📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_یک:
با_شیطان_برقص:
✍همانطور که قبلا گفتیم آدم(ع) و پیامبران بعدی یکی پس از دیگری به شیثیان وصیت کرده بودند که به هیچ وجه با قابیلیان اختلاط نکنند. ایمان و اعتماد آنان به وصیت آدم(ع) به اندازه ای بود که شیطان تا آن روز موفق به گمراه کردن ایشان و دعوتشان به مذهب قابیلیان نشده بود.
🏕اما این پایان ماجرا نبود. همانطور که قبلا گفته شد اردوگاه شیثیان یکی از کوه های اطراف مکه بود و جهان پایین کوه، تماما در اختیار و تصرف قابیلیان بود.
🌌شبی از شب ها پدیده ای عجیب آرامش اردوگاه شیثیان را برهم زد.
🎼 آن شب از دامنه ی کوه اصواتی به گوش شیثیان رسید که تا آن روز نشنیده بودند. اصواتی که نه به صدای انسان می ماند و نه هیچ کدام از مخلوقاتی که تا آن روز دیده بودند! نه همچون صدای پیچیدن باد در میان درختان بود و نه حرکت آب روان در جویبار! این اصوات شبیه هیچ چیز دیگری نبود! شیثیان بهت زده و حیران از جای خود برخاستند و به پایین کوه خیره شدند تا منشاء این اصوات شگفت انگیز را بیابند. در دامنه ی کوه، در روستای قابیلیان هیاهویی بر پا بود! روستای قابیلیان از نور آتش چون روز روشن شده بود و صدای قهقهه های مستانه ی دخترکان و پسران قابیلی گوش فلک را کر می کرد. قهقه هایی که با آن اصوات عجیب و غریب و زیبا هماهنگ شده بود و یک حس خاص را به انسان منتقل می ساخت!
🌀چقدر زیبا بود! چقدر شگفت انگیز بود! عده ای از شیثیان شیفته و مسحور آن اصوات سحرآمیز شدند. می خواستند هرچه بیشتر به منشاء صدا نزدیک شوند. هیچ اهمیتی نداشت که این صدا از روستای قابیلیان است. فقط می خواستند آنجا باشند، هرچه نزدیک تر به آن نواهای مسخ کنند. عده ای از شیثیان مست و مدهوش شروع به حرکت کردند. اما ناگهان فریاد یارِد نبی(ع) همه را به خود آورد و در جای خود میخکوب کرد.
📚منابع:منابع
برداشت آزاد از:
تاریخ یعقوبي، ج1 ،ص 10
بیگدلی، عروج مشرقی ص308
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_یک: با_شیطان_برقص: ✍همانطور که قبلا گفت
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_دو:
_سقوط:
✍فریاد یارد(ع) چون پتک بر سر شیثیان فرود آمد و ایشان را به خود آورد.
🗯ای برادران و خواهران من! ای فرزندان و یاران من!
💟چشم سر ببندید و با چشم دل بنگرید!
🏹این نوای سحر آمیز، تیر زهر آلود ابلیس است که به قصد قلب نورانی شما از کمان قابیلیان رها گشته است.
☄این همان سنگیست که روزی به جرم یکتا پرستی بر سر هابیل فرود آمد.
🔱قابیلیان زمان بار دیگر سلاح بدست گرفته اند. اما اینبار نه به قصد جان شما، که به قصد ایمانتان به میدان آمده اند! این جنگ کجا و آن جنگ کجا؟! در آن جنگ تنت را میکشند و در این جنگ دلت را !
🎶ای یاران من! اگر با گوش دل بشنوید! در پس پرده ی این نوا های افسونگر، صدای قهقهه های مستانه ی شیطان را خواهید شنید. دل به وعده های این کفتار پیر نبندید. خدای خود را به هلهله ی فرزندان قابیل نفروشید. بخدا قسم که ظهور نوح(ع) نزدیک است و این آخرین تیر ترکش شیطان است که به سوی لشگریان خدا روانه میگردد. تیرش را بشکنید و زنجیر مکرش را پاره کنید.
