eitaa logo
دیباج
92 دنبال‌کننده
341 عکس
50 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
دیباج ۱۵۷ 🔶کودکــی‌ام کــو؟ 🖊ع.ر.م 🔹پرده اول 📌بچه که بودم، کودکی‌ام با ترنم شعر «باز باران با ترانه» گلچین گیلانی که برای من لبریز از حس طراوت، لطافت، شادابی، امنیت و آرامش است، عجین شده بود. 📌دهه شصت، کتاب فارسی چهارم دبستان را که ورق می‌زدی، می‌رسیدی به دو صفحهٔ مقابلِ هم که تابلو قشنگی را با همه رنگ‌هایی که می‌توانست تصویری زیبا از امنیت و آرامش و شادی و طراوت را تداعی کند، خلق کرده بود. 📌کودکی خندان، یکه و تنها، تن به نم‌نم باران داده و شادمانه آغوش باز کرده و به سرخی گل‌های زیبای باغچه چشم دوخته است. 📌پشت سرش، کلبه کوچکی که نماد امنیت و آرامش است، گرم از سقفی گالی‌پوش، خودنمایی می‌کند. آن‌طرف‌تر، از میان دو درخت چنار، تصویر ماده گاوی پیداست که چرخ اقتصاد خانواده را می‌چرخاند و قوت اهالی خانه را تامین می‌کند. پشت درخت‌ها هم، گویا تصویر مبهمی از شالیزار به‌چشم می‌خورد. 📌سایه امنیت و آرامش چنان گسترده است که صاحب کلبه پرچین زیبای دور کلبه را نیمه‌کاره رها کرده است.👇
🔹پرده دوم 📌نه خودش و نه حتی پدر و مادرش، به‌یاد نمی‌آورند روزهایی را که بدون دغدغه و اضطراب گذرانده باشند. به‌یاد نمی‌آورند دقیقا کِی بود که همان پرچین‌های نصفه و نیمه هم، درهم فروشکست و بیگانه‌های وحشی پا به درون خانه‌شان گذاشتند. 📌از وقتی در آغوش مادر چشم باز کرده بود، تپش تند قلب مادر آرامش را از او گرفته بود. بزرگ‌تر که شد، همیشه انتظار پدر را می‌کشید که به خانه برگردد و او را بغل کند و کمی با او بازی کند؛ اما هیچ‌وقت نتوانست از بازی با پدر سیر شود؛ چرا که بابا آنقدر خسته بود که لقمه نانی را هم که در دهان می‌گذاشت، کامل نمی‌جویید و تن رنجورش را به دایهٔ زمین می‌سپرد و صورت مهربان و دوست‌داشتنی دایه‌اش را می‌بوسید و به خواب می‌رفت. 📌مادر به آرامی، رواندازی رویش می‌کشید و کودک را در آغوش می‌گرفت و به همسرش، که همچون کوه مایه آرامش او و فرزند دلبندش بود، می‌نگریست تا آنکه پنجره چشمان مهربانش با پرده پلک‌های زیبایش پوشیده می‌شد. 📌گرگ اهریمن، دندان‌هایش تیزتر و اشتهایش سیری‌ناپذیرتر گشته بود تا جایی‌که که به همان چند وجب جایی که مرد با زن و فرزندش در آن به‌سر می‌بردند هم چشم طمع دوخته بود. هر روز، با بهانه‌های مختلف، ته‌مانده شیرینی آرامش باقیمانده در زندگی را با تلخی اضطراب و هراس بر آنها زهر می‌کرد. 📌کودک، کم‌کم بزرگ شد و در میان خرابه‌های زندگی، شروع کرد به جستجوی کودکی خود. 📌حالا که نه پدری هست، نه مادری و نه سرپناه و کاشانه‌ای، کودکی‌اش در زیر خروارها سنگ و خاک و آهن مدفون شده و دستان کوچک و ناتوانش، قدرت کنارزدن آوارها و جستن کودکی‌اش را ندارد. آیا می‌توانیم کودکی‌ گمشده‌اش را به او بازگردانیم؟ @Deebaj 🔶«دیباج» را از طریق لینک زیر، به دوستان خود معرفی فرمایید: https://eitaa.com/Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از دیگران 🔶حال خوب لب ما و قصـه‌ی زلف تو‌، چه توهّمی‌! چه حکایتی! تو و سر زدن به خیال ما‌، چه ترحّمی! چه سخاوتی! به نماز صبح و شبت سلام! و به نور در نَسَبت سلام! و به خال کنج لبت ســــلام! که نشسته با چه ملاحتی! وســـــط «الست بربکم» ، شـــده‌ایم در نظـــر تــو گُـم دل ما پیــــــاله، لب تـو خُـــــم، زده‌ایــم جــــــام ولایتـی به جمــــال، وارث کوثــــری، به خــــدا حسین مکرری به روایتـی خود حیـــدری، چه شبــاهتی‌! چه اصـالتی! «بلغ العُلی به کمالِ» تو، «کشف الدُجی به جمال» تو به تـو و قشنگی خــــــال تو، صلوات هـــر دم و ســــاعتی شده پر دو چشم تو در ازل، یکی از شراب و یکی عسل نظرت چه کرده در این غــزل، که چنین گرفته حلاوتی! تـو کـه آینــه، تـو که آیتــی، تـو کـه آبــــــروی عبــادتی تـو کـه با دل همـــــه راحتی، تـو قیـــــام کن کـه قیــامتی زد اگــر کسی درِ خانه ات، دل مـاست کــرده بهانه‌ات کـه به جستجوی نشـانه‌ات، ز سحـــر شنیــده بشـارتی غــــــزلم اگــــر تو بســـازیم، و نـــی‌ام اگــــر بنــوازیم به نسیـــــم یــاد تو راضیـــم، نه گلایــه‌ای نه شکــایتی نه، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن ز درت بیـــــــا و ردم نکــن، تـو کـه از تبــــار کــرامتـی   شاعر : قاسم صرافان @Deebaj 🔶«دیباج» را از طریق لینک زیر، به دوستان خود معرفی فرمایید: https://eitaa.com/Deebaj
🔶سلسلهٔ تنگدستان 🔹لأىِّ شَى ءٍ لا نَراكَ تَرُدُّ سائِلاً وَإنْ كُنْتَ عَلى ناقَةٍ؟ فَقـال عليه السلام : «إنّى لِلّهِ سـائِلٌ، وَفيهِ راغِبٌ، وَأَنـا أَسْتَحْـيى أنْ أَكُونَ سائِلاً وَأَرُدَّ سائِلاً، وَإِنَ اللّه َ عَوَّدَنى عادَةً أَنْ يـُفيضَ نِعَمَهُ عَلَيَّ وَعـَوَّدْتُهُ أَنْ أَفيضَ نِعَمَهُ عَلَى النّاسِ فَأَخْشى إنْ قَطَعْتُ العادَةَ أَنْ يَمْنَعَنى العادَةَ.» ▪️گروهى در محضر امام مجتبى عليه السلام بودند، از حضرت سؤال كردند: «چگونه است كه شما هرگز سائل و نيازمندى را نااميد برنمى گردانيد، گرچه سوار بر اشتر، در حالت رفتن باشيد؟ «فرمود: من هم به درگاه خداوند محتاج و سائلم و مى خواهم كه خداوند مرا محروم نگرداند و شرم دارم كه با چنين اميدوارى، سائلان را نااميد كنم، خدايى كه نعمتهايش را بر من ارزانى داشته، مى خواهد كه من هم به مردم كمك كنم و مى ترسم كه اگر بخشش خود را از مردم دريغ دارم، خداوند هم به من عنايتش را دريغ دارد و منع نمايد. 📚نورالابصار، شبلنجى، ص۱۲۳ 📚كنز المدفون، جلال الدين سيوطى، ص۴۳۴ @Deebaj
از دیگران 🔶زخم و مرهم @Deebaj
از دیگران 🔶خدا کافی است كُلُّ الصعابِ بلطفِ الله هينةٌ طمّن فؤادكَ لا حزنٌ ولا قلقُ كلُّ الأمور جوار اللهِ رائعةٌ بشِّر عيونك لا دمعٌ ولا أرقُ كلُّ الدروب بغير اللهِ موحشةٌ تخيفُ من دونهِ الأيام والطرقُ نقولُ ياربِّ قُلناها على ثقةٍ وهل يخيبُ الذي في ربهِ يثقُ 🖊یحیی ریاني @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج ۱۵۸ 🔹بانگ ملکوت (۱) 🔶ریسمان دنیا (هر چه بر روى زمين است دست‌خوش فناست و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.) 📌زندانی‌ای را تصور کنید که محکوم به حبس ابد در زندانی وحشتناک بر فراز کوهی بلند است. همهٔ روزنه‌های امید به رویش بسته است؛ جز دریچه‌ای به‌پهنای شانه‌هایش که رو به پرتگاهی هولناک گشوده است و در پایین دست آن، رودخانه‌ای زلال و آرام که در دشتی سرسبز و خرم جاری است و میوه‌ها بر شاخسار درختان آن، می‌درخشند. 📌و او طنابی در اختیار دارد که می‌تواند سر آن را به تن سخت و خشن کوه گره بزند و انتهای آن با سبزی دشت سر بساید. 