هدایت شده از یاد ایام
سرودانقلابی_برخیزید،_ای_شهیدان_راه.MP3
1.15M
📢 صوت | سرودانقلابی- برخیزید، ای شهیدان راه خدا
هدایت شده از یاد ایام
سرود انقلابی-خوش آمدی به ایران.mp3
1.59M
📢 صوت | سرود انقلابی-خوش آمدی به ایران
هدایت شده از یاد ایام
👈 کانال: "یاد ایام" @yade_ayyam
🔹 ایتا: http://eitaa.com/yade_ayyam
🔹تلگرام: http://t.me/yade_ayyaam
💠 نگاهی به حقایق و وقابع عبرت آموز و رویدادهای سیاسی اجتماعی و زندگی مردمان ابن مرز و بوم در یک صد سال اخیر، از زمان قاجار، پهلوی تا عصر حاضر
📢🎥 در قالب صوت و فیلم و عکس های گاه کمیاب، جالب و خاطره انگیز📷
هدایت شده از پایداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #ببینید | سخنرانی حاج قاسم سلیمانی به مناسبت آغاز #دهه_فجر
#سردار_دلها
🆔 @shahid_qasem_soleimani
✅ کانال #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#خاطره
🌼روایت جانبازی دست حاج قاسم
✍️هنر فرماندهی، تلفیقی از علم و قریحه ذاتی است، قدرت رهبری در ذات سردار سلیمانی وجود داشت. این موضوع زمانی مشخص شد که در عملیات ثامن الائمه (ع) بچههای استان کرمان در حد یک گردان بودند.
هنوز حاج قاسم در جبهه نبود. برای عملیات بستان که در آذر سال ۱۳۶۰ انجام شد، استان کرمان دو گردان داشت که فرماندهی آنها را به حاج قاسم دادند. یکی از فرماندهان شهید و خود حاج قاسم به شدت مجروح شدند در حدی که همه فکر کردند شهید شده. بخشی از معده و روده ایشان در عملیات آسیب جدی دید و با تیری که به بازویش اصابت کرد، یک گودی روی بازو به وجود آمد که هیچ وقت ترمیم نشد. مجروحیت دست او مربوط به همین عملیات است که انگشتانش به سختی خم میشد به خاطر ضربهای که دید نمیتوانست به راحتی قلم به دست بگیرد.
همه فکر میکردند حاج قاسم در عملیات شهید شده و پیکرش را از خط خارج کردهاند، اما بعدا معلوم شد در درمانگاه است، و بدنش به شدت آسیب دیده به طوری که یک ماه و نیم بعد به جبهه بازگشت/«محمدعلی ایراننژاد» از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله (ع)
🌷 شهید مهدی انحصاری
🔸 فرمانده دسته گروهان شهید بهشتی
🔸 شهادت: بهمن 66
🔸منطقه ماووت
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🚩خاطره کاظم رستگار از شهید انحصاری
🔸هیچوقت صورت زیبای او از خاطرم نمیرود، یادم نیست چند شب از عملیات بیت المقدس 2 گذشته بود، به سمت تپه ای که مهدی روی آن شهید شده بود و روبروی شیار انتهایی دشت هرمردان بود رفتیم ، بعد از جمع آوری اسلحههای خراب و اضافه، گفتند بدن شهید انحصاری را هم به عقبه ببرید
🔸پیکر او مانند همه رزمندگان حاضر در منطقه غرق گل و لای بود. او را روی برانکارد گذاشته و حرکت کردیم، به پایین تپه که رسیدیم باید از رودخانه ای رد میشدیم که کف آن پر از سنگ هایی بود که تا پا روی آنها میگذاشیم تعادل مان به هم میخورد یا باید می پریدیم وقدم بعدی را برمیداشتیم و یا می افتادیم توی آب
🔸هنگام عبور از رودخانه تعادل مان به هم خورد و بدن مبارک شهید توی آب افتاد . برانکارد را بردیم کنار آب و آمدیم شهید انحصاری را برداشتیم بردیم کنار جاده و گذاشتیم روی برانکارد
