eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
928 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
33.9هزار ویدیو
117 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 پاداش پاسداشت حرمت سه ماه رجب، شعبان و رمضان، حدیثی بسیار زیبا حضرت عسکری علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: همانا هرکس حرمت رجب و شعبان را بشناسد و این دو ماه را به ماه رمضان که ماه اعظم خداست متّصل نماید، این ماه ها در روز قیامت برای او شهادت خواهند داد که این فرد حرمت این سه ماه را بزرگ داشته است. در قیامت منادی ندا می کند: ای رجب، ای شعبان و ای رمضان! عمل این بنده در میان شما چگونه بوده است؟ اطاعت این بنده از خداوند چگونه بوده است؟ پس ماه های رجب، شعبان و رمضان می گویند: پروردگارا! او از ما توشه ای جز اطاعت از تو و استمداد از فضل تو برنداشته است، و با تلاش خود در جهت طلب رضای تو اقدام نموده و در حدّ توانایی خود به دنبال رضای تو بوده است. پس خداوند به فرشتگانی که موکَّل به این ماه ها هستند، می فرماید: در مورد شهادت این ماه ها برای این بنده چه می گویید؟ می گویند: پروردگارا! ماه های رجب، شعبان و رمضان درست گفته اند، ما نیز آن فرد را نیافتیم مگر آنکه در اطاعت تو خیلی تلاش نمود و به دنبال رضای تو بود، به سوی نیکی و احسان روی آورده و با این ماه ها با شوق و خوشحالی ارتباط برقرار می کرد، آرزوی او در این ماه ها رحمت تو بود، و امید وی در این ماه ها بخشش و آمرزش تو بود، از آن اعمالی که منع شده بود پرهیز می کرد و به سوی اعمال مستحبّی شتاب داشت؛ روزه او شامل شکم، شهوت، گوش، چشم و سایر اعضا و جوارحش می شد؛ روزها در تشنگی بود و شب ها با عبادت کردن خود را به زحمت می انداخت؛ انفاقاتش به فقرا و مساکین در این ماه ها زیاد بود، بخشش ها و احسانش به بندگان تو زیاد بود، با این ماه ها یار و رفیق شده بود و آنها را با بهترین حالت وداع می‌نمود، بعد از این ماه ها به بندگی تو ادامه می‌داد و حرام های تو را مرتکب نمی‌شد، پس چه بنده خوبی بود. در این هنگام خداوند تعالی به بنده امر می کند که به بهشت برود، و فرشتگان الهی با هدایا و کرامات الهی او را ملاقات می کنند، و او را با شترانی از نور و اسبانی نیکو حمل می کنند و وی به سوی نعمت هایی که پایان ندارد، و خانه ای که خرابی ندارد می رود، جایی که ساکنین آن خارج نشده و دائم در آنجا خواهند بود، جایی که جوانان آن پیر نمی‌شوند، بچه‌های آن پیر و مو سفید نمی‌شوند، شادی و وسعت زندگانیِ آن تمامی ندارد، چیزهای نو پوسیده نمی‌شوند، شادی در آن به غم تبدیل نمی‌شود، دردی را احساس نخواهند کرد، سستی و خستگی به ایشان نخواهد رسید، از عذاب در امان خواهند بود، و از بلا نگاه داشته می شوند، و جایگاه ایشان دائمی خواهد بود. 📚 بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۸ به نقل از تفسیرالامام العسکری علیه السلام
🔰 با اینکه معرفت،فطری بوده واز عطایای خداوند است،پس منظور از فرستادن رسولان واوصیاء چیست؟ 📗شماره صفحه ۷
🔰 خداوند اگر میخواست خودش را بی واسطه به بندگانش می‌شناساند. 📗شماره صفحه ۸
💢🔹💢🔹 🔹 💢 🔹امام زمان ارواحنافداه می‌خواهند بیایند انسان‌ها را به خیر و صلاحشان هدایت کنند. آنها را از امراض روحی و صفات رذیله‌‌ای که از شکل انسانی خارجشان کرده نجات دهند و درمان کنند. 🔹آمدنِ امام زمان ارواحنافداه برای تطهیر قلوب ما و تزکیه‌ی نفوس ماست. خب اگر انسان این را بفهمد و در این مسیر قدم بردارد، 🔹این مهمترین راه یاری‌کردن امام زمان ارواحنافداه است که انسان توفیقش را باید از خدا بخواهد و از خدا بگیرد. 🔹تو اگر ساخته شدی امام زمان ارواحنافداه را یاری کرده‌ای. 🔹 استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