✊در میان شیثیان غوغا به پا شد. عده ای با مشت ها ی گره کرده، محکم و استوار در جای خود ایستادند. خدا و پیامبرش را درود گفتند و شیطان را لعنت کردند. اما صد نفر از ایشان، خسته و بریده از سختی ها و آزار و اذیت قابیلیان، پیامبر و خاندان خود را رها کردند و به پایین کوه روانه شدند.
〽️اولین سقوط...
↔️اولین انشعاب در جبهه ی شیثیان.
🌄 یارد نبی(ع) و قومش با چشمان خیس ایستاده بودند و به محو شدن صد تن از عزیزان خود در دل تاریکی می نگریستد.
🌌تاریکی آن شب اما غلیظ تر از آن بود که با سپیده صبح محو شود. این سیاهی در دل تاریخ نفوذ کرد و سرنوشت آن را دگرگون ساخت.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
تاریخ یعقوبي، ج1 ،ص 10
بیگدلی، عروج مشرقی ص308
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_دو: _سقوط: ✍فریاد یارد(ع) چون پتک بر سر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_سه:
_تنهایی:
✍شیثیان تازه وارد قبل از هرچیز به دنبال منشاء آن اصوات سحرآمیز رفتند.
یعقوبی در تاریخ معروف خود داستان را اینگونه روایت می کند: شیطان که از انسجام و قدرت گرفتن جبهه ی حق وحشت کرده بود، به دنبال راهی میگشت که شیثیان را به سمت دنیای قابیلی جذب کند. از همین رو به دو نفر از قابیلیان ساختن ساز را آموزش داد و آنان در شبی که توضیح آن گذشت، به نواختن موسیقی پرداختند و توانستند شیثیان را از راه دور به سمت خود جذب کنند.
🥁آن شب شیطان هرچه در چنته داشت رو کرد. قابیلیان به یمن ورود عموزاده های خود به جشن و پایکوبی پرداختند. ضیافتی برپا شد. ضیافتی بی نظیر در شان مومنانی که خدا و پیامبر خود را به نوای ساز ایشان فروخته بودند. در انتهای شب شیثیان تازه وارد با دختران قابیلی مرتکب زنا شدند و برای اولین بار نسل شیث(ع) و قابیل باهم یکی شد.
🎼 بعد از این هر روز و هر شب قابیلیان با جادوی موسیقی شیثیان را به سمت دنیای خود دعوت می کردند. رفته رفته مهاجرت شیثیان بیشتر میشد. با همه ی کوششی که یارد(ع) و مومنان شیثی می کردند اما قبح ارتباط با دنیای قابیلیان هر روز بیشتر از دیروز فرو می ریخت و دنیای شیثیان روز به روز کوچکتر می شد.
⁉️کسی چه می داند! شاید اگر شیثیان به وصیت آدم(ع) عمل می کردند و با قابیلیان اختلاط نمی کردند، خداوند حضرت یارد(ع) را همان منجی وعده داده شده قرار میداد و کار قابیلیان را یکسره می کرد.
🌬اما پای ارادتشان لنگید. امام زمان خویش را تنها گذاشتند و همه ی انسجام و قدرتی را که با خون دل خوردن پدرانشان به دست آمده بود به باد دادند.
حضرت یارد(ع) در غربت و تنهایی چشم از دنیا فرو بست و رهبری جامعه ی کوچک مومنان را به فرزندش ادریس(ع) سپرد. درود خداوند، ملائکه و مومنان بر ایشان و همه ی پیامبران تاریخ.
📚منابع:
يعقوبی، تاریخ يعقوبی، ج1 ،ص 10
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_سه: _تنهایی: ✍شیثیان تازه وارد قبل از هر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖_قصه_سی_و_چهار:
_به_نام_قلم:
✍در جهان ادریس(ع) همچون گذشته فرزندان قابیل بر کرسی قدرت نشسته بودند و بر دنیا حکومت می کردند، اما آنچه دنیای ادریس(ع) را با انبیای قبل از خود متفاوت می ساخت، تعداد شیثیان بود.