🔸 گل و لای روی بدن مبارکش پاک شده بود ، لباس هایش تمیز شده بود و صورتش در آن شب تاریک میدرخشید و بسیار نورانی بود. هنوز صورت زیبایش در نظرم هست
دفاع مقدس
🌷 شهید مهدی انحصاری 🔸 فرمانده دسته گروهان شهید بهشتی 🔸 شهادت: بهمن 66 🔸منطقه ماووت ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🚩 خاطره برادر محمد ثابتی از شهید مهدی انحصاری
🟢 تیر آهن ۱۸
🔸آذر ماه سال ۱۳۶۶ بود. جلوی ساختمان گردان مالک اشتر در پادگان دوکوهه به خط شدیم. فرمانده دسته با لباس بسیجی اش کنار دسته ایستاده بود. با اینکه سپاهی بود ولی لباس بسیجی تنش بود. انگار اینجوری با بچه ها بیشتر احساس یکرنگی میکرد. اوامر نظامی مانند از جلو نظام و ... بوسیله معاونینش یعنی برادر نماینده یا برادر برقعی داده میشد. هنگام راهپیمایی بعضا کنار بچه ها می آمد و با آنها خوش و بش میکرد. پس از چندین ساعت راهپیمایی ساعتی برای نماز و نهار متوقف شدیم. فرمانده دسته خواست چند کلامی صحبت کند. ذرات سفید گرد و غبار بر روی موهای مشکی سر و محاسنش نشسته بود و چهره اش مانند یک شب پر ستاره زیبا شده بود. آنقدر محو جمال او بودم که از سخنانش فقط کلماتی در خاطرم نقش بست. اسلام، معصومین، ایمان، تلاش، مقاومت، جهاد، امام، شهادت ....
🔹اواخر دی ماه در مسیری که از باختران به سمت محور عملیات میرفتیم، شبی در مکانی پر از برف در حومه شهر سقز و در داخل سوله به سر بردیم.
در آن شب با تنی چند از دوستان گرم گفتگو بودیم. یکی از برادرها گفت: امیدوارم بتونیم روح و جسم خودمون رو با این شرایط وفق دهیم.
برادر منافی گفت: تو این شرایط وجود تیرآهن ۱۸ خیلی روحیه میده؟
با صدای بلند خندیدم و گفتم یعنی چی؟
برادر منافی ادامه داد: فرمانده دسته تون رو میکم دیگه، منظورم برادر انحصاری است. مگر نشنیدی قدیمیهای گردان بهش میگن تیرآهن ۱۸. و بعد ادامه داد بچه های ارکان گردان و گروهان میگن هر وقت در جلسات قبل عملیات بحث شکستن خط مطرح است او پیش قدم میشود و وقتی از او میپرسند چگونه اینکار را میکنی؟ میگوید با توکل بر خدا و کمک بچه های دسته
🔸 شب عملیات بیت المقدس ۲ بود. 30 دی ماه سال ۶۶ و کوهستانهای کردستان عراق. هوا به شدت سرد بود ولی شور و شوق زاید الوصف برادر انحصاری سرما را از یادمان برده بود. برادر انحصاری لباس سپاهی اش را پوشیده بود. یعنی همون لباسی که امام خمینی آرزوی پوشیدنش را داشت. بعد از تاریک شدن هوا و خوردن شام و اقامه نماز در یک ستون به سمت مواضع دشمن حرکت کردیم. پس از سه چهار ساعت راهپیمایی و گذراندن چند ارتفاع، کم کم به مواضع دشمن نزدیک میشدیم. در نقطه رهایی که در خط القعر یک دره بود، فرمانده گردان برادر صالحی ایستاده بود و روی شانه تک تک بچه ها که از مقابلش میگذشتند دست میگذاشت و میگفت به امید خدا پیروز میشویم. توکلتان بر خدا باشد. مقاوم باشید. امید تمام تیپها و لشکرها امشب به شماست و ...
🔹 آتش لحظه به لحظه شدیدتر میشد. تیرها و ترکشها شروع به خودنمایی کردند و به دنبال ماموریتشان بودند. یکی از تیرها انگار ماموریت داشت سبب وصال برادر انحصاری به معشوقش بشه. برادر انحصاری کنار دسته و دقیقا هنگامی که کنار من ایستاده بود به زمین افتاد ، معاونین دسته و بیسیم چی اش دور او جمع شدند و فقط صدای ضعیفی از گلویش به گوشم رسید.
