⭕️ ماجرای کش رفتن کلت برادر حافظ اسد
🔹 خرداد ۱۳۶۱ - قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان، برای مقابله با حمله ارتش صهیونیستی به سوریه و لبنان، وارد #دمشق شده بودند.
#حاج_احمد_متوسلیان، #سیدمحمدرضا_دستواره و #حاج_محمدابراهیم_همت، با ژنرال « #رفعت_سد» جلسه داشتند. رفعت، فرمانده وقت نیروهای مسلح سوریه و برادر کوچک حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود. (وی بعدا به جرم خیانت و کودتا به فرانسه تبعید شد).
در میان جلسه، رفعت اسد از موضع بالا و متکبرانه، با صدای بلند خطاب به #حاج_احمد حرف می زد.
🔸 #دستواره که این صحنه را دید، خونش به جوش آمد. در گوش #حاج_همت گفت: من یک بلایی سر این (...) میارم که دیگه غلط بکنه با #حاج_احمد این جوری حرف بزنه.
ساعتی بعد جلسه تمام شد. #حاج_احمد که جلوی جمع درحال خروج از ستاد فرماندهی بود، متوجه شد #حاج_همت و #دستواره در گوش هم پچ پچ می کنند و می خندند.
🔹برگشت طرف آنها و با غضب پرسید: چه خبرتونه؟ چی شده که این جوری نیشتون تا بناگوش بازه؟!
#حاج_همت با خنده گفت: چیزه حاجی ... این رضا ...
خود #دستواره آمد جلو، یک قبضه کلت کمری از جیبش درآورد و درحالی که آن را به #حاج_احمد می داد، گفت: این کلت، مال اون #رفعت_اسد فلان فلان شدش.
حاجی با تعجب پرسید: پس دست تو چیکار می کنه؟
دستواره با خنده گفت: وقتی دیدم اون طوری با داد و فریاد با شما حرف میزنه، گفتم حالش رو بگیرم و این کلت رو از کشوی میزش زدم!
#حاج_احمد با عصبانیت گفت: کلت فرمانده کل نیروهای مسلح سوریه رو از کشوی کارش دزدیدی؟ - نه جاجی، ندزدیدم که، بلند کردم تا حالش رو بگیرم تا بفهمه جلوی ما صداش رو بالا نبره.
#حاج_احمد گفت: مگه تو دزدی؟
دستواره مظلومانه گفت: دزد که نه، ولی خب شد دیگه. حالا چیکار کنم؟ می خوای برگردم پیشش و بگم بفرمایید این کلت شما رو من از کشوی میزت بلند کردم! و هر سه زدند زیر خنده😊
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🔺 کانال #تلگرام دفاع مقدس
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ کانال #ایتا دفاع مقدس
https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📷👆 پادگان زَبَدانی- سوریه 🔹 اصرار همراهان حاج احمد متوسلیان بیثمر ماند و او همچنان مصرّ به انجام
💠 #آخرین_دیدار
🔶 صبح روز دوشنبه #چهاردهم_تیرماه_۱۳۶۱ ، #سید_محسن_موسوی، کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان ، به پادگان زبدانی آمد و خواستار ملاقات با #حاج_احمد شد. موسوی به #متوسلیان گفت: «نیروهای #فالانژ و #اسرائیلی ها ، سفارتمان را #محاصره کرده اند و اگر داخل سفارت شوند، همۀ #اسناد_محرمانه #دیپلماتیک به دستشان میافتد. باید سریع برویم و منهدم شان کنیم.» #متوسلیان بلافاصله آمادۀ رفتن شد. گروهی از نیروها از او خواستند تا این #مأموریت را به آنها واگذار کند؛ امّا #متوسلیان با لحنی ملایم گفت: «نه #برادر ها! خودم باید بروم. شماها آماده باشید که هرچه زودتر برگردید تهران.»
(به نقل از کتاب #همپای_صاعقه ،ص۷۹۶)
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔶 #سعید_قاسمی ؛ در مورد رفتن #حاج_احمد به #بیروت می گوید: .
... با شهید #همت رفتیم پیش حاجی تا بلکه بتوانیم منصرفش کنیم. #حاج_احمد ملبّس به لباس فرم #سپاه بود. گفتم: « حاج آقا، ما کوچک شماییم، بگذار ما به جای شما به این #مأموریت برویم.