👥 ایشان توسط انبیای الهی سینه به سینه وصیت شده بودند که از کوه محل سکونتشان پایین نیایند و با قابیلیان اختلاط نکند و اتحاد و انسجام خود را برای دوران ظهور و قیام منجی (نوح) حفظ کنند. حالا دیگر یار و یاوری نمانده بود که اتحاد و انسجام معنایی داشته باشد! آنان هم که مانده بودند ایمانی سخت تر از فولاد داشتند و انحراف از حق برایشان بی معنا بود.
⛰پس حضرت ادریس(ع) تصمیم گرفت بار سفر ببندد و با معدود یاران باقی مانده، برای همیشه کوه شیثیان را ترک کند.
🏞ادریس نبی(ع) و یارانش به سمت شمال حرکت کردند. از روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ قابیلی گذشتند و از مخوف ترین بیابان خاورمیانه یعنی صحرای نفود( بین عربستان و عراق) عبور کردند و خود را به ساحل فرات رساندند. جایی که امروز شهر کوفه بر آن بنا شده است. ادریس(ع) در محلی که امروز مسجد سهله قرار دارد خانه ای بنا کرد تا مقر جدید یکتا پرستان و موحدان عالم باشد.1
🪕دیگر وقت آن رسیده بود که پیام خدای خود را به گوش جهانیان برساند. اگر شیطان برای تبلیغ مکتب خود #ساز را به قابیلیان هدیه کرد، اینک وقت آن بود که پیامبر خدا نیز معجزه ای کند. معجزه ای که فریادش در گوش تاریخ بپیچد و سرنوشت آن را دگرگون سازد.
🖋و اینگونه بود که #قلم توسط ادریس(ع) ساخته شد. پیش از ایشان از زمان حضرت آدم(ع) تا به آن روز، انبیای الهی با انگشت بر لوح های گلی می نوشتند.
✒️اما ادریس نبی(ع) آمده بود تا به اعجاز قلم دل جهانیان را زنده کند. این تحولی عظیم در تاریخ تمدن بشر است.2
📚منابع:
1)راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 248
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖_قصه_سی_و_چهار: _به_نام_قلم: ✍در جهان ادریس(ع) هم
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_پنج:
حضرت ادریس(ع) با هفت تن از شیثیان که تنها یاران باقی مانده ی او بودند خود را به بابل(عراق ) رساند و در مکانی که امروز مسجد سهله قرار دارد( مسجدی که طبق روایات، پس از ظهور حضرت حجت بن الحسن(ع) مکان اقامت (خانه) ایشان در زمان حکومتش خواهد بود.1) سکنا گزیدند. ادریس نبی(ع) و هفت یار همراهش شروع به تبلیغ یکتا پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی کردند.
❇️آنان هیچ فرصتی را برای شناساندن دین حق به مردم از دست نمی دادند. رفته رفته آوازه ی ادریس نبی(ع) در دنیای آن روز پیچید و پیامش به جان وجدان های کمتر آلوده شده ی جهان قابیلی نشست.
🖋هر روز افراد بیشتری برای شنیدن سخنانش راهی بابل می شدند.
حضرت ادریس(ع) در مکان سکونتش شروع به تدریس کرد. ابتدا به شاگردانش نوشتن می آموخت و پس از آن معارف عمیق یکتا پرستی را به ایشان آموزش می داد. حلقه های درس تشکیل شد و هر روز بر تعداد آن افزوده می شد. خداوند بر ادریس نبی سی کتاب آسمانی نازل کرد که شامل پندها و اندرزهای آموزنده و بی نظیر و راهکارهایی برای شناخت حق از باطل بود.2
📚همچنین حضرت اولین کتابخانه ی تاریخ را در مکان اقامتش بنا نهاد. وی به معنای واقعی کلمه یک انقلاب علمی و فرهنگی را در عصر باستان رقم زد.
🌄انقلابی که توانست تعداد هفت یار اولیه ی او را به هزار نفر برساند و قدرت از دست رفته ی یکتاپرستان را تا حدی به ایشان بازگرداند.