"السلام علیک یا ابا عبدالله"
🔸 تمام دلخوشی من از لحظاتی که در جبهه بودم همین لحظه است. زیرا تصور میکنم در آن لحظه سرور و سالار شهیدان آنجا بود و من وجود او را از زبان برادر مخلص و شهید والا مقام حاج مهدی انحصاری حس کردم.
دفاع مقدس
🚩 خاطره برادر محمد ثابتی از شهید مهدی انحصاری 🟢 تیر آهن ۱۸ 🔸آذر ماه سال ۱۳۶۶ بود. جلوی ساختمان گرد
🟢 خاطره رزمنده بسیجی گردان مالک برادر محمد ثابتی از انتقال پیکر شهید مهدی انحصاری در عملیات بیت المقدس 2
🟡 در جستجوی نور در دل تاریکی
🔹 آن شبی که دوستان برای یافتن پیکر مطهر شهید انحصاری رفتند را دقیقا به یاددارم. در عملیات بیت المقدس ۲، من در گروهان بهشتی و در دسته ۲ بودم که فرمانده آن برادر انحصاری و معاونین آن برادر نماینده و برادر برقعی بودند. آن شب تازه خط پدافندی را از گروهان سیدالشهدا تحویل گرفته بودیم. البته در آن زمان چون حدود یکهفته از عملیات بیت المقدس دو میگذشت، و برخی دوستان شهید و مجروح شده بودند. گروهان بازسازی شده بود و گروهان بهشتی تشکیل شده بود از دو تا دسته پانزده شانزده نفره. دسته ما هم دیگر ترکیب دسته شب عملیات را نداشت.
🔹 بهر حال در دامنه یک ارتفاع مستقر شدیم که در شمال آن ارتفاع بسیار بلند "الاغ لو" بود. به فاصله حدود صد متر از سنگر تجمعی یک سنگر کمین بود که بر بالای ارتفاعی قرارداشت. این سنگر دقیقا مشرف به شیاری بود که یک طرف آن ما بودیم و طرف دیگرش ارتفاع دیوار مانند " الاغ لو" قرار داشت. من تنها در آن سنگر بودم. و مقرر بود تا غروب فردا تنها همان جا باشم. زیرا طی روز نباید از آن مسیر ترددی انجام شود. چند تن از دوستان که نام برده شد (فکر کنم برادر سعید منافی هم در میان آنها بود) آماده بودند تا از شیاری که سنگر کمین بالای آن بود به سمت محل شهادت برادر انحصاری که جایی در دید و تیر رس عراقیها بود، بروند. یکی از دوستان به من گفت وقتی ما از شیار به سمت پایین حرکت کردیم، کاملا حواست جمع باشد. در صورتیکه از بالای ارتفاع مقابل به سمت ما شلیک شد، تو به سمت آنها شلیک کن تا حواسشان از طرف ما پرت شود و متوجه تو شوند. چند توصیه دیگر هم کردند و از ارتفاع به سمت شیار سرازیر شدند.
🔹 بعلت شدت سرمای هوا در همان لحظه اول ضامن اسلحه را روی رگبار گذاشتم تا عندالزوم فقط ماشه را بچکانم. زیرا نگران بودم رفته رفته دستانم که درون دستکش هم بود به قدری سرد شود که انگشتانم توان خارج کردن اسلحه از حالت ضامن و قرار دادن بر روی حالت تک تیر یا رگبار را نداشته باشد.
🔹 پس از رفتن بچه ها هیجان عجیبی داشتم. احساس میکردم حفاظت جان چند نفر فقط و فقط دست من است و کوچکترین غفلتی جان دوستان عزیزم را که در دل تاریکی و سرما به دنبال نور و گرما بودند را با خطر مواجه میکرد. این موضوع هم مسئولیتم را سنگین میکرد و هم بر اضطرابم افزوده بود. شروع به خواندن آیه الکرسی، واجعلنا و ذکر صلوات کردم. صد تا صلوات هم نذر امام زمان کردم که دوستان سالم برگردند. ششدنگ حواسم را به منطقه دوخته بودم. به کوچکترین صدایی مشکوک میشدم. دو سه مرتبه از ارتفاع مقابل شلیک چند تیر جنگی و رسام به سمت مسیر بچه ها انجام شد اما من در شلیک احتیاط کردم زیرا احتمال میدادم این شلیک کور باشد و منتظر بودم در صورتیکه ادامه پیدا کرد جهت اغفال دشمن از مسیر بچه ها، به سمت محل شلیک تیر های دشمن شلیک کنم.