#حاج_همت با اینکه خیلی ناراحت بود، سعی می کرد جلوی حاجی لبخند بزند. او هم اصرار کرد؛ امّا انگار نه انگار؛ اصلاً به التماس های ما توجهی نکرد. فقط آن نگاه عمیق و گیرای خودش را برای آخرین بار به ما هدیه کرد و با لحن شمردۀ همیشگی اش گفت: «حضرت امام به بنده امر کرده اند گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب بیروت را تهیه کنم و برای ایشان ببرم؛ لذا بهتر است خودم به این مأموریت بروم. بعد در حالی که دستم را می فشرد، گفت:
« برادر سعید، دلتان با خدا باشد. به او توکل کنید. هرچه مشیت خداوند باشد، همان می شود. #خداحافظ
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷٢١ مرداد ١٣٦٢ - شهادت #محسن_نورانی فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🔹متولدتهران(۱۳۴۲)- 15ساله بود که انقلاب به پیروزی رسید و از آن زمان تا زمان شهادتش دست از جهاد و مبارزه نکشید. اوقات کمی پیش آمد که مجالی برای استراحت بیابد. با شروع تحرکات تجزیه طلبانِ ضد انقلاب در مناطق کردنشین، «محسن» درس و تحصیل را رها کرده و پس از گذرانیدن آموزش نظامی در «پادگان امام حسین(ع) به«مریوان» اعزام شد. او که برگِ ماموریتی سه ماهه در دست داشت، در #مریوان به جمع هم رزمانِ #حاج_احمد_متوسلیان پیوست و پس از مدتی به عضویت رسمی «سپاه پاسداران» درآمد و در رکابِ آن سردارِ خیبرشکن، ماندگار شد. مدتی بعد #حاج_احمد، چند قبضه خمپاره اندازِ «سپاهِ مریوان» را به #یوسف_کابلی، #علیرضا_ناهیدی و «محسن نورانی» سپرد و این گونه بود که هسته نخستینِ «واحد توپ خانه و ادوات» در نیروهای تحت امرِ #حاج_احمد_متوسلیان» ایجاد شد. هنگامی که «تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)» پا گرفت، این واحد، به یگانِ توپ خانه ی تیپِ مذکور ارتقاء یافت و پس از آن که به «لشکر۲۷ محمد رسول الله(ص) » تبدیل و فرماندهی اش به #حاج_همت، واگذار شد، «علی رضا ناهیدی» ماموریت یافت که یک تیپِ توپ خانه و ادوات، با نام #ذوالفقار را تاسیس کند. ماموریت انجام و «محسن نورانی» هم جانشین فرماندهی «تیپ ذوالفقار» شد.
🔸پس از شهادت «علی رضا ناهیدی» در اسفند ۱۳۶۱ شمسی، «حاج همت»، فرماندهی «تیپ ذوالفقار» را به «محسن نورانی» سپرد. کم تر از شش ماه بعد، «محسن نورانی» در منطقه ی «اسلام آباد غرب» در کمین تروریست های ضدانقلاب افتاد و بال در بال ملائک گشود.
-------------------------------------------
🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
🪴 تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
🌱 ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌈 به مناسبت ۲۷ رجب ، عید مبعث حضرت پیامبر (ص)
🌴 نام گذاری تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)
متن زیر بخشی از مصاحبه اى است که #حاج_احمد_متوسلیان به راز نام گذاری تیپ به نام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) اشاره می کند
سخنانی که نشانگر عمق ارادت او به ساحت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) دارد:
💠 اسم تیپ را گذاشتیم تیپ محمد رسول اللَّه (ص)
🔹 اولاً این اسم اعتقاد ما را به مکتب و سنت حضرت رسول نشان می دهد.
به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمد(ص) را به عنوان خاتم الانبیاء و بزرگترین رسول خداوند می شناسیم و به ایشان اعتقاد داریم.
چرا که ایشان شاخص #وحدت بین تمام مسلمانان هستند و این نام به این خاطر براى تیپ ما انتخاب شد.
🔸 البته این نامگذارى یک زمینه قبلى هم داشت و آن عملیاتى بود که توسط ما در مناطق #مریوان و #پاوه انجام شد و نام آن محمد رسول اللَّه (ص) بود.
او بعدها در این رابطه به یکى از همرزمانش (مجتبی عسگری) گفته بود: «من محمد رسول الله (ص) را بسیار دوست دارم».
#حاج_احمد ادامه داد : در حدود دو سالی که در #کردستان بودم با اهل تسنن زندگی کردم. حضرت محمد (ص) عامل #وحدت بین ما و اهل تسنن بود.
✅ سومین دلیل، احترام به ساحت مقدس حضرت محمد (ص) است. هر زمان نام ایشان میآید #صلوات میفرستیم.
