eitaa logo
دفاع مقدس
383 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
🌷شهید جواد صراف درمرداد ۱۳۴۰ در محله #دولاب تهران * درخانواده‌اي مذهبي بدنیا آمد.باآغاز نهضت،همراه
🌷 شهید جواد صراف، میاندار دسته عزاداری در جبهه ▫️تابستان ۶۵ با دسته یک گروهان سیدالشهدا گردان تخریب به گردان مقداد مامور شدم . همه گردان های لشگر کوزران بودند و معلوم بود عملیات در منطقه صعب العبوری خواهد بود . پیاده روی و کوهنوردی های سنگین پدرمان را در آورده بود . محدوده گردان مقداد را چند کوه احاطه کرده بود . با وجودی که از ارتفاعات پیرامون پائین تر بودیم ولی نسبت به دشت پائین دست و آبادی ماهیدشت خیلی بالاتر بودیم . چادر گروهان ها در سینه کش پیرامون مقر بود که قبل از بنا شدن چادرها ، با بولدوزر جاده ای به شکل نعل اسب احداث شده بود تا هم جای چادرها صاف باشد و امکان دسترسی با ماشین میسر شود . وسط مقر که کمی پائین تر از چادرها بود محوطه ای مسطح ایجاد شده بود برای نماز جماعت و صبحگاه و این جور چیزها . دور صبحگاه هم چند چادر کوچک و خیمه ای بود برای فرماندهی و واحدهای گردان . کل منطقه کوزران هم پوشیده بود از درختان کوتاه و انبوه. در محل برگزاری صبحگاه روزی چند بار برزنت بزرگی پهن می شد برای نماز جماعت و مراسم و سخنرانی . یادم نیست چه ایامی بود که هر شب سینه زنی و مراسم عزاداری برقرار بود . گردان مقداد و مالک در آن مقطع ادغام شده بودند و افراد قدَری مثل شهید بدون مسئولیت به عنوان نیروی آزاد با احمد نوزاد فرمانده گردان همکاری می کردند . معاون نوزاد هم علی جزمانی بود . من و احمد طایفه و شهید یزدان رضایی و شهید امیر سبزعلی و چند نفر دیگر در گروهانی بودیم که از نیروهای گردان مالک تشکیل شده و مسئولش بکشلو بود . روزها ساعات طولانی کوهنوردی با تجهیزات سنگین انجام می شد و شب ها خیلی خسته بودیم . مسئولین گروهان سیدالشهدای تخریب نیز چادر خیمه ای کوچکی کنار صبحگاه و نزدیک چادر فرمانده گردان داشتند که حسن آقا رحیمی و شهید علی ساقی در آن مستقر بودند . علی محمودوند دوران درمان قطع شدن پایش در فاو را سپری می کرد و آنجا حضور نداشت . 🌗 یک شب بعد نماز مغرب و عشاء چراغ و فانوس ها خاموش و عزاداری مفصلی شروع شد . حال و حوصله چندانی نداشتم و از جمع جدا شدم . چادر حسن رحیمی و ساقی آمدم که هیچ کدام حضور نداشتند و در مراسم بودند . لبه در چادر روی تراورس چوبی نشستم و به تماشای عزاداری و سینه زنی پرداختم . ایستاده سینه زنی می کردند . بلند گو نبود و وسط مراسم صدای در تاریکی بگوش می رسید که دستانش را بلند می کرد و شعری را بلند بلند در آن وسط می خواند و بقیه هم که با آن شعر آشنا بودند با او دم می گرفتند و همصدایی چند نفر در کلمات آخر شعر بگوش می رسید . لذت و حالی از تماشای از کنار آن جمع به من دست داد که گاهی یاد آن صحنه می افتم . 🌈 چند ماه بعد، احمد نوزاد، علی جزمانی، رجبعلی بکشلو، جواد صراف، یزدان رضایی، و... در شلمچه و کربلای پنج و بعدها سبزعلی، ساقی ...و تعدای زیادی از آن جمع به شهادت رسیدند. 🌴شعر آن شب این بود: عمه یا عمه زینب ای زینب مگه ما بابا نداریم مامن و ماوا نداریم مگه ما بی خانمانیم کشتی بی بادبانیم عمه یا عمه زینب ای زینب --(راوی: رزمنده بسیجی قاسم عباسی-گردان تخریب لشگر۲۷) 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
📷 عکس سلفی شهید کاوه با امام رضا(ع)💕 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