📌دنیا همان ریسمانی است که به کوه ازلیت گره خورده و در پهنه عمر رها شده و انسان به آن چنگ زده و پایین می‌رود تا آن‌گاه که بر زمین ابدیت پا نهد. آنجاست که دستش از ریسمان دنیا برای همیشه بریده خواهد شد. @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج١٥٩ 🔹بانگ ملکوت (٢) 🔶دانای آشکار و نهان «و ما انسان را آفريده‌ايم و مى‌دانيم كه نفس او چه وسوسه‌اى به او مى‌كند، و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم.» (ق:١٦) 📌 آفریدگار دانا و بینای ما انسانها، پیش از آفرینش ما و در طول حیات و زندگی‌مان، بر همه آنچه در ذهن و قلب ما می‌گذرد، آگاه است. اگر به این مهم بیندیشیم که همواره خطورات قلبی و اوهام و خیالات ما نیز زیر ذره‌بین دقیق خداوند است، هیچ‌گاه بذر فکرهای هرزه را در زمین قلب خویش نمی‌کاریم تا حنظل‌های تلخ بدفرجامی را برداشت کنیم. 📌اندیشه، اساس و بنیان کردار آدمی است: ای برادر تو همان اندیشه‌ای مابقی خود استخوان و ریشه‌ای گر گل است اندیشه تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج ۱۶۰ 🔶دلت پاک باشد! 🖊ع.ر.م اسلام دینی است بر اساس فطرت؛ پس برای شکوفایی فطرت همواره آن را با باران محبت و مهرورزی آبیاری می‌کند تا وجود انسان را به گلستانی پر از گل‌های خوش‌بو و زیبا بدل کند. با وجود چنین آموزه‌های زیبا و دل‌کَشی، چرا باید سراغ آب زندگی را از سراب ادیان دروغین و مرداب مکتب‌های روان‌شناختی منحرف گرفت. فأین تذهبون؟! @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶حکایت زاهد و پادشاه 📌زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند. ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است 📌چون به مقام(خانه) خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: "ای پدر! باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟" گفت: "در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید." گفت: "نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید." ای هنرها گرفته بر کف دست عیبها بر گرفته زیر بغل تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل @Deebaj
✅از دیگران 🔶اشتباه بدمنفی‌سازی (misnegation) 📌مقاله‌ای می‌خوندم درخصوص روش ساختن جملات منفی در منفی و ....در نظم و نثر انگلیسی و فارسی. با خودم گفتم شاید به کار اعضای محترم کانال @deebaj هم بیاد. لینکش به پیوست تقدیم میشه:👇 https://khabgard.com/4241/%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c%d8%9f/ @Deebaj
✅از دیگران 🔶گل و خار 💢خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحمی نزدیک آمد، گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صميمانه به او گفت سلام... "گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود، زندگی،   عشق،    اسارت،    همه بی معنا بود" ✍فریدون مشیری @Deebaj
دیباج ۱۶۱ 🔶زنده‌مانی یا زندگانی؟ 🖊ع.ر.م 📌شاخصه زندگی حقیقی، نشاط، پویایی، منشأ اثربودن و ایجاد تغییر و تحول در زندگی خود و دیگران است وگرنه چه فرقی است میان انسان و خشتی که بر تن خرابه‌ای، خاموش نشسته است؟ 📌انسانی که هر روز تحول را تجربه نکند و امروزش بهتر از دیروزش نباشد، دچار رکود و روزمرگی‌ای خواهد شد که با مرگ هم‌سنگ است. او ممکن است نفس بکشد، اندامش رشد کند، از ضعف به قوه سیر کند، اما هیچ‌گاه زندگی نکند؛ بلکه فقط زنده باشد. 📌انسانی که از سیاه‌چاله جهل به سوی خورشید دانایی سیر نمی‌کند، فقط زنده است. آن‌که از عادت‌های پست حیوانی به اخلاق فاضله انسانی نمی‌گراید، تنها زنده است. آن‌کس که از موقعیتی که در آن است گامی فراتر نمی‌رود، از زندگانی بویی نخواهد برد. کسی که طعم عشق را نچشد، روح زندگانی را در خود نخواهد پذیرفت. عاشق شو ارنه روزی، کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶محبــت @Deebaj