💢هر کس تا قبل از کرد، خودش را اصلاح کرد و ایمان آورد، که او نفعش را می‌برد. 💢و اگر این کار را نکرد، در خواب غفلت بود، به اعمال جاهلانه پرداخت و توبه هم نکرد، آن‌وقت دیگر برایش سودمند نیست و مورد عقاب و بازخواست قرار می‌گیرد. ▪️استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
💢💠💢💠💢💠 💠 💢 💢اگر انسان به هدایت‌های الهی توجه نکرد، به هر جایی برسد سر قلّه‌ی رفیع‌ترین کوه‌ها هم که برود، در امان نیست، این مال و فرزند بر علیه اوست، چیزی جز خسارت برای او ندارد. ♻️ولی اگر به سوی خدا آمدید کردید، قلب خود را تسلیم امام زمان ارواحنافداه کردید، مطیع شدید، خدای‌تعالی به مال و فرزند شما برکت می‌دهد. ♻️مال پربرکت یعنی مالی به تو می‌دهد که هم با آن امورات خیر و معنوی انجام می‌دهید و هم امورات خودت را می‌گذرانی. ⚠️ ولی مال بی‌برکت صرف خسارت و بیماری و... می‌شود. 💢دنبال برکت مال باشید نه زیادی مال، زیاد بودن مهم نیست. 💠استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
4_559414563976511987.mp3
7.59M
«وظیفه ما در برابر امام زمانمان» یک سخنرانی کوتاه و کامل و مهم حجم فایل: ٧.٢۴ مگابایت مدت فایل: ١۵:۴٢ دقیقه سخنران: استاد اخلاق، حاج آقا زعفری زاده
14.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارزش خدمت به امام زمان علیه السلام دکتر افتخارزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱🎙📽 -کوتاه- 📜موضوع: چه کار کنم ایمانم به امام زمان (ع) قوی بشه؟ ✅ کسی که قلبش امام زمانی شد سگ بغل نمیکنه و دوست دختر نداره! 📻 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا .
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ظهور بسیار نزدیک است 😍 🔸️فوق‌العادست حتما ببینید و منتشر کنید اجرتون با
4_559414563976512011.mp3
5.65M
🔊 «حضرت ولیعصر ارواحنافداه مانند پدر مهربانی، ما را از خواب غفلت بیدار می‌کنند» ✅ مهم حجم فایل: ۵.٣ مگابایت مدت فایل: ۶:٣٩ دقیقه سخنران: استاد اخلاق، حاج آقا زعفری زاده
4_6026046013452586660.mp3
25.56M
🔊 🎙 👤 استاد 📝 موضوع: تفسیری بر دعای ندبه - جلسه ۹ 🗓 ۱۴۰۱/۵/۱۴؛ تهران
🧎🏻نمازشب_دهم_ماه_رجب 🔮 💎 از حضرت رسول اکرم { صلی الله علیه و آله و سلم } روایت است که فرمودند : 💎 🌟نمازشب دهم ماه رجب، بعد از نماز مغرب خوانده میشود. 12 رکعت است{یعنی به صورت ۶تا دو رکعتی}، که در هر رکعت بعد از سوره ی حمد، سه مرتبه سوره ی اخلاص خوانده شود.💚 🎁ثواب_نماز 🎁 ⬅️خداوند كاخى بر بالاى «عامودى» ؛ (ستونى) از ياقوت سرخ بر مى‌افرازد. عرض شد: اى رسول خدا، مقصود از «عامود» چيست؟ فرمود: ستونى به اندازه‌ى فاصله‌ى مشرق و مغرب كه  هفتصد هزار  طبقه‌ى بزرگ‌تر از دنيا در آن وجود دارد. و همه‌ى آن خانه‌ها از جنس طلا، نقره، ياقوت و زبرجد هستند و نيز در آن كاخ به شماره‌ى ستارگان آسمان خيمه وجود دارد و نعمت‌هايى در آن نهفته است كه هيچ‌يك از افراد بشر توان توصيف آن‌ها را ندارند💛 منبع : اقبال الاعمال.صفحه ۱۵۲📚 🤲🏻✨ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 @Dastanyapand 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
گر ۸رضا و ۹جواد است، چه باک بگذار که هشتم گرو ۹ باشد ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
روز شمار ۳۵روز تا میلاد ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