نام تیپ را محمد رسول الله (ص) گذاشتم که اگر روزی زنده نبودم هر شخصی که نام تیپ را میشنود #صلوات فرستاده و ثوابش برای من نیز نوشته شود.
❇️ البته #حاج_احمد با آن روحیه لطیف خود، فلسفه اى هم براى شماره این تیپ یعنى عدد ۲۷ فرض کرده بود.
«... عدد دو را که از هفت کسر کنى، میماند پنج، به نیت پنج تن آل عبا
عدد دو را که با عدد هفت جمع ببندى، می شود نُه یعنى تسعة المعصومین مِن وُلدِ الحسین
حالا اگر تو این عدد دو را با عدد هفت ضرب کنى، حاصل آن میشود چهارده، به نیت ۱۴ معصوم (علیهم السلام)
اگر اعداد را بر عکس کنید میشود ۷۲ شهید کربلا.
منبع :
📚 کتاب آذرخش مهاجر
🎤 مصاحبه با مجتبی عسگری
-------------------------------------------
کانال دقاع مقدس (ایتا، تلگرام، روبیکا، واتساپ)
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
✅ واتساپ دفاع مقدس۲
اینجا بیت شهداست👆
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🌴روز ۱۲ فروردین ۱۳۶۱ - سه روز بعد از پایان عملیات #فتح_المبین - پادگان دوکوهه 🌿 نیروهای تیپ محمدر
💠 خاطره بیسیم چی شهید حسین قجه ای، فرمانده گردان سلمان از تیپ محمدرسول الله(ص) - عملیات فتح المبین
🌴 #حاج_احمد در محاصره بسیجی ها😊
▫️ سرانجام ساعت ۴ بامداد روز دوشنبه، دوم فروردین ۱۳۶۱ ، دستور یورش به مواضع توپخانۀ سپاه چهارم دشمن توسط #حاج_احمد_متوسلیان به فرماندهان گردان های #حبیب ، #حمزه و #سلمان ابلاغ شد.
رزمندگان این سه گردان در پی یک درگیری برق آسا، مقر توپخانۀ سپاه چهارم ارتش عراق در ارتفاعات #علی_گره_زد را به همراه تمامی آتشبارهای آنجا، یکجا به تصرف خویش درآوردند.
غنائم این فتح آسمانی عبارت بودند از: ۱۸۰ قبضه توپ، شامل ۸ قبضه توپ دوربُرد ۱۸۳ میلیمتری که دشمن با آنها ناجوانمردانه ۱۸ ماه متمادی، مردم شهرهای بی دفاع #دزفول و #شوش را زیر آتش می گرفت؛ همچنین، ده ها قبضه توپ ۱۲۲ و ۱۳۰ میلیمتری، همراه با تعداد کثیری زاغه های مملو از مهمات این توپخانۀ مجهز.
با سر زدن خورشید روز دوم فروردین، بلافاصله #حاج_احمد به همراه فرماندۀ قرارگاه عملیاتی #نصر ؛ #حسن_باقری ، جهت بررسی و مشاهدۀ وضعیت معجزه آسای نبرد، روانۀ مواضع تازه تسخیر شدۀ نیروهای تیپ شدند. یکی از رزمندگان گردان سلمان از آن لحظات اینچنین روایت می کند:
🔹«... صبح روز دوم عید، بعد از آزادسازی ارتفاعات #علی_گره_زد ، من به عنوان #بیسیم_چی برادر #حسین_قجه_ای ؛ فرماندۀ گردان سلمان در منطقه حضور داشتم. در مجاورت ما، گردان های حبیب و حمزه بودند. خبر رسید که #حاج_احمد با #حسن_باقری ، سوار یک استیشن سفید لندرور، آمده اند برای بازدید، منتها اول رفته اند به موضع گردان حمزه.
این خبر که به گردان ما رسید، بچه ها غوغا کردند. دم به دقیقه به #حسین_قجه_ای فشار می آوردند که چرا #حاج_احمد نیامده به ما سر بزند؟ بچه ها فقط می خواستند یک نظر «حاج احمد» را ببینند.
به ناچار با #قجه_ای رفتیم بغل جادۀ «عین خوش - دزفول» و کنار یک پل، #حاج_احمد را پیدا کردیم. حسین، #حاجی را کنار کشید و گفت: « #حاجی ! تو رو خدا بیا و سری به بچه های ما بزن.»
#حاج_احمد گفت: «خاطر جمع باشید، میام.»