✅از سخن امامان علیهم‌السلام 🔶دلیل برتری اوصیای الهی ❇️قال مولانا الإمام المهديّ عجل الله تعالی فرجه -في صِفَةِ الأَوصِياءِ-: .... وجَعَلَهُم خُزّانَ عِلمِهِ، ومُستَودَعَ حِكمَتِهِ، ومَوضِعَ سِرِّهِ، وأيَّدَهُم بِالدَّلائِلِ، ولَولا ذلِكَ لَكانَ النّاسُ عَلى سَواءٍ، ولاَدَّعى أمرَ اللّه، عَزَّوجَلَّ كُلُّ أحَدٍ، ولَما عُرِفَ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ، ولا العالِمُ مِنَ الجاهِلِ. 🔹حضرت امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توصيف اوصياء الهی فرمودند: [خداوند] آنها را خزانه علم خود و امانت‌دار حكمتش و جايگاه سرّش قرار داده است. خداوند آنها را با دلايل خود تأييد كرده و اگر چنين نمى‌بود مردم همه يكسان بودند و هر كس مدّعى امر [منصوب شدن از سوى] خداوند عزّوجل مىشد و ديگر حقّ از باطل و دانا از نادان شناخته نمى‌شد. 📗الغيبة للطوسي ص ۲۸۸/ ح ۲۴۶ @Deebaj
📢به‌مرور، خلاصه‌ای از بخش‌ها و عناوین متنوع و جذاب کتاب، در کانال «دیباج» تقدیم حضور علاقمندان می‌گردد. إن شاء الله @Deebaj
📖 📌رها و ناهشیار می‌نویسم تلاشی است برای آشنا کردنِ خواننده‌ی جستاردوست با اصول و قواعد جستارنویسی. جستارنویسی به سفری اکتشافی شبیه است و جستارنویس، در مسیر این سفر، می‌کوشد راهی برای همساز کردنِ ناهمسازها بیابد، میان قلمروهای شخصی و عمومی پل بزند، از دلِ تضادها به تشابه‌ها برسد، دانشِ علمی و شناخت شهودی را با هم آشتی دهد و طعم لذت‌بخشِ کشف جهان غریبه را به ما بچشاند. برای نوشتن جستار باید جست‌وخیز بازیگوشانه‌ی ذهن را به شکلی معنادار و فهم‌پذیر روی کاغذ بیاوریم و تکه‌پاره‌های پراکنده را کنار هم بچینیم تا الگوی کلی حاکم بر آن‌ها را بیابیم یا با ابزار کلمه، نظمی بر آن‌ها حاکم کنیم. 📌بر خلاف تصور خیال‌انگیز و احساسات‌زده‌ی رایج درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، فرایندِ ترجمه‌ی افکارِ درهم و جسته‌گریخته به کلمه‌ها و جمله‌های منسجم، روشن و گویا نوعی مهارتِ حرفه‌ای و فوت‌وفن دقیق و حساب‌شده می‌طلبد؛ مهارتی که ادر لارا، جستارنویس، خاطره‌پرداز و مربیِ نویسندگی، در کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم راه‌هایی برای پرورش آن به خواننده پیشنهاد می‌کند. منبع: سایت: https://atraf.ir/ @Deebaj
📖 🔶نوشتن قصه خود(شخصی‌نویسی) در جستارنویسی، شخصی‌نویسی؛ یعنی نوشتن درباره حقایق زندگی واقعی خود، طرفداران زیادی دارد. اتفاقی که میان نویسنده قصه‌های حقیقی و خوانندگان این قصه‌ها می‌افتد شبیه دوستی است. دوستی واقعی هم یعنی تبادل اسرار، باج‌گیری عاطفی از یکدیگر، سپرانداختن و نشان‌دادن ضعف‌هایت به دیگری. به دوست چیزهایی می‌گویی که به هیچ‌کس نمی‌گویی. شخصی‌نویسی نوعی طبیعی‌بودن و صداقت هم دارد که به دلم می‌نشیند. شخصی‌نویسی بحث و جدل را متوقف می‌کند. @Deebaj