حق را ز طریق پاکشان می‌جوئیم میلاد جواد ابن رضا را امشب تبریک به ثامن‌الحجج می‌گوییم ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای که مهرت به لوح دل افتاد صاحب جود، خانه‌ات آباد هر کجا مشکلی به من برسد ذکر نام تو می‌کند امداد چون کبوتر به دامت افتادم اهلی‌ام کن   ولی نکن آزاد دور صحنت طواف کردن را گردش آفتاب یادم داد مهربانی تو رسید به ابر عطر دستان تو رسید به باد دشمنت هم میان خلوت خود کرمت را نمی‌برد از یاد صاحب قدرت و مقام نشد بازویی که نداشت از ازل اعتقاد من این است پس به عشق تو می‌زنم فریاد؛ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
میلاد مسعود نهمین ابن الرضا علیه‌السلام را به ساحت مقدس عجل‌الله‌‌تعالی‌فرجه وهمه‌‌شیعیانشان و بالاخص شما بزرگواران کانال داستان یا پند و گروه به عشق خدا تا ظهور تبریک‌عرض‌می‌نماییم 🌺🌸🌺 ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب میلاد تقدیم حضور تک تکتون عید بر شما مبارک
16.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر قشنگ و عالی ❤️ پیشاپیش هم روز پدر و مردان زحمت کش در این اوضاع اقتصادی مملکت مبارک 😍❤️ من که حسابی لذت بردم. ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
25.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به ظاهر افراد، قضاوتشون نکنیم و غذای حضرتی و مهربانی امام رضا علیه السلام قضیه بسیار دلنشین و شنیدنی از کرامات امام رضا ع ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ چراغ خونه خورشید گروه سرود جوادالائمه ع ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿اهمیت دعا ▫️ما كان الله ليفتح على عبد باب الشكر و يغلق عنه باب الزيادة، و لا ليفتح على عبد باب الدعاء و يغلق عنه باب الاجابة. 🟤چنين نيست كه خداوند، باب شكر را بر بنده اى بگشايد و در فراوانى را بر او ببندد و چنين هم نيست كه باب دعا را بر كسى بگشايد، اما در اجابت را به رويش ببندد. 📘حکمت_435 ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درآمدزایی حجاب‌استایل‌ها با بلوز و شلوار! ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
سلام عیدتون مبارک🤩 توسل به حضرت جوادالائمه (علیه‌السلام) آیت الله کوهستانی: بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه و ماشین و رزق و ازدواج، از وی راهنمایی می‏خواستند. آن بزرگوار می‏فرمود: «سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد (علیه‌السلام) تقدیم کنید، حاجت ‏شما را خواهند داد. گاه امر می‏کرد صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می‏دانست.» 💠امام_جواد ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574‌
شِش ماهِه‌ی اَرباب تَولُدَت مُبارک😍♥️ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
کانال 📚داستان یا پند📚
༺༽زندگی شیرین༼༻ ༺༺༽••💞••༼༻༻ #part_889 -رسیدیم؟ -اره. از ماشین پیاده شدم و همین طور با تعجب نگاهی به
༺༽زندگی شیرین༼༻ ༺༺༽••💞••༼༻༻ -قرار بود بریم دفتر خونه و امضا کنیم. -حالا یه ناهار با هم بخوریم مشکلی داره؟ چشم هایم را گرد کردم. مادر راست می گفت که نباید همین طور به این مرد اعتماد می کردم. من حتی از همراهی با او در ماشین هم واهمه داشتم و او حرف از ناهار خوردن می زد؟ -مهدی ما قرارمون فقط تغییر نام سند بود. -خب اون کار رو هم انجام می دیم ولی قبلش یه ناهار بخوریم، به جایی که بر نمی خوره، هوم؟ به من خیلی بر می خورد برای همراهی با این رفیق نیمه راه، از ان بدتر به امیرعلی بر می خورد. اگر وارد این رستوران می شدم حس عذاب وجدان یقه ام را می گرفت. او از مهدی خوشش نمی امد ومن هم دلیلش را می دانستم و به او حق می دادم. -پس من می رم، هروقت ناهار خوردنت تموم شد بهم بگو بیام امضا کنم. و چادرم را بین مشت هایم مجکم جمع کردم و سرم را برگرداندم. خودم هم توقع نداشتم این قدر در برابرش تند و محکم باشم. انگار ناخواسته داشتم به همان دختر با اعتماد به نفسی تبدیل می شدم که همیشه ارزویش را داشتم. -شیرین صبر کن. صدای به هم کوبیده شدن عصایش با زمین را می شنیدم اما صبر نکردم و همین طور به سمت خیابون رفتم. -شیرین می خوام باهات حرف بزنم. سر جایم ایستادم. تمام حرف هایش خوب در ذهنم حک شده بود. من هم ظرفیتی داشتم، تا یک جایی می توانستم توهین ار تاب بیاورم. از یک جایی به بعد دیگر کاسه ام لبریز می شد و تحمل نمی کردم. به سمتش برگشتم که حالا دیگر به من رسیده بود و صورتش نگران بود. از دوییدن با ان عصا انگاری عذاب می کشید که صورتش سرخ شده بود و دانه های عرق روی پیشانی اش خودنمایی می کردند. -تو حرف هات رو خیلی وقت پیش هم زدی مهدی. -اون مهدی فراموش کار رو فراموش کن، من حالا همه چیز یادم اومده، باور کن. -یه ادمی که یک چیزی رو فراموش می کنه تهمت نمی زنه، نیش نمی زنه، با فریاد نمی کوبه روی سر کسی که می دونسته اشک هاش برای اونه، بیرونش نمی کنه وقتی مطمئنه یک سال بالا سرش مونده. انگشت اشاره ام را به نشانه ی یک بالا اوردم و من برای اولین بار می خواستم حرفم را فریاد بزنم و چه حس خوبی بود خالی شدن از تمام خودخوری ها. -یک باری... فقط یک بار به حرف های کسی که خودش رو به اب و اتیش می زنه گوش می ده و احتمال می ده شاید حرف هاش راست باشه، وگرنه من چه سودی از با تو بودن می بردم مهدی؟ سرش را پایین انداخت. دیگر پشیمانی اش برایم مهم نبود. اما چقدر خوب بود که امروز من را اورده بود تا این حرف ها را بزنم. خیال می کردم این کلمات عقده هایی بودند که قرار بود تا اخر عمر توی گلویم بماند و همیشه قلبم را به درد بیاورد که چرا کسی این درد ها را نفهمیده بود. ... ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 @Dastanyapand
کانال 📚داستان یا پند📚
༺༽زندگی شیرین༼༻ ༺༺༽••💞••༼༻༻ #part_891 -قرار بود بریم دفتر خونه و امضا کنیم. -حالا یه ناهار با هم
༺༽زندگی شیرین༼༻ ༺༺༽••💞••༼༻༻ اما من برای اولین بار ان عقده ها را بر سر یکی کوبیدم و برایم مهم نبود که میان این همه جمعیت اشک می ریختم. -من اشتباه کردم، و شرمنده ام. تو اشتباهم رو تکرار نکن و به حرف هام گوش کن، بعد هر تصمیمی که گرفتی بهت احترام می ذارم. -نه. سرش را بلند کرد و مستقیم با ان چشم های غمبارش به من چشم دوخت. -فقط چند دقیقه شیرین، قول می دم که زیاد وقتت رو نگیره. بینی ام را بالا کشیدم و سرم را به نشانه ی نه تکان دادم. -به حرمت تموم اون روز های عاشقیمون. -حرمت ها رو زیرپا گذاشتی مهدی. مکث کرد. ناچاری و درماندگی را در چشم هایش می دیدم. او هیچ وقت نمی توانست قوی بماند. او نمی توانست که بجنگد و من دقیقا جایی که خیال می کردم باز هم بازنده شده است لب باز کرد: -نمی تونی چون می ترسی پشیمون شی و دوباره دوستم داشته باشی؟ مات ماندم. و او دقیقا دست گذاشته بود روی نقطه ضعفم. او راست می گفت من می ترسیدم از رو به رو شدن با او اما نمی خواستم که او بفهمد، او نباید می فهمید که چطور خودم را می بازم در برابرش. -نه. ❤❤ -پس چند دقیقه بیشتر وقتت رو نمی گیرم. در صدایش التماسی موج می زد. دقیقا مانند همان روز های من که با التماس از او فرصت می خواستم. بزاق دهانم را به سختی قورت دادم و همراهش وارد رستوران شدم. حتی نمی توانستم به امیرعلی فکر کنم تا مبادا مهدی باز هم قلبم را به دست بیاورد. امیرعلی الان فقط برایم عذاب وجدانی داشت که بی خبر از او این