📚منابع:
1)طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة،ص۴۵۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۷، ص۴۳۵
2) مجلسي، بحار الانوار، ج11 ص 276 و ص282
3) صدوق، علل الشرایع، ص28 باب19
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_پنج: حضرت ادریس(ع) با هفت تن از شیثیان ک
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_شش:
نبرد_خدایان:
1⃣ قسمت_اول:
✍در دوران حضرت ادریس(ع) یک اتفاق بسیار مهم رخ داد.
🏞روزی پادشاه آن دوران که از فرزندان قابیل بود در حین سیاحت و گشت و گزار، راهش به زمین خرم و زیبایی افتاد و شیفته ی آن زمین شد.
⚔سلطان از سربازان خود خواست مالک این زمین را نزد او بیاورند. سربازان صاحب زمین را آوردند و گفتند که او از پیروان ادریس(ع) است.
❌پادشاه از او خواست که زمینش را تسلیم کند، اما مرد از این کار سر باز زد و گفت من آدم فقیری هستم و جز این زمین در دنیا چیز دیگری ندارم. اگر زمینم را از من بگیری چگونه فرزندانم را سیر کنم؟!
✴️پادشاه از این سرپیچی و تمرد بسیار خشمگین شد، اما همسر شاه که زن باهوشی بود سریعا وارد عمل شد و او را آرام کرد:
⁉️تو را چه می شود؟! تو نماینده ی خدایان و حاکم جهان هستی! آیا میخواهی کاری کنی که مردم از کیش سلطان خود برگردند؟! آن هم در زمانی که فردی چون ادریس(ع) صد ها نفر را به خود جذب کرده؟! آیا می خواهی مردمت پرستش خدایان را رها کرده و به خدای ادریس ایمان آورند؟!
🔱آرام باش و عاقل! تو هرآنچه را که می خواهی بدست خواهی آورد، اگر به جای شمشیرت عقلت را به کار اندازی!
پادشاه از همسرش پرسید چه باید کرد؟!
🗿ملکه گفت: این مردک را متهم به بد دینی کن. بگو علت تصرف اموالش خروج او از دین شاهنشاه و کافر شدن او به بت ها و خدایان قوم است. سپس او را محکوم کرده و خواهیم کشت و زمینش را تصرف میکنیم
🕯یادت باشد که اکثریت جهان پیرو آیین تو هستند و قطعا سرکشی در برابر خدایان خود را تحمل نخواهند کرد.
🔮بگذار خدایان کار ادریسیان و خدایشان را یکسره کنند.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
بیگدلی، عروج مشرقی، ص310
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_شش: نبرد_خدایان: 1⃣ قسمت_اول: ✍در دوران
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_شش:
نبرد_خدایان:
2⃣ قسمت_دوم:
✍سربازان پادشاه،مرد یکتا پرست را در قل و زنجیر به دربار بردند. او محکوم به کفر و بد دینی شد. گردنش را زدند،زمین محقرش را تصرف کردند و زن و فرزندانش را آواره ساختند.
پس از این جنایت هولناک خداوند واقعه را به ادریس(ع) وحی کرد و به او دستور داد که هرچه سریع تر به کاخ پادشاه برود و پیغام خدای خود را به او برساند.
🏛ادریس با تنی چند از یارانش به راه افتاد و خود را به کاخ پادشاه رساند.
👑پادشاه در حالی که همسر و بزرگان دربار همگی در کنارش ایستاده بودند ادریس را به حضور پذیرفت. ابتدا سر تا پای او را برانداز کرد.