🔹 خوشبختانه شلیکها ادامه نیافت و یکی دو ساعت بعد صدای پا از شیار مجاور به گوشم خورد. علی رغم اینکه مطمئن بودم بچه های خودمان هستند اما باز نگران بودم که شاید دشمن در حال نزدیک شدن باشد. خدا را شکر بچه ها سالم و دست پر برگشتند و دیدم یک برانکارد دستشان است. برای اینکه مطمئن شوم آهسته پرسیدم برادر انحصاری را پیدا کردید؟ یکی از برادران گفت الحمدلله بله. علی رغم اینکه ایستادن دوستان در آنجا خطرناک بود و کما بیش منورها هوا را روشن میکردند ولی بچه ها که معلوم بود خیلی خسته شده اند برانکارد حامل پیکر شهید انحصاری را زمین گذاشتند و نفسی تازه کردند. من فرصت کردم فاتحه ای برای شهید انحصاری قرائت کنم و در تاریکی شب برای آخرین بار پیکر آن شهید مخلص را ببینم و با او وداع کنم. لحظاتی بعد شهید انحصاری را که بر روی برانکارد بود و با بچه ها به سمت عقب میرفت با چشم بدرقه کردم.
🟢 به یاد 7 بهمن 1366
🚩 بچههایی که در عملیات بیت المقدس 2 بودند با دیدن این عکس یاد شهدایی می افتند که بعد از چند روز که زیر بارش برف و در دید و تیر دشمن بودن به عقب منتقل شدند....
🚩 شب اول بهمن ماه 1366 گردان مالک در منطقه ماووت بین ارتفاعات قمیش و قشن عملیات کرد و همان شب تعدادی از بچه های گردان به شهادت رسیدند و جنازه هاشون همونجا در دامنه ارتفاعات باقی ماند
🚩گردان مالک پایین ارتفاع و کف دره پدافند کرد اما پیکر مطهر شهدا را به دلیل اینکه در دید و تیر عراقی ها بود نمی شد به عقب منتقل کرد
🚩 تا اینکه چند روز بعد از عملیات و ساعت 6 صبح 7 بهمن ماه تعدادی از بچه های گردان برای شناسایی محل شهدا و نحوه انتقال آنها اعزام شدند و پس از شناسایی دقیق و تعیین مسیر حرکت ، همان روز ساعت 9 شب تعداد بیشتری از نیرهای گردان از جمله برادران محمد زاهد ، احمد شهاب ، علی مهدی زاده و ...... زیر بارش برف برای انتقال شهدا عازم شدند که داستانش طولانی اما خیلی حماسی و شنیدنی است ، انشاالله برادرانی که در این عملیات انتقال شهدا حضور داشتند این داستان را کامل کرده و برای ادمین کانال می فرستند تا همه اعضاء استفاده نمایند
🚩 وقتی پیکر مطهر شهدا را به پایین کوه آوردیم مجبور شدیم به دلیل کمبود ماشین اونها رو شبیه این عکس روی هم دیگه داخل یک تویوتا وانت بگذاریم تا به معراج منتقل بشوند
🚩از جمله این رهیافتگان وصال دوست اینان بودند
🔸شهید عبدالرضا اثباتی
🔸شهید غلامرضا پرتقالی
🔸شهید محمدرضا نقاش خوش
🔸شهید اسماعیل دبیری
🔸شهید حسین قربانی
🔸شهید علی اصغر کرمانی
🔸شهید مهدی انحصاری
🔸شهید......
