50.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنرانی شهید احمد کاظمی، فرمانده لشگر ۸ نجف، بعد از سقوط فاو
🌿 نصیحت و توصیه به رزمندهها
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
🎥 سخنرانی شهید احمد کاظمی، فرمانده لشگر ۸ نجف، بعد از سقوط فاو 🌿 نصیحت و توصیه به رزمندهها ┄┅☫🇮🇷
👆🎥 سخنرانی شهید احمد کاظمی بعد از سقوط فاو
🎞 در این فیلم که اردیبهشت ۶۷ در مقر لشکر۸ نجف در خرمشهر ضبط شده، شهید کاظمی فرماندۀ لشکر۸ نجفاشرف در جمع رزمندگان این یگان سخنرانی میکند.
فیلم، با شعارهای «فرماندۀ آزاده، آمادهایم آماده» و «جنگ جنگ تا پیروزی» رزمندگان شروع میشود و پس از آن احمد کاظمی به جایگاه آمده و پس از چند لحظه انتظار برای رفع مشکل صوت، صحبتهایش را با چهرهای به نسبت ناراحت و خسته شروع میکند.
در این سخنرانی که در حاشیه مراسمی ویژه گرامیداشت شهدا و با فاصلۀ کوتاهی از بازپسگیری شبهجزیره فاو توسط عراق انجام شده، احمد کاظمی با این مضمون شروع میکند که اصل، جلب رضایت خداوند و انجام وظیفه است و پیروزی و شکست، بخش فرعی تلاشها محسوب میشود.
فرماندۀ لشکر۸ نجف، در قسمتی از سخنانش میگوید: «دنیا برای این شعارها ما و عملهایی که از ما دیده، برنامهریزی و سرمایهگذاری کرده. روی مسائل ما برنامهریزی کرده دنیا. هیچ وقت برای ما یه همچنین تکلیفی را مشخص نکردند! مگه ما چگونه میتوانیم قبول کنیم (که) ما یه عملیات بکنیم، بعدش بیاییم بگوییم خب خداحافظ! همه رفتیم خونه!»
این فرماندۀ دوران دفاعمقدس که تلاش دارد به شکلی از حضور غیر مستمر رزمندگان در جبهه طی این مقطع زمان و بسته شدن دست فرماندهان برای برنامهریزی و اجرای عملیاتهای مختلف انتقاد کند، ادامه میدهد: «ما باید از این وحشت داشته باشیم که فردا، نظامی را نداشته باشیم که ما در جنگمان پیروز بشویم. همهمان که برویم، اون وقت موقعِ حضورِ دشمنان میشه! مگه (شکست دادن) عراق کافیه؟ مگه آمریکا فقط در عراق هست؟! ما باید فکر بکنیم که ما دفاع داریم. ما باید به صورت جدی، دفاع خودمان در مقابل این تشکیلاتی که ما در دنیا راه انداختیم و تضادی که در دنیا به وجود آمده و عدم سازشی که دنیای استکبار در برابر انقلاب ما داره، بایست دفاع قوی داشته باشیم.»
شهید کاظمی، ادامه میدهد: «جمعیتمون باید قوی بشه. حضورمون در جبهه باید مستمر باشه. ما باید نسبت به تقویت همیشگی جبههمون و ادامۀ مبارزاتمون، برنامهریزی بکنیم و این برنامهریزی در (حد و اندازۀ) یکطرف و یکنفر، اصلاً امکانپذیر نیست. ما اگه اسلام را قبول کردهایم، راه خدا را قبول کردهایم، باید سختیها را دَرَش غرق بشویم.»
فرماندۀ لشکر۸ به پایین بودن مجموع آمار رزمندگان نسبت به جمعیت کشور اشاره کرده و اظهار میکند: «الآن به این نتیجه رسیدهایم، با این جمعیتی که پشتِ سرِ جنگه، باید بگذرند یک عده از زندگی. ما باید بدون محدودیت برنامهریزی بکنیم. همه باید بیاند پشتِ سرِ جنگ.»
کاظمی با تشریح برخی دستاوردهای ایران و این یگان در عملیات والفجر۱۰ که اسفند ۶۶ در حوالی شهر حلبچه عراق صورت گرفت، به آسیبشناسی یکی از دلایل ضعف خطوط دفاعی ایران در این مقطع زمانی و از دست رفتن نقاطی مانند شبهجزیره فاو میپردازد.