💫 و سپس گفت:پس ادریس تو هستی! تعریفت را بسیار شنیده بودیم. هر چند وقت یک بار خبر عجیب و غریب از تو به ما می رسد که مایه ی تفریح ماست. یک روز می گویند وسیله ای ساخته ای و علامت هایی عجیب و غریب بر پوست حیوانات میکشی و به دیگران هم می آموزی. روز دیگر می گویند هرآنچه در دنیا رخ می دهد می دانی و از اسرار خورشیدو ماه و ستارگان آگاهی و مریضان را شفا می دهی. اما هیچ کدام از این یکی بهتر نیست که می گویند از طرف خدایی نادیده و ناشناخته مامور به هدایت جهانیان هستی و مردم را به سوی کسی دعوت میکنی که حتی جا و مکان مشخصی ندارد!
⁉️خب پیامبر! چه چیز ادریس نبی را با این همه توانایی و قدرت و دانش و جلال و جبروت که فقط برازنده ی خدایان است، به کاخ محقر ما کشانده ؟!
🛡حضار با پوزخند های تمسخرآمیز به ادریس چشم دوخته بودند و منتظر واکنش او به سخنان تحقیر آمیز پادشاه بودند.
❇️ادریس با لبخند به چشمان شاه خیره شد و شروع به سخن گفتن کرد:مرا با تو کاری نیست. آن کس که مرا به این جا فرستاده پیامی برایت دارد. می گویم و به خانه خود بازمی گردم؛
🌀خداوند فرمود:آیا به کشتن بنده ی مومن من راضی نشدی که زمین و خانه ی او را از زن و فرزندانش ستاندی تا شاهد مرگ ایشان نیز باشی؟! به عزتم سوگند! در دنیا سلطنت را از تو سلب خواهم کرد، ملکت را ویران میسازم و عزتت را به ذلت بدل می کنم و گوشت همسر و در باریانت را خوراک سگان خواهم ساخت. پس از آن در دنیای دیگر نزد من خواهی آمد، آنگاه انتقام خون به ناحق ریخته شده ی بنده ی خود را از تو خواهم ستاند.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_شش: نبرد_خدایان: 2⃣ قسمت_دوم: ✍سربازان پ
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_شش:
نبرد_خدایان:
3️⃣ قسمت_سوم:
✍️کاخ در سکوتی مرگبار فرو رفته بود. نگاه هراسان حاضران بین ادریس نبی(ع) و پادشاه جابه جا می شد.
🔮بهت و حیرت سرتاسر وجود شاه را فرا گرفته بود. تاکنون هیچ جنبنده ای جرات نکرده بود اینچنین با او سخن بگوید. آن هم در حضور همه ی بزرگان و زعمای قوم. چشمانش را از ادریس(ع) برداشت و به ملکه که در سمت راستش ایستاده بود دوخت.
👑ملکه با خونسردی به شاه نگاه کرد و ابروهایش را بالا داد. شاه منظور همسرش را فهمید. یا باید همچون یک شاه رفتار می کرد، یا برای همیشه با عزت و آبروی خود خداحافظی می کرد.
آرام آرام بهت و حیرت شاه جای خود را به خشم داد.
🗯️رو به ادریس(ع) کرد و در حالی که دندان هایش را برهم می فشرد گفت:
⚰️جزای چنین توهینی مرگ است! آن هم به گونه ای که لایق موجودی چون تو باشد. کسی که خدایان قوم را انکار کرده و پادشاه خود را در حضور بزرگان به قتل تهدید می کند. تو باید به فجیع ترین شکل ممکن کشته شوی. اما من فکر بهتری دارم.
ای ادریس! بدان امروز فقط به یک دلیل سرت را بر گردنت باقی می گذارم. میخواهم همگان همچون من به دروغگویی تو ایمان آورند و پوشالی بودن وعده های خدایی را که تراشیده ای با چشم سر ببینند. آن روز که همگان به دروغگویی تو شهادت دادند، تو را جوری خواهم کشت تا عبرتی باشد برای تمام ناکسانی که خدایان ما را تحقیر میکنند.
🔱 بگذار همه ببینند خدایان پادشاه قدرتمندترند یا خدای خود ساخته ی ادریس. بگذار همگان ببیند خدایان، ادریس را از دروازه ی شهر آویزان می کنند، یا خدای ادریس تخت پادشاه را واژگون می سازد!