🌷شهید کاوه در حرم مطهر علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) و در حال خواندن نماز در بالای سر حضرت 🌴 #دهه_شصت – دوران دفاع مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
💠 تشرّف رزمندگان یگان های رزمی به زیارت امام رضا علی ابن موسی الرضا عَلَیهِ السَّلام 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
🌴دوران #دفاع_مقدس 💠 تشرّف رزمندگان به مشهد مقدس جهت زیارت امام رضا (ع) 📷 حاج قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر41 ثارالله(ع) کرمان نیز در تصویر دیده می شود 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
🌴دوران #دفاع_مقدس 🔹تشرف رزمندگان تیپ ده سیدالشهدا(ع) به حرم امام رضا عَلَیهِ السَّلام 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
💠 حال و هوای مشهد در دوران 🌴شب های چهارشنبه اطراف ضریح امام رضا(ع) قرق مجروحان جنگ می شد حتی افرادی که سرتاپایشان را گچ گرفته بودند. جمع آنها معنویت و نورانیت خاصی داشت. ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🔺علی پیراسته، از بسیجیان دوران دفاع مقدس درباره حس و حال معنوی رزمندگان و ارتباط با امام رضا(ع) می گوید: ☘ رزمندگان استان خراسان هنگام اعزام به جبهه ها از هر محله و شهرستانی که بودند به زیارت علی ابن موسی الرضا(ع) مشرف می شدند. آنهااز پادگان شهید رستمی در خیابان کوهسنگی حرکت کرده و پای پیاده خود را به سمت حرم رسانده در حالی که زمزمه می کردند: ما فرستادگان رضاییم-از مشهد عازم کربلاییم یا حسین یا حسین کن حمایت-از فرستادگان رضایت 🌸 آنها در اوج اخلاص و توسل در پی کسب رضای پروردگار بودند و از حضرت رضا(ع) طلب دعا می کردند که آنچه مشیت خداست برایشان پیش آید. 🌷 در اینجا اشاره می کنم به شهید ابراهیم ناظمی. او معلم بود. چند روز قبل از شهادت در عملیات کربلای پنج، او را در اهواز دیدم. جویای احوالش شدم، گفت: رفتم زیارت امام رضا(ع)، عرض کردم: آقا کاری کن این سفر، سفر آخر باشد! ...و همین طور هم شد. برای آنها قفس دنیا تنگ بود و آرزوی پرواز دشتند. 🌼 زیارت امام رضا(ع) خاص ترین برنامه تیپ ها و لشکرها در دوران دفاع مقدس بود. فرماندهان بعد از هر عملیاتنی افراد را به اردوهای زیارتی مشهد اعزام می کردند؛ البته بودند شهدایی که هیچگاه به زیارت امام رضا(ع) مشرف نشدند و پیکر مطهرشان اشتباها به مشهد فرستاده شد و بدین گونه بعد از شهادت، به پابوسی امام(ع) می آمدند!! البته درباره کیفیت ارتباط معنوی و توسلّات شهدا به امام رئوف، بر ما زمینیان مکتوم است. 🌿 رزمنده های زوار امام رضا اگر دو در شب مشهد بودند هر دو شب را تا صبح در حرم می گذراندند و به راز و نیاز و توسل و دعا برای پیروزی سپاهیان اسلام می پرداختند. زیارت حرم رضوی، انگیزه الهی و نیروی معنوی آنها را دوچندان می ساخت و ایشان را در جهاد و رویارویی با دشمن بعثی آماده تر می ساخت. @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
📷 تصویر فوق، رزمندگان آزاده هشت سال دفاع مقدس را نشان می‌دهد که در حرم مطهر امام رضا(ع) در حال اجرای سرود می باشند 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
💠 حاج حسین سازور، رزمنده جبهه‌ها و مداح اهل بیت(ع) 🌴دوران #دفاع_مقدس - دهه شصت 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
