نثار شهداء و جمیع اموات🌷💖🌷💖🌷💖🌷💖