سپس بر سر سربازان فریاد کشید: منتظر چه هستید؟! این کذاب را از جلوی چشمم دور کنید تا از نظر خویش برنگشته ام!
⚔️سربازان سریعا دستان ادریس را گرفتند و او را کشان کشان از کاخ بیرون بردند و به روی پله ها انداختند.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_شش: نبرد_خدایان: 3️⃣ قسمت_سوم: ✍️کاخ در
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_شش:
نبرد_خدایان:
4⃣قسمت_چهارم:
✍شاه همچنان با مشت های گره کرده در جای خود ایستاده بود و با نگاه خیره به جای خالی ادریس(ع) می نگریست که ناگهان صدای رسای ملکه سکوت را شکست:
🗿ای کاش امروز همه ی مردم شهر در این مکان حضور داشتند و این واقعه ی دردناک را به چشم خود می دیدند. می دیدند چگونه ادریس در محضر بزرگان قوم، گستاخانه خدایان ما را تحقیر و پادشاه و ملکه ی خود را به مرگ تهدید کرد! امروز ادریس حرمت صاحب خانه را شکست. آن هم صاحب خانه ای صبور چون شاهنشاه، که یک مرد مرتد و بددین را با همه ی انحرافاتی که در دین پدران ما به وجود آورده، به حضور پذیرفت و به او اجازه ی سخن گفتن داد.
⁉️ای سروران من! من از شما می پرسم. آیا سزای چنین کاری چیزی جز سوختن در آتش نیست؟!
❇️حضار با تکان دادن سر، حرف ملکه را تایید کردند.
👑ملکه ادامه داد: آری! من هم با شما موافقم. اما همه ما دیدیم که چگونه شاهنشاه دانای ما با همه ی تعصب و غیرتی که به دین پدران خود دارند، خشم خود را فرو خوردند و با درایتی بی مانند بستری را فراهم ساختند تا دست ادریس و ادریسیان برای همیشه رو شود و پرده از وعده های کذبشان برافتد! و این فرق من و شما با پادشاهیست که از نسل خدایان است.
🙏خدایان را درود و سپاس که اینچنین پادشاه بزرگ و بی مانندی را بر ما حاکم ساختند.
🔮سپس رو به پادشاه کرد و گفت: و درود خدایان بر پادشاه که ما را به زیر چتر حمایت خود قرار داده و از ما در برابر مکر و حیله ی مردانی چون ادریس محافظت می کنند.
✳️حضار همگی تکرار کردند: سلام و درود خدایان بر پادشاه.
سپس رو به حضار كرد وگفت:
اینک ای بزرگان و سروران من! بهتر است شاهنشاه را اندکی تنها بگذاریم تا به معبد بروند و سر به دامان خدایان بگذارند، شاید که این خلوت فرزند با پدران خویش بتواند مرهمی بر سینه ی سوخته ی شاهنشاه باشد.
🔻حاضران همگی تعظیم کردند و یکی یکی از کاخ خارج شدند.
⚜ملکه شتابان به سمت پادشاه رفت و در گوشش گفت:
🔱سریعا وفادارترین سربازان خود را احضار کن.
پادشاه: چه در سر داری؟
🗡ملکه: باید ادریس را مخفیانه بکشیم. او نباید زنده به مقر خود بازگردد و فرصت برنامه ریزی داشته باشد. همین امشب و در همین شهر کارش را یکسره کن.
⚔سپس لبخند زد و گفت: جسد بی جان ادریس که به تیر غیب خدایان کشته شده برای همیشه کار او و خدایش را یکسره می سازد. بگذار مردم بفهمند خدایان حتی یک شب هم کافران تحمل نخواهند کرد.
⚔سپس لبخند زد و گفت: جسد بی جان ادریس که به تیر غیب خدایان کشته شده برای همیشه کار او و خدایش را یکسره می سازد. بگذار مردم بفهمند خدایان حتی یک شب هم کافران تحمل نخواهند کرد.
منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_شش: نبرد_خدایان: 4⃣قسمت_چهارم: ✍شاه همچ
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_شش
نبرد_خدایان
5⃣قسمت_پنجم
✍شاه چهار نفر از مورد اعتمادترین فرماندهان خود را احضار کرد.