این فرمانده نزدیک به این مضمون میگوید که یکی از ضعفهای فعلی ما، عدم امکان استفادۀ موثر از سلاحهای مختلف به دلیل کمبود نیروی تخصصی آموزشدیده است به طوریکه اگر به عنوان مثال در خط پدافندی لشکر در فاو، نیروی تخصصی زرهی کافی وجود داشت و از تانکهای موجود، بهترین استفاده میشد، این شبهجزیره به این راحتی سقوط نمیکرد و تلفات قابل توجهی به دشمن وارد میشد.
شهید کاظمی در قسمت پایانی صحبتهایش، از نیروها درخواست میکند رویۀ خود را تغییر داده و در دورههای آموزشی سلاحهای تخصصی مانند توپخانه و تانک، بیشتر و جدیتر شرکت کنند.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
عراق، در اواخر فروردین ۶۷ طی حملهای سنگین، شبهجزیره فاو را پس گرفت و در خرداد همان سال، محدودۀ شلمچه که ایران در کربلای۵ تصرف کرده بود را اشغال کرد و در اوایل تیر، جزایر مجنون را که اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر از دست داده بود، از تصرف ایران خارج کرد.
این مجموعه اقدامات، در کنار برخی عوامل دیگر در نهایت منجر به پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران و پایان جنگ در تیرماه ۶۷ شد.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌿۱۱دی ماه ۱۳۴۵ - سالروز ولادت شهید سیدمجتبی علمدار
🌼۱۱دی ماه ۱۳۶۴ سالروز مجروحیت و جانبازی شهید سیدمجتبی علمدار
🌷۱۱دی ماه ۱۳۷۵ سالروز شهادت سیدمجتبی علمدار
ا▫️▪️▫️▪️▫️
🍀🌺 شهيد #سید_مجتبی_علمدار
🔺 بسیجی هفده سالهای که در سال۶۲ به کردستان رفت. سپس در عملیات کربلای۱ شرکت کرد و بعد از آن به گردان خطشکنِ مُسلمبنعقیل (لشکر۲۵ کربلا) رفت و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
🔹 در سال ۶۶ ، فرمانده گروهان سلمان شد و در عملیات والفجر۱۰، در سهراهی خُرمال،سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را از خود نشان داد و در رویارویی با دشمن، به شدت از ناحیه پَهلو مجروح شد، درست مثل مادرش، حضرت زهرا(س)،
🔸 این سید بزرگوار، مدّاحِ اهل بیت بود و بعد از جنگ، با نفس گرم خود، همواره نام شهدا را زمزمه میکرد. دوری آنها، سخت آزردهاش میساخت و در آرزوی وصال آن راهیافتگان به سر میبرد.
🌸🌼🌿 ... تا اینکه در سال ۷۵ به علّت عوارض ناشی از مجروحیت شیمیایی، به همرزمان شهیدش پیوست.
دفاع مقدس
🌿 زندگی نامه شهید سیدمجتبی علمدار
🌷در سحرگاه 11 دی 1345، درست در لحظاتی که مؤذن، آوای دلنشین اذان صبح را سر داده بود، کودکی چشم به جهان گشود که نامش را «مجتبی» نهادند. نورسیدهای از تبار سادات که تولدش، بارقهای از امید را در دل «سیدرمضان و نوذر» به وجود آورده بود. پدر و مادری که در سیمای دلبندشان، آیندهای درخشان را میدیدند
🔹سیدرمضان با درآمدی متوسط، همواره دغدغه آن را داشت که فرزندانش تعالیم اسلامی را به درستی بیاموزند و بدان عمل کنند.
سیدمجتبی، تحصیلات ابتدائی را در دبستان «شهید عبدالحکیم قرهجه»، دوران راهنمائی را در مدرسه «شهید دانش» و مقطع #متوسطه را در هنرستان «شهید خیریمقدم» فعلی ساری سپری کرد. اگرچه تحصیلاتش به دلیل پیروی از فرمان پیر #جماران و انجام تکالیف الهی ناتمام ماند، امّا بعد از سالهای جنگ، ادامه تحصیل داد.