📆 23 تیرماه 1361 💠 سالروز #عملیات_رمضان 🔹که در منطقه عملیاتی #شلمچه در شرق بصره و با رمز «یا صاحب الزمان ادرکنی» انجام گرفت 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 23 تیرماه 1361 🔹 سالروز #عملیات_رمضان 🔸 ‌روایتی متفاوت از عملیات رمضان سال ۶۱ از زبان شهید ابراهیم همت 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
📆 ۲۳ تیر ۱۳۵۸ - سالروز واقعه مریوان 🌷 شهادت ۸ پاسدار محلی به طرزی فجیع توسط ضد انقلاب - از جمله #عبدالله_طرطوسی اولین فرمانده سپاه تازه تاسیس مریوان 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
💠 من خواهم ایستاد 🔹گروه بسیار كوچكی بودیم، اما بچه‌ها با یاری خدا، همتی بسیار بزرگ و استوار داشتند. آنها در آن اوضاع بحرانی، سپاه مریوان را تشكیل داده و فعالیت‌های مذهبی و قرآنی خود را دنبال نمودند. اولین شبی كه سپاه تشكیل شد، با شهید نشستیم و دربارة استراتژی سپاه و برنامه‌های آیندة آن بحث كردیم، مسایل زیادی مطرح شد، اما آنچه بیش از همه برای او مهم بود موضوع حفظ و صیانت سپاه بود. شهید طرطوسی اطلاعات خوبی در زمینة مسایل سیاسی و نظامی داشت و فرماندهی سپاه نوپای مریوان را هم برعهده ‌داشت، صحبت‌های ما تا ساعت 6 صبح طول كشید، ماحصل كلام او این بود كه من برای دفاع از اسلام، قرآن و انقلاب اسلامی سلاح برداشته‌ام و با خدای خود عهد و پیمان بسته‌ام كه تا جان در بدن دارم به این مبارزه ادامه دهم. ما باید كاملاً مواظب توطئه‌های دشمنان باشیم كه ضربه نخوریم، ضربه خوردن سپاه در اینجا یعنی ضربه خوردن انقلاب اسلامی و با این سخنان، همة همرزمان را تشجیع كرد تا در راهی كه انتخاب كرده‌اند، كمترین شك را به خود راه ندهند. 🔸شهید طرطوسی به خاطر شهامت، شجاعت، دیانت و پایگاه اجتماعی خاصی كه داشت، قوت قلب بسیار خوبی برای همة ما بود، به خاطر ویژگی‌های ممتازی كه داشت سران ضدانقلاب از ابتدای پیروزی انقلاب سعی كردند او را جذب نمایند و یا حداقل وی را از طرفداری و حمایت از انقلاب منصرف كنند، اما هیچ‌گاه پیشنهادهای آنان را نپذیرفت. یك شب قبل از شهادتش در سپاه با هم بودیم، تا صبح بیدار بود، صبح به من گفت: برو منزل چند ساعتی استراحت كن! من هم از سپاه خارج شدم تا به منزل بروم، وقتی وارد خیابان شدم، دیدم افراد ضدانقلاب تجمع كرده‌اند و به طرف سپاه در حركت هستند، فوراً برگشتم و موضوع را به اطلاع عبدالله طرطوسی رساندم، بلافاصله دستور داد تا همه برادران آماده شدند، قبل از شروع درگیری خطاب به همرزمانش گفت: ▪️برادران! من تصمیم خود را گرفته‌ام تا آخرین گلوله خواهم جنگید، همه یك صدا فریاد زدند: ما هم خواهیم جنگید. اندكی بعد، صدای تیراندازی در فضای كوچك محوطة سپاه پیچید، افراد ضدانقلاب یك صدا فریاد میزدند ما فقط، (عه‌به ‌حه‌بیب) (عبدالله طرطوسی) را میخواهیم، اما آن دلاور سرافراز، مردانه جنگید تا آن‌كه در سنگر دفاع از شرافت و عزّت دینی خود، شربت گوارای شهادت نوشید. (راوی: سیدلطیف راستگو نژاد همرزم شهید طرطوسی) 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