دفاع مقدس
🚩 زمستان 1366 🚩 دامنه شرقی ارتفاع گرده رش 🚩 ستون گردان مالک اشتر در کوهپیمایی 8 ساعته به سمت منطقه
🚩 مقر شهید مطهری
🚩 اعزام گردان مالک اشتر به سمت منطقه عملیات بیت المقدس 2
دفاع مقدس
🚩 مقر شهید مطهری 🚩 اعزام گردان مالک اشتر به سمت منطقه عملیات بیت المقدس 2
🚩 دامنه شرقی ارتفاع گرده رش
🚩 اعزام بخشی از گروهان شهید بهشتی گردان مالک با هلیکوپر به سمت منطقه عملیات بیت المقدس 2
دفاع مقدس
🚩 دامنه شرقی ارتفاع گرده رش 🚩 اعزام بخشی از گروهان شهید بهشتی گردان مالک با هلیکوپر به سمت منطقه عمل
🚩 دامنه شرقی ارتفاع گرده رش
🚩 ستون گردان مالک اشتر در کوهپیمایی 8 ساعته به سمت منطقه عملیات بیت المقدس 2
💠مرتضی جاویدی معروف به «اشلو» - از بس که خودش را به عراقی ها میرسانده و به عربی باهاشان صحبت میکرده و میگفته: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که میرفته، میفهمیدهاند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد. عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند
🌴وقتی شهید جاویدی جان حاج قاسم را نجات می دهد:
🔹در عملیات کربلای ۵، قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ثارالله در محاصرهی دشمن می افتد به قرارگاه اطلاع می دهد: عراقیها ما رو محاصره کردن. تو چند متریمون هستن... بعید میدونم کسی از ما زنده بمونه... دیدار به قیامت. جعفر اسدی فرمانده لشکر المهدی در محور کناری لشکر ثارالله بی سیم را برمیدارد و میگوید: «قاسم! قاسم! جعفر!» جواب میدهد: جعفر به گوشم! میگوید: اشلو رو برات میفرستم.جواب میدهد:هر کاری میکنی زودتر جعفر جان
او هم مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر را به کمک قاسم سلیمانی میفرستد. مرتضی بسرعت خودو افرادش را به پشت نهر جاسم در محدوده5ضلعی میرساند. با عراقی ها درگیر شده و میتواند محاصرهی را بشکند ودشمن را به عقب براند ونیروهای لشکر ثارالله از محاصره دشمن نجات یابند
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
💠مرتضی جاویدی معروف به «اشلو» - از بس که خودش را به عراقی ها میرسانده و به عربی باهاشان صحبت میکرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 تازه عملیات فتح المبین آغاز شده بود که با بیت امام تماس گرفتیم و اعلام کردیم وقت ملاقاتى را براى فرزندان بسیجى امام که براى اسلام و امت اسلامى با این فتح عظیم افتخار بزرگى را آفریدهاند اختصاص دهند. بلافاصله موافقت شد.قطارى آماده شد و رزمندگان را با همان سر و وضع و لباس و کلاه و پیشانى بندهایى که داشتند از منطقه عملیاتى به حسینیه جماران رساندیم.قبل از ملاقات برادر محسن رضایى فرمانده سپاه با اظهار تشکر از عنایت امام این پیروزى بزرگ را به ایشان از قول تمامى رزمندگان اسلام تبریک گفته؛بعد امام شروع به صحبت کردند.ابتداى صحبت ایشان بدلیل گریه شوق و اشتیاق بچه ها مرتب قطع مى شد جو ملکوتى و عرفانى خاصى فضاى حسینیه جماران را فراگرفته بود، امام هم ساکت مانده بودند و به شور و حال فرزندان رزمنده خود مینگریستند.بعد از چند دقیقه صحبتشان را ادامه داده وفرمودند:ما افتخار مى کنیم که از هوائى استنشاق مىکنیم که شما از آن هوا استنشاق مى کنید..بچه ها بمحض شنیدن این جملات که علامت تواضع آن بزرگمردبه رزمندگان اسلام بود گریه هاى بلندى سردادند
واقعیت این بودکه امام و رزمندگان همدیگر را خوب میشناختند و بهم عشق میورزیدند
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
📸 معجزه انقلاب 📷 سردار شهید حسن باقری؛ خبرنگاری که با هوش و استعداد ذاتی خود به مهمترین طراح و است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ "معجزه انقلاب"
💠روایت رهبر از پرورشاستعدادهای جوانان دربستر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
🌷نمونه آن شهید حسن باقری است که بدون هیچ گونه آموزش، در کوران جنگ و در عرض 2 سال تبدیل شد به یک استراتژیست نظامی
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
#شهیدآوینی:
نمــازِ #عشــق دو رکعت است،
رکعتِ اول در دنیــا
رکعتِ دوم در جنتِ لقاءالله
وضوی آن صحیح نیست
مگــر با #خـــون ..
#لحظات_عاشقانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ر شهید ابراهیم هادی از دلتنگی مادر شهید😔
#عند_ربهم_یرزقون
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهدا_شرمنده_ایم
#روز_مادر