❇️آنان تعظیم بلندی کردند و سر و پا گوش در جای خود ایستادند.
👑شاه گفت: ملکه از من خواستند که شجاع ترین، لایق ترین و وفادارترین فرماندهان خود را به ایشان معرفی کنم و من شما را انتخاب کردم. ای سربازان من! شما در قلمرو من حکم چشم و گوش من را دارید.
👁🗨اگر روزی چشمم چیزی را ببیند و یکی از شما بگوید اشتباه دیده ام، من حرف شما را باور خواهم کرد. پس ای دو چشم و دو گوش شاه! حرف های ملکه ی خود را به دقت گوش دهید و مو به مو عمل کنید.
🔱فرماندهان گفتند: تن و جانمان فدای شاهنشاه
⚜ملکه رو به فرماندهان کرد و گفت:
چه افتخار و سعادتی بالاتر از اینکه شاهنشاه اینگونه به شما اعتماد دارد؟! خوشا به حال شما! درود خدایان و شاهنشاه بر شما باد!
🔱فرماندهان: درود خدایان بر شاهنشاه و ملکه.
⚜ملکه ادامه داد: قطعا هر چهار سردار از واقعه ی امروز با خبر هستند. شاهنشاه رئوف ما مخالف ادب کردن ادریس بودند. اما من با ایشان سخن گفتم و ایشان راضی شدند بر سر ما منت نهند و خاک پاک شهر ما را از لوس وجود این مرد کافر پاک کنند.
✅هر کدام از شما ده نفر از وفادارترین سربازانتان را انتخاب کنید. مخفیگاه ادریس را بیابید و پس از نیمه شب به او یورش برده و او را به سزای اعمالش برسانید.
❎یادتان باشد که این ماموریت باید کاملا مخفیانه باشد. احدی از مردم، بزرگان، درباریان و حتی سایر لشگریان نباید از ماموریت شما آگاه شوند.
شوربختانه ادریس در این مدت شاگردان فرآوانی گرد خود جمع کرده است. حتی ممکن است در میان درباریان افرادی به او ارادت داشته باشند. پس قتل علنی او کار بسیار خطرناکیست. اینک امید خدایان و شاهنشاه به شما سربازان مومن و وفادار است. بروید و زمین را از لوس وجود کافران پاک کنید.
🔱یکی از فرماندهان گفت: از همین لحظه مرگ ادریس را به خدایان، شاهنشاه و ملکه شادباش میگوییم. او را قطعه قطعه میکنیم و جسدش را سربه نیست می سازیم. سپس همگی تعظیم کردند از بارگاه شاه خارج شدند.
🔱فرماندهی که در حضور شاه وعده ی قتل ادریس(ع) را داده بود گفت: ای سروران! فرصت اندک است. من سریعا به اردوگاه سربازانم میروم و ساعتی دیگر با نیروهایم شما را در خروجی کاخ ملاقات خواهم کرد. فرمانده سریعا خود را به اردوگاه رساند.
🗯دست یکی از سربازانش را گرفت و به گوشه ای کشید و گفت:
ای برادر! جان مولایمان ادریس نبی(ع) در خطر است. سریعا تنی چند از برادران را با خود همراه کن. پیامبر را بیابید و همین حالا از شهر خارج شوید.
منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_شش نبرد_خدایان 5⃣قسمت_پنجم ✍شاه چهار ن
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_شش:
یاران_کوه:
6⃣قسمت_ششم:
✍پیروان ادریس نبی(ع) که در لشگر پادشاه نفوذ کرده بودند سریعا در شهر پخش شدند و به دنبال پیامبر گشتند و خیلی زود ایشان را در منزل یکی از یارانش یافتند. سربازی که در پی حضرت ادریس(ع) آمده بود به ایشان فرمود:
ای مولای من! گویا پادشاه همین امشب قصد به شهادت رساندن شما را دارد و هم اکنون در حال سامان دادن نیروهای خود است. همانطور که می دانید فرمانده ی ما که از مریدان شما و نزدیکان شاه هستند، از واقعه با خبر شده و ما را مامور کردند که شما را بیابیم و فی الفور از شهر خارج کنیم.