حسین گفت: «نه! همین الآن بیا. این بچه ها منو ذلّه کردن!»
بالاخره #حاجی رضایت داد و آمد. وقتی رسیدیم، هنوز از ماشین پیاده نشده بود که بچه ها ریختند دور ماشین. #حاج_احمد که به دستگیرۀ درِ ماشین چسبیده بود، دیگر نتوانست در مقابل آن همه فشار مقاومت کند. به زور از ماشین جدایش کردند، بغلش کردند، بوسه بارانش کردند. بعد روی دست بلندش کردند و پی در پی برای سلامتیش صلوات فرستادند.
قجه ای به شوخی به من گفت: «این بچه تهرونیا چقدر بیکارن!» 😂
📚کتاب: #آذرخش_مهاجر
-------------------------------------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
🎥 برای دیدن مستند سه فسمتی " #حاج_احمد_متوسلیان " به نسخه واتساپ یا تلگرام (کانال دفاع مقدس) مراجعه نمایید
{ به علت حجم بالای برخی پست ها، امکان ارسال آنها در #ایتا وجود ندارد)
📽 مستند #حاج_احمد ، روایت همرزمان و نیروهای قدیمی سپاه مریوان و پیشمرگان مسلمان کُرد از دلاوری های متوسلیان در دیار کردستان
💠 ایمان،صلابت و شجاعت متوسلیان
🔸سفر به مریوان، قمِ کردستان!!
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
🌷 ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ - سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق ، فرمانده سپاه پاسداران پاوه - یار و همرزم حاج
💠 باز این غلامرضا بود که شروع کرد‼️
▫️ با سلام و صلوات، در پی دیگران سوار شدم. مقصد شهرستان #پاوه بود. سر اکیپ گروه، احمد متوسلیان روی رکاب مینیبوسی ایستاده بود و بچهها تکتک از کنار او رد می شدند و روی صندلیهای زهوار در رفته مینیبوس مینشستند. همه خندان و سبکبال، توی سر و کله هم می زدند و حتی سر به سر احمد می گذاشتند.
🔸صدای برادر احمد برای مدت کوتاهی همه را ساکت کرد: «همه هستن؟ کسی جا نمونه، برادرها چیزی را فراموش نکردند؟»
🍃 #غلامرضا_قربانی_مطلق دستش را درست مثل بچههای کلاس اولی بالا برد و با جدیت گفت:
«برادر احمد، ما لیوان آبخوریمان جا مانده، اشکالی نداره؟»
🌺 خنده از همه بچهها بلند شد و #حاج_احمد هم ضمن لبخندی کمرنگ و نمکین، با دست به پشت راننده زد و بدینسان، حرکت رزمآوران اعزامی از سپاه خیابان خردمند تهران به سمت شهرستان #پاوه آغاز شد.
✨ راه زیادی را طی نکرده بودیم و هر کسی به کاری مشغول بود، که دوباره صدای غلامرضا بلند شد: «برادرا توجه کنند، برای شادی ارواح شهدا و رفتگان این جمع، و برای سلامتی خودمان و برادر احمد ...
🍂 ... و پس از مکث کوتاهی ادامه داد: «اللّهمَ سردِ هوا، گرمه زمین، لبو لبو داغه، آش رو چراغه، شلغم تو باغه»!!
در پایان هر فراز از رجز طنزآمیز مطلق، همه با هم و محکم جواب می دادیم: «هی»!
💠 #برادر_احمد، چند بار سرش را به چپ و راست تکان داد. به راحتی می شد از چشمانش خواند: «باز این غلامرضا شروع کرد». لبخندی زد و از سر ناچاری با ما همراه شد...
—(راوی: محمدعلی صمدی)
😊 #شوخ_طبعی در جبهه
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌷 شهید #غلامرضا_قربانی_مطلق ، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پاوه
🔹 در سال 1332 در محله «امير اتابك» تهران ديده به جهان گشود و سر نوشت چنين رقم خورد كه تنها فرزند خانواده باشد. از او پسري به نام حسن به يادگار مانده به اضافه چند قطعه عكس.
شهيد «مطلق» از آن رو مورد توجه و در ياد ماندني است كه #حاج_احمد_متوسلیان در مقابل جسم در خون طپيده او زانوي ادب بر زمين نهاد و چون ابر بهاري ،زاز زار گريست «حيدر» رزمندگان ،تعلق خاطر عجيبي به دو تن از رزمندگان داشت ،يكي همين غلامرضا مطلق و ديگري محمد توسلي. زاري و ناله حاج احمد را تنها در كنار پيكر اين دو تن ديده اند و بس .يك نكته قابل توجه ديگر نيز وجود دارد.