😊😊 ⚠️ کنسرو ماهی با نفت !! 🔺 سال 1363 در بخش مخابرات سپاه کامیاران خدمت می‌کردم. 🔹 یک روز، مسئولین مخابرات سپاه کردستان، پرویزی، امامقلی و رَوِشی از سنندج به کامیاران آمدند. 🔸 قرار بود عملیاتی به منظور پاکسازی منطقه اورامانات انجام شود. در آن زمان، هیزهای وابسته به حزب دمکرات در ارتفاعات اورامانات و روستاهای اطراف، با درگیری‌های مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت، امنیت و آرامش را از مردم بومی کُرد سلب کرده بودند. ▪️در آن روز، سهمیۀ ناهار را به تعداد افراد، داده بودند و چون میهمان رسیده بود، به سنگر تدارکات مراجعه کرده و دو عدد کنسرو ماهی و بادمجان از آنها گرفتیم. قوطی کنسروها را روی چراغ گرم کردیم، سپس در بشقاب ریخته و در میان سفره گذاشتیم. 🔺 در بین افراد میهمان، رَوِشی آدم خاصی بود. او از دو چشم نابینا بود و با وجود این، مسئولیتِ تعمیر و نگهداری خطوط تلفن را برعهده داشت و همچنین اپراتور مرکز تلفن بود و تمام شماره‌های مشترکین را از حفظ داشت!! – رَوِشی در عین حال، بذله‌گو و شوخ‌طبع بود و بچه‌ها را با صحبت‌ها و حرکات خود می‌خنداند و به آنها روحیه می‌داد. ♨️ حالا او از همه گرسنه‌تر بود. غذا هم که داغ بود، منتظر نماند و کورمال کورمال بشقاب را برداشت و به کنار سنگر بُرد و از دبّه‌ای که در آنجا بود، روی غذا ریخت تا کمی سرد شود. تصور می‌کرد این دبّۀ آب است؛ غافل از آن که ظرف نفت بود!! ⚪️ تا آمدیم به او بگوییم که نریز! . . . ، این نفته! . . . . ، دیگر کار از کار گذشته بود!! ⭕️ در اینجا رَوِشی، که طاقت از کف داده بود، بدون توجه به حرف‌ دیگران، به تنهایی شروع کرد به خوردن کنسروی که روی آن نفت ریخته بود!! 🔺 هر چه گفتیم نخور! . . . این غذا نفتیه!، گوشش بدهکار نبود و می‌گفت: اگه این رو بریزیم دور، اسراف میشه!! ✳️ او تمام بشقاب را با حرص و وَلعِ تمام خورد! و بقیه هم با همان غذای سهمیه‌ای پادگان، که نان و دوغ بود، سدّ جوع کردیم! دوغ را در کاسه‌ای ریخته، مقداری نان در آن ترید ‌کردیم و به عنوان غذا ‌خوردیم! ♦️در این میان، رَوِشی که غذای نفتی‌اش را تمام کرده بود، ظرف دوغ را که تا نصفه پُر بود، نزدیک دهان برد و تا ته سرکشید!! ▪️ بعدش هم رفت گوشه‌ای از سنگر و دراز کشید! – پرویزی رفت کنار او و دستی به شکمش کشید و گفت: رَوِشی با کنسروهای نفتی و دوغی که خوردی، یه وقت منفجر نشی ها ؟؟!! 🌀خلاصه هر کس چیزی می‌گفت. . . . – ماجرای رَوِشی به سنگرهای مجاور هم دَرز کرده و دهان به دهان بین بچه‌ها نقل می‌شد و همه را حسابی به خنده واداشته بود! 🔹 صبحِ آن روز، رزمندگان، عازم عملیات شدند و چون از وقایع دیروز کلّی خندیده بودند، با نشاط و روحیۀ شاد، به طرف منطقۀ عملیات حرکت کردند. 💢 در حین درگیری با دشمن نیز، بچه‌های مخابرات از پشت بی‌سیم‌‌ مزاح نموده و ماجرای رَوِشی را برای یکدیگر تعریف می‌کردند! 🌺 شوخ‌طبعی‌ها و بذله‌گویی‌های رَوِشی، نُقلِ محفل رزمنده‌ها بود و در شرایط سخت و خطرناک آن زمانِ، به آنها روحیه می‌داد. (راوی: علی غلامی) ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🌸 روِشی، نیروی روشندل سپاه بود که در اوایل انقلاب و زمان درگیری‌های گروهک‌های ضدانقلاب (دمکرات، کومله ...)، به کردستان اعزام شده بود. 🍀 او با این که از قدرت بینایی محروم بود، مسئولیت تعمیر و نگهداری خطوط تلفن سپاه ناحیۀ کردستان را برعهده داشت 🌻 و همچنین اپراتور مرکز تلفن بود و تمام شماره‌های مشترکین را از حفظ داشت!! ☘ روِشی قبل از انقلاب، در شرکت مخابرات کار می‌کرد و با تعمیرات مراکز تلفن آشنایی داشت! وی با گوش کردن به صدای گوشی تلفن، متوجه نوع خرابی مرکز سانترال می‌شد و به افراد تعمیرکار می‌گفت مثلاً رلۀ فلان قطعه را تعویض کنید تا درست شود! 🌼 و این حکایت از هوش و استعداد این برادر روشندل داشت. ➖ از طرفی دیگر، تعهد و دلبستگی او به انقلاب، وی را به کردستانِ آن زمان، که سراسر آشوب و ناامنی بود، کشانده بود. 🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