🤲حضرت ادریس(ع) ایشان را دعا کردند و فرمودند:
ای مردان خدا! بدانید که روزگاری سخت در انتظار مشرکان است. شک نداشتم که این جباران هم به قدرت خدایان خود ساخته ی خود اعتقادی ندارند و قطعا سعی خواهند کرد با دسیسه ای اینچنین خود را از خشم خدای یکتا محفوظ دارند. اینک وقت آن رسیده که همگان به پوشالی بودن بت های ساخته شده از سنگ و چوب پی ببرند و حقانیت خداوند منان بر همگان ثابت شود.
🏞من شهر را ترک کرده و به جایی که خداوند می فرمایند میروم. شما نیز به سوی برادران خود بشتابید و ایشان را از وقایع پیش آمده با خبر سازید. به ایشان بگویید که شهر را ترک کنند و در سرزمین هایی دیگر ساکن شوند.
⛰حضرت ادریس(ع) با جمع محدودی از یاران نزدیکشان از شهر گریختند و رو به بیابان نهادند و در نیمه های شب به غاری در دل یک کوه رسیدند. ایشان همین مکان را به عنوان مخفیگاه خود و یارانش انتخاب کرد. حالا وقت آن رسیده بود تا با خدای خود خلوتی داشته باشد. خلوتی برای رقم زدن آینده ی تاریخ.
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾ 🔖قصه_سی_و_شش: یاران_کوه: 6⃣قسمت_ششم: ✍پیروان ادریس
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗 #﴿داستانهای_حقیقی﴾
🔖قصه_سی_و_شش:
مناجات:
7⃣قسمت_هفتم:
✍حضرت ادریس(ع) نیمه شب مشغول مناجات با خدای خود شد و به درگاه حضرتش عرضه داشت:
🤲خداوندا! عالم در آتش خشم و جهل می سوزد. حاکمان جور خود را فرزندان خدا می خوانند. مردم به جای قیام علیه ظلم این جباران، ایشان را به خدایی پذیرفته و پرستش می کنند.
🀄️بنی آدم به دست خویش قلاده ای از جهل به گردن آویخته و خود را به بردگی شیطان در آورده است و به این بردگی می بالد!
🌀دنیا چنان آدمیان را مسحور خود ساخته که هیچ صدای مخالفی را بر نمی تابد. مومنان را به قتل می رسانند و دنیا پرستان را به مسند قدرت می نشانند، شاید که از سفره ی پر زرق و برق ایشان تکه نانی نصیب خود سازند.
💢دیگر نه قتل پدری دلی را می سوزاند، نه زجه های مادری گوشی را می آزارد و نه مرگ کودکی در فقر خاطری را مکدر می سازد!
⁉️بارالها! دیگر صدای هیچ فریادی در گوش کر این جماعت طنین انداز نمی گردد! به کدامین موعظه این دل های مرده را زنده کنم؟! چگونه نور رحمتت را بر جماعتی نمایان سازم که چشمان خود را بسته اند؟!
🤲یا رب العالمین! سیلی محکمی باید! شاید که این مردگان را رستاخیزی در رسد.
☄خداوند در آن شب به ادریس نبی(ع) وعده ی عذابی سهمگین را داد. عذابی که شایسته ظلم ظالمان و خون بهای مظلومان باشد. سپس به ادریس فرمود:
تو و یارانت در این غار مستقر شوید و زین پس به شهر رفت و آمد نکنید. هر شب فرشته ای از بهشت نزد شما خواهد آمد و مایحتاج شما را همراه خود خواهد آورد. منتظر بمانید و سرنوشت ظالمان را بنگرید.
📚منابع:
برداشت آزاد از:
راوندی، قصص الانبياء، ج1 ،ص 240.
مجلسي، بحار الانوار،ج11 ص 271.
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