🔹او در سال 1362 همراه چند تن از دوستانش، دوران آموزش نظامی را در پادگان منجیل پشت سر گذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد. حضور او در کردستان با اتمام عملیات والفجر 4 مصادف بود؛ اما بعد از عملیات، به همراه دیگر رزمندگان، در پایگاه «ساوجی» منطقه پنجوین عراق مستقر شد.
🔹او در سال 1363، به منطقه #علمیاتی جنوب عزیمت کرد و در گردان امام حسین(ع) لشکر 25 کربلا، بهعنوان تیربارچی استقرار پیدا کرد.
این رزمنده سرافراز، از نقشآفرینان عملیات پیروزمندانه کربلای 1 نیز بود. او بعد از این عملیات، وارد گردان مسلمبن عقیل شد و تا پایان جنگ نیز، در آن باقی ماند.
نخستین عملیاتی که سید همراه این گردان انجام داد، عملیات کربلای 5 بود. گردان مسلم پیش از این عملیات، در منطقه صیداویه در آبادان مستقر شد. اینجا بود که مجتبی، همراه سایر رزمندگان، در کنار نخلهای استوار جنوب، نجواهای عاشقانه خود را در سوگ اهل بیت(ع) سر داد.
🔹او در عملیات کربلای 8، از ناحیه کتف راست مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و با همان وضعیت، تا پایان عملیات حضور داشت. اگرچه این ترکش، هرگز از بدن سیدمجتبی خارج نشد و او آن را بهعنوان درّی در صدف وجود خویش نگهداری میکرد.
این بسیجی خستگیناپذیر که در آغاز سال 1366 جامه پاسداری را به تن کرده بود، اواخر فروردین همینسال(1366)، همراه #گردان مسلم، در عملیات کربلای 10 شرکت کرد. ارتفاعات ماووت، هنوز خاطره پایداریها و جوانمردیهای او را به خاطر دارد.
🔹او در مرداد 1366، به #فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم منصوب شد و در اسفند همین سال(1366)، به همراه سایر نیروهای این #گردان، جهت شرکت در عملیاتی عازم غرب کشور شد. مأموریت گروهان سلمان، آزادسازی سهراهی خُرمال، سیّدصادق و دوجیله و پاسگاه مستقر در آن بود که با موفقیت کامل انجام شد.
🔹روح عاشق سیدمجتبی و اشتیاق زایدالوصفش به کربلای ایران، بار دیگر او را به جبهههای نبرد کشانید. بهگونهای که تا مدتی پس از پذیرش قطعنامه 598 نیز، سراغ او را میبایست از نخلستانهای آبادان میگرفتند.
او در زمستان سال 1369 مأموریت خود را در جنوب پایان داد و سپس فعالیت کاریاش را در واحد عملیات، و در ادامه، در واحد تربیت بدنی لشکر 25 کربلا از سر گرفت.
مجتبی در همین سال(1369)، با بانویی از سُلاله رسول اکرم، به نام «سیده فاطمه موسوی» ازدواج کرد که ثمره آنها «سیده زهرا» است.
سیدمجتبی که ترکش و تاولهای شیمیایی را از سالهای خون و آتش، در جسمش به یادگار داشت، سرانجام در شامگاه 11 دی 1375 به دعوت حق لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست. پیکر مطهر این شهید بزرگوار، بعد از وداع و تشییع در ساری، در گلزار شهدای «مُلامجدالدین» این شهر تا همیشه آرام گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | مولودی خوانی شهید "سید مجتبی علمدار" در سالروز میلاد مسعود امیرالمؤمنین حضرت امام علی (علیهالسلام)
🌿 اخلاص سید بود که جواب داد....
🌷رفتم هیئت رهروان امام (ره) تا بلکه.... مجلس خیلی با حال و با صفایی بود. اما آنچه میخواستم نشد! بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. میگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: «آقا سید من یه سئوال دارم.» جلوتر آمد. گفتم: «من هر هیئتی که میروم، وقتی روضه میخوانند و مداحی میکنند، اصلاً گریه ام نمیگیرد. چه کار کنم؟!»
🌷سید نگاهی به من کرد و گفت: «در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟» گفتم: « نه! اصلاً گریه ام نگرفت.» رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: «میدونی چیه!؟ من گناهانم زیاده. من آلودهام. برای همین وقتی میخوانم اشک شما جاری نمیشود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.»