دفاع مقدس
📆 23 تیرماه 1361 💠 سالروز #عملیات_رمضان 🔹که در منطقه عملیاتی #شلمچه در شرق بصره و با رمز «یا صا
📆 23 تیرماه 1361 (۲۱رمضان ۱۴۰۲)- سالروز 💦 تشنه لب ... دادند جان، پای حسین عاشقان حضرت پیر خمین ... 🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 📽 ویدیویی از رزمندگان تیپ نجف اشرف ▫️ به مناسبت در ۲۳ تیر ۱۳۶۱ 🆔 @Defa_Moqaddas
▫️ قسمتی از سخنرانی در : 💠 «همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو» سردار شهید لشکر۲۷محمدرسول‌الله 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
📆 23 تیرماه 1361 💠 سالروز #عملیات_رمضان 🔹که در منطقه عملیاتی #شلمچه در شرق بصره و با رمز «یا صا
🌴 سال ۶۱ مقارن با ماه مبارک رمضان در جنوب بصره به وقوع پیوست که در این عملیات رزمندگان اسلام تا رودخانه دجله پیشروی کردند واز آب دجله وضو ساختند. در آن روزهای گرم مرداد ماه تعدادی از رزمندگان با زبان روزه شرکت کردند. گرمای طاقت فرسا و مقاومت در مقابل پاتک دشمن و نبود خاکریز مناسب روزگار سختی را برای لشکریان رقم می زد. اسلحه و آرپی جی ها بر اثر تابش خورشید و شلیک پی درپی چنان داغ شده بودند که از روی لباس هایی که از تن درآورده و به عنوان دستگیره از آن استفاده می نمودند قابل تحمل نبود و رزمندگان برای دور ماندن از آسیب شلیک گلوله های مستقیم تانک خود را به زمین داغ منطقه می چسباندند. و براستی سخت بود صحنه های شهادت دوستان و همسنگران. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد. —(راوی: حبیب الله ابوالفضلی) 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 روایتی ناب از فرماندهی احمد كاظمى در 🔹عملیات رمضان اگر چه با شكست روبروشد اما احمد یک حماسه خلق كرد: ▫️‌در رمضان پنج مرحله عملیات انجام می‌شود که در چهار مرحله آن قرارگاه سوم صاحب‌الزمان حضور دارد و تنها در یک مرحله که لشکر نصر از سمت شلمچه انجام می‌دهد آن‌ها حضور نداشتند. در مرحله پنجم اتفاق عجیبی می‌افتد که نمی‌توان برای آن واژه مناسبی که در شان آن باشد پیدا کرد؛ در این ماجرا فقط احمد نقش دارد. در هر چهار مرحله از عملیات با عدم‌الفتح روبرو می‌شویم، یعنی نقطه هدف را فتح می‌کنیم ولی مجبور به عقب‌نشینی می‌شویم. قرارگاه اصلی در مرحله پنجم تصمیم می‌گیرد یک نقطه‌ای را تصرف کند که بگوید حاصل عملیات رمضان این است تا جا پایی برای عملیات آینده شود. در مرحله پنجم قرار بود یک خاکریز دو جداره از مرز به سمت مواضع مثلثی بزنیم تا بتوانیم محل را نگه داریم. محسن رضایی از لشکر امام حسین، حاج رضا حبیب الهی را صدا زد و از او خواست شبانه ده کیلومتر دو خاکریز دو جداره بزند. حاج رضا حبیب الهی برای چند شب در داخل خاک ایران این کار را تمرین کرد و بعد اعلام آمادگی کرد که اگر خط را بشکنید، کارم را از دو طرف شروع می‌کنم. صبح با شهید ردانی‌پور برای بازدید رفتیم و مشاهده کردیم که خاکریزی به ارتفاع چهار متر زده است! به طوری که از کامیون بالاتر بود و عراقی‌ها صبح چشمانشان را باز کردند دیدند که یک خاکریز عظیم جلویشان صف کشیده است. البته صد متر مانده بود تا دو طرف خاکریز به هم برسند که صبح شده بود و کار ناتمام ماند و عراقی‌ها تمام نیروهای زرهی‌شان را متمرکز این قسمت کرده بودند تا ما نتوانیم آن صد متر را تکمیل کنیم؛ آتش آن‌ها به حدی سنگین بود که آن صد متر تبدیل به جهنم شده بود. من و شهید