✅دیباج ۱۴۱
🔶فریــادِ سکـــوت
🖊ع.ر.م
📌او و برادرش همچون میوه یک درخت بودند، پس طبیعی بود که از عمق جان دوستش داشته باشد، خواهرش را هم. فرزندش که دیگر تکهای از وجودش بود و هرگاه از او دور میافتاد، گویی نظام حیاتش بههم میریخت و شبح سرگردانی بر آسمان شب و روزش سایه میانداخت و گردباد تشویش بساط زندگیاش را درهم میپیچید.
📌همه اینها بود و سکوتی که فریاد میکشید!
📌هروقت از برادر، خواهر و فرزندش و یا دیگرانی که آلبوم زندگیاش پر بود از تصویر خاطرات تلخ و شیرینی که با آنان داشت، دلگیر میشد، به دخمه سکوت پناه میبرد و آنجا بود که دوستداشتن آنان را با تمام وجود فریاد میکشید.
📌سکوت او فریادی بود که البته هیچ گوشی شنوای آن نبود. گویی ارتعاش فریاد سکوتش بسیار فراتر از آستانه شنوایی آنان بود؛ اما چه سود؟
📌آیا بهتر نبود آنگاه که صحفه قلبش از تیزی سخنی نیشدار و یا تلخی نگاهی زهردار و یا آتش زبانی شرربار، زخم برمیداشت، مهر سکوت بر لب نمیزد و گلایه خود را همچون گُلی که خار جزئی از طبیعت آن است، در گلدانی بلورین از جنس عشق به آنان پیشکش میکرد تا بدانند از چه شِکوِه دارد؟
📌اگر از روشنای سخن به تاریکی سکوت نمیخزید، آیا هیچگاه در دستان سیاه دیو وحشت اسیر میشد تا ناگزیر به سردادن فریادی بیحاصل شود؟
📌اگر یکدیگر را دوست داریم، بیاییم نغمه دوستی را با دوتار عشق و تنبور صمیمیت و کمانچه محبت و نِی اشتیاق همراه کنیم تا نعره جانخراش سکوت، روحمان را نیازارد.
#دوستی
#سکوت
#فریاد
#قهر
#موسیقی
#دوتار
#کمانچه
#تنبور
#نی
@Deebaj
📣پادکست صوتی این متن را اینجا بشنوید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶اي باغبان اي باغبان، آمد خزان آمد خزان
📌اي باغبان، اي باغبان، آمد خزان، آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل، بنگر نشان، بنگر نشان
📌اي باغبان هين گوش کن، ناله درختان نوش کن
نوحهکنان از هر طرف، صد بيزبان، صد بيزبان
📌هرگز نباشد بيسبب، گريان دو چشم و خشکلب
نبود کسي بيدرد دل، رخ زعفران، رخ زعفران
📌حاصل درآمد زاغ غم، در باغ و ميکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم، کو گلستان، کو گلستان؟
📌کو سوسن و کو نسترن، کو سرو و لاله و ياسمن؟
کو سبزپوشان چمن، کو ارغوان، کو ارغوان؟
📌کو ميوهها را دايگان، کو شهد و شکر رايگان؟
📌خشک است از شير روان، هر شيردان، هر شيردان
📌کو بلبل شيرين فنم، کو فاختهٔ کوکوزنم؟
طاووس خوب چون صنم، کو طوطيان، کو طوطيان؟
📌خورده چو آدم دانهاي، افتاده از کاشانهاي
پرّيده تاج و حُلّهشان، زين افتنان، زين افتنان
📌گلشن چو آدم مستضر، هم نوحهگر، هم منتظر
چون گفتشان لا تقنطوا، ذو الامتنان، ذو الامتنان
#شعر
#خزان
#پاییز
#مولوی
#علیرضا_قربانی
#موسیقی
@Deebaj