🌷من تعجب کردم. تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سئوال را از آنها پرسیدم، به من میگفتند: «شما گناهانت زیاد است. شما آلودهای برو از گناهان توبه کن. آن وقت گریه ات میگیرد!.» البته من میدانستم مشکل از خودم است، اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را میرساند. از آن وقت مرتب به هیئت رهروان میرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده، جانباز شهید سیدمجتبی علمدار
نجوایِ_شهيد_علمدار_با_همرزمان_شهیدش.mp3
1.95M
📢 صوت | دلنوشتۀ شهيد سید مجتبی علمدار
🌸در وصفِ حال و هوای معنوی زمان جنگ
🍀و نجوایِ جانسوز او با یاران شهیدش
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌱 ۱۱ دیماه ۱۳۴۵ -- سالروز تولد شهيد سیدمجتبی علمدار
🌷 ۱۱ دیماه ۱۳۶۴ -- سالروز مجروحیت و جانبازی مجتبی علمدار
🕊 ۱۱ دیماه ۱۳۷۵ -- سالروز شهادت مجتبی علمدار
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
💠 اخلاص سید بود که جواب داد
🌷رفتم هیئت رهروان امام گ تا بلکه.... مجلس خیلی با حال و با صفایی بود. اما آنچه میخواستم نشد! بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. میگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: «آقا سید من یه سئوال دارم.» جلوتر آمد. گفتم: «من هر هیئتی که میروم، وقتی روضه میخوانند و مداحی میکنند، اصلاً گریه ام نمیگیرد. چه کار کنم؟!»
🌷سید نگاهی به من کرد و گفت: «در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟» گفتم: « نه! اصلاً گریه ام نگرفت.» رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: «میدونی چیه!؟ من گناهانم زیاده. من آلودهام. برای همین وقتی میخوانم اشک شما جاری نمیشود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.»
🌷من تعجب کردم. تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سئوال را از آنها پرسیدم، به من میگفتند: «شما گناهانت زیاد است. شما آلودهای برو از گناهان توبه کن. آن وقت گریه ات میگیرد!.» البته من میدانستم مشکل از خودم است، اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را میرساند. از آن وقت مرتب به هیئت رهروان میرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود
🌹خاطره ای بیاد فرمانده، جانباز شهید سیدمجتبی علمدار
🌴 کانال #دفاع_مقدس
💠 چند خاطره دلنشین از شهید سید مجتبی علمدار
🌸🍃 ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .
🌸🍃 سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.
🌸🍃 همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود. می گفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم و دخترمان (زهرا) هم 8 دی ماه بدنیا آمد
🌸🍃 جملاتی از شهید علمدار:آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.
احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟ فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم.
🎞 تصاویر لحظات منتهی به شهادت علمدار
⏳ ۱۱ دی ۷۵ سالروز عروج ملکوتی جانباز شهید سید مجتبی علمدار که درعمليات کربلاي ۵ شیمیایی شده بود
🌗 شب شهادت سیدمجتبی علمدار، #بشنویم صوت ملکوتی او را ....
👇👇👇
23.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تصاویر لحظات منتهی به شهادت علمدار
⏳ ۱۱ دی ۷۵ سالروز عروج ملکوتی جانباز شهید سید مجتبی علمدار که درعمليات کربلاي ۵ شیمیایی شده بود
🍀🌺 شهيد #سید_مجتبی_علمدار
🔺 بسیجی هفده سالهای که در سال62 به کردستان رفت. سپس در عملیات کربلای1 شرکت کرد و بعد از آن به گردان خطشکنِ مُسلمبنعقیل (لشکر25 کربلا) رفت و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
🔹 در سال 66 ، فرمانده گروهان سلمان شد و در عملیات والفجر10، در سهراهی خُرمال،سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را از خود نشان داد و در رویارویی با دشمن، به شدت از ناحیه پَهلو مجروح شد، درست مثل مادرش، حضرت زهرا(س)،
🔸 این سید بزرگوار، مدّاحِ اهل بیت بود و بعد از جنگ، با نفس گرم خود، همواره نام شهدا را زمزمه میکرد. دوری آنها، سخت آزردهاش میساخت و در آرزوی وصال آن راهیافتگان به سر میبرد.
🌸🌼🌿 ... تا اینکه در سال ۷۵ به علّت عوارض ناشی از مجروحیت شیمیایی، به همرزمان شهیدش پیوست.