ردانی‌پور آن منطقه را گشت می‌زدیم و حتی در مثلثی نزدیک بود گم شویم تا اینکه به نقطه حد شهید کاظمی رسیدیم. ما در همان نقطه صد متر بودیم که دیدیم آتش دشمن زیاد است، و لودر سالمی هم که کار بکند نیست! در آنجا احمد کاظمی را دیدم که یک بلندگو در یک دستش و یک دعا هم در دست دیگرش داشت. دو نفربر هم در دو طرف خاکریز گذاشته بود و با بلندگو دستور می‌داد: "نفربر گَرد کن!" (گرد و خاک ایجاد می‌کرد) همزمان با آن دعای فرج را می‌خواند: خدایا ما هیچ نداریم و همه چیز تو هستی، همه بار گناهان بر دوش ما است و این تو هستی که باید ببخشی. در تمام این مدت نیز پیاده این مسیری که خاکریز نداشت و با توپ و مسلسل به آنجا شلیک می‌کردند را پیاده طی می‌کرد و نیروهایش را حفظ می‌کرد در حالی که هر لحظه ممکن بود تکه‌تکه شود. احمد دو توپ 106 پشت خاکریز گذاشته بود، همچنین دو تیربار و حدود 30 نفر نیرو آنجا مستقر کرده بود و به آن‌ها گفته بود به سمت دشمن شلیک کنید. دشمن با تمام تجهیزات خودش به آنجا شلیک می‌کرد و خودش آن مسیر را تردد می‌کرد و به نفربرها گفته بود این مسیر را حرکت کنند تا خاک مسطح شود تا لودر بتواند این قسمت را هم خاکریز ایجاد کند. در واقع هیچ‌چیزی جز معجزه احمد را حفظ نکرد زیرا مثل این می‌ماند که زیر دوش آب بروید و خشک بیرون بیایید. آن لودر حدود 20 متر (یک پنجم از آن فاصله جهنمی) خاکریز زده بود که به وسیله گلوله تانک دشمن منهدم و راننده آن نیز به‌شدت مجروح شد. البته شهید ردانی‌پور در آن زمان بیکار ننشسته بود و به قرارگاه بی‌سیم زده بود که لودر و بولدوزر بفرستند. اما احمد تا آمدن لودرهای جدید گفت نباید بگذاریم عراقی‌ها بفهمند لودرمان را زده‌اند و به همین جهت به نفربرها دستور داد گرد و خاک کنند و کارشان را ادامه بدهند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا لودرهای جدید آمده بودند. ▫️احمد كاظمى به مثابه يك لشكر روايت محسن رخصت طلب راوى و تاريخ‌نگار جنگ تحمیلی از فرماندهى احمد كاظمى 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 - تیر ماه سال ۶۱ 🔹شرق شط العرب "شمال کانال ماهی عراق" 📷 سمت راست: جناب سرهنگ حسیبی فرمانده گردان 145 تیپ سه لشکر 92 زرهی - سمت چپ: جناب سروان صادقی 🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 «صدای» شهید غلامحسین افشردی(حسن باقری) بعد از و گلایه های او از نیروهای تحت امرش د جبهه: «اول جنگ، بچه های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادن، خدا شاهده همه تنشون می‌لرزید. حالا اصلا انگار نه انگار؛ اگر فردا هم بهمون بگن صدهزارتا... فرقی نداره. من خودم جوابی ندارم برای این روز قیامت بدم. اگه برادرا جواب دارن، خوش به حالشون». 👈 تصاویر روی صدای واقعی بازسازی ‌شده، مربوط به سریال «آخرین روزهای زمستان» 🆔 @Defa_Moqaddas
یا تو خط بودن یا تو حرم خیلی هاشون زیارت اول بودن خیلی هاشون زیارت آخر شدن خیلی هاشون وقت #شهادت، انگشتر سوغات مشهد دستشون بود خیلی هاشون برات کربلا رو از امام رضا گرفتن بعضی هاشون قول شهادت رو بعضی هاشون هم تو عملیات یاثامن الائمه شهید شدن... خلاصه خدا می دونه چی گفتن و چی شنیدن اینجا... مبارک باشد امروز برای آنانکه تا سحرگاه رو به شرق منتظر خواهند بود که لبخند خورشید رضا(ع) را از افق خاک خراسان تماشا کنند... 🌈 #عیدتان_مبارک 🆔 @Defa_Moqaddas
📃 - -۲۴ تیر ۱۳۵۸ 💠 تحرکات گروهک های ضدانقلاب در کردستان - مریوان 🆔 @Defa_Moqaddas