جا و رو به روی این مرد نشسته ام. به میزی اشاره کرد و من رو به رویش نشستم. دستم زیر میز، روی ران پایم مشت شده بود و حسی از درونم فریاد می زد حق نداری خودت را دوباره به این پسر ببازی، حق نداری چون یک مرد عاشق ان طرف منتظرت هست تا به عقد هم در بیایند. مهدی اشاره ای به گارسون کرد که به ان مرد با ان روپوش قرمز و مشکی اش به سمت ما امد. نگاهی به اطراف انداختم. رستوران خیلی شیکی بود، تمام مرد ها و زن هایی که نشسته بودند لباس رسمی پوشیده بودند و حتی غذا خوردنشان هم مانند باکلاس ها بود. تمام دکوراسیون رستوران به رنگ مشکی و قرمز بود. اگر ان همه نور را روشن نمی کردند قطعا با این رنگ های تیره همه جا تاریک می شد. یک موسیقی خیلی ملایم هم در حال پخش بود. -چی میل دارید خانم؟ ... ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 @Dastanyapand
کانال 📚داستان یا پند📚
༺༽زندگی شیرین༼༻ ༺༺༽••💞••༼༻༻ #part_893 اما من برای اولین بار ان عقده ها را بر سر یکی کوبیدم و برا
༺༽زندگی شیرین༼༻ ༺༺༽••💞••༼༻༻ نگاهم را از اطراف برداشتم. -هیچی. -شیرین، ما اومدیم ناهار بخوریم. -اومدیم تو زودتر حرف هات رو بزنی و بریم. نفس کلافه ای کشید و به میل خودش دوتا پرس کوبیده سفارش داد و همین طور نگاهم کرد. زیر نگاهش معذب بودم و خیال می کردم که در حال ذوب شدن هستم. -شانلی بی قراری می کنه، لطفا زودتر حرفت رو بزن. و شانلی همیشه بهانه ی خوبی برای من فرار من بود. -من همه چیز یادم اومد، اون لحظه که اون گردنبد رو زهرا بهم یاد داد یه سری تصویر های محوی توی ذهنم جا گرفت. همونن گردنبدی که پارسال عید برات خریدم. خنده ام گرفته بود. ان همه خودم را به زمین و زمان دوخته بودم و برایش نشانه بردم ان وقتت با این گردنبند بعد از ناامیدی ام حافظه اش برگشت. -بعد از زهرا خواستم من رو ببره همون مغازه، یه طوری کارکنان بیمارستان رو پیچوندیم و رفتیم. دیگه کم کم داشت صحنه هایی به خاطرم می اومد. هر روز یه سری چیز هایی به ذهنم می رسید. نمی خوام از سردرد های مزخرفی بگم که بدجوری دامانم رو گرفتند. انگار این خاطرات اون گوشه ی ذهنم دفن شده بودند و وقتی به یادشون می افتم انگار ذهنم می خواست از جایش کنده بشه، حس خیلی بدیه که تا به حال تحربه اش نکردم. حالا بگذریم، کنار این بدی ها خوبی هایی هم داشت. مثل خوبی به یاد اوردن اون روز های قشنگمون. همان لحظه ظرف سوپی را برای هر دویمان به عنوان پیش غذا اورد که مهدی حرفش را خورد. منتظر ماند تا ان بشقاب ها را روی میز گذاشت و بعد از رفتنش دوباره شروع به حرف زدن کرد. -تو غذات رو بخور و من حرف می زنم. نگاهی به سوپ انداختم. نه میلی به خوردن این سوپ عجیب داشتم و نه گرسنه ام بود. نمی دانستم چه چیزی در ان ریخته بودند و من هم که ان قدر ها خوش غذا نبودم تا هر چیز ناشناخته ای را بخورم. ولی ای کاش مهدی می خورد. او نیاز به تقویت داشت و باید سوپ و این مواد را بیشتر می خورد. لب باز کردم اما هیچ چیز نگفتم. نمی خواستم خیال کند که هنوز هم نگرانش هستم یا برایش ارزش قائلم. در دلم اشو بود که این طور نشستن ممکن بود به پاهایش اسیب برساند اما لب باز نکردم تا هم خودش و هم خودم را به اتفاق نشندنی امیدوار نکنم. گول زدن خودمان را الان بیشتر از هر چیزی ترجیح می دادم. -هنوز هم یه سری چیز ها یادم نمیاد و یه خرده اذیتم می کنه. اما خوب یادمه که تو کی هستی، چطور دوست داشتم، امیرعلی هم همیشه برام یه برادر بود و خوب می دونم بهش وصله ی خیانت نمی چسبه. -اومدی فقط بگی که همه چیز یادت اومد. سرش را تکان داد. ... ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 @Dastanyapand