▫️«احمدمتوسليان» و «غلامرضا» از بدو آشنايي ،دوشادوش يكديگر در تمامي صحنه هاي مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پي آزاد سازي شهرستان« پاوه» در دي ماه 1358 #حاج_احمد كه سرپرستي فاتحان شهر را بر عهده داشت به جاي اينكه خود فرماندهي سپاه شهر را به دست گيرد اين مسئوليت را بر دوش «غلامرضا قرباني مطلق» نهاد و حكم فرماندهي سپاه #پاوه به نام اين جوان قد بلند و خوش مشرب ،كه ريش انبوه و سياه و موهاي مجعدش جذابيت خاصي به او مي بخشيد ،صادر شد و #حاج_احمد فرماندهي عمليات سپاه «پاوه» را پذيرفت. اين عمل متوسلیان نشان دهنده اعتقاد و اطمينان وافر آن عزيز به توانايي و مديريت شهيد «مطلق» است .
🔸عروج زود هنگام «غلامرضا» اين فرصت را به #حاج_احمد نداد تا نتيجه نهايي سرمايه گذاري خود را ببيند. به يقين می توان گفت كه اگر شهادت زود هنگام در تقدير اين فرمانده هميشه خندان رقم نمي خورد ،او يكي از فرماندهان كليدي دفاع مقدس مي توانست باشد. پرچمداري كه چه بسا نامش همرديف «همت» و «موحد دانش» و «زين الدين» و ... برده مي شد . زماني كه او فرماندهي سپاه يك شهر مهم را بر عهده داشت ،قالب عزيزاني كه بعدا پرچمداران نام آور سپاه اسلام شدند نيروهاي ساده و گمنام بودند.
📝 در فروردين 1358 ،پس از يك دوره فشرده آموزشي در محل كاخ سعد آباد ؛ «غلامرضا» به سپاه تهران واقع در خيابان خردمند اعزام شد .در همان جا بود كه با هر دو همرزم جداناشدني خود آشنا شد؛ #احمد_متوسليان و #محمد_توسلی، و از آن پس تا اعزام به #كردستان ،در« #بانه» ،« #بوكان» و « #سنندج» و سر انجام در #پاوه دوشادوش يكديگر ،به ستيز با #ضدانقلاب پرداختند .
🌾 صبح روز چهارم ارديبهشت ماه سال 1359 كه «غلامرضا» و #علی_شهبازی جلوي مقر سپاه مشغول صحبت بودند، سفير مرگبار خمپاره 120 و پس از آن صداي مهيب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد. «غلامرضا» و « علي» هر دو ميان غبار و دود ناشي از انفجار گم شدند و زماني كه نیروها خودشان را بالاي سر آنها رساندند ،تنها «علي» بود كه ناله مي كرد .
🌟 «غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ، روي خاك دراز كشيده بود . يكي از پاهايش به طور كامل از زير كمر قطع شده و سينه و پهلويش ،مشبك شده يود .فرياد يا حسين فضاي پادگان را پر كرد، هر كس سر در گريبان خود گرفته بود و شیون و ناله مي كرد.
🔸زماني #حاج_احمد از ماجرا باخبر شد به زحمت خودش را كنترل كرد. سرانجام با رسيدن به بالاي سر جنازه ،بغضش تركيد. نشست و آرام و بي صدا ،اشك ريخت.
✳️ پيكر در هم كوفته «غلامرضا» را در #پاوه غسل دادند و #حاج_احمد شب، همه شب را تا خروسخوان صبح در كنارش ماند و در خلوت خود تلخ گريست. «غلامرضا » اكنون در بهشت زهرا آرام گرفته و نظاره گر رفتار ماست.
"خيلي غريبانه و گمنام"
🌷بهشت زهرا (سلام الله عليها) تهران – قطعه 24 ،رديف31-شماره31
دفاع مقدس
💠 #خاطرات_ماندگار 1️⃣1️⃣ #قسمت_یازدهم °○☆🍃 الی بیت المقدس 🍃☆○° 🔹 شهبازی: حالا آمدیم و یک تیپ از
💠 #خاطرات_ماندگار
2️⃣1️⃣ #قسمت_دوازدهم
°○☆🍃 الی بیت المقدس 🍃☆○°
🔖 مرحله سوم عملیات «الی بیت المقدس» باید آغاز میشد. اصلاً مرحله اول و دوم برای این بود که در مرحله سوم نیروها به سمت خرمشهر بروند و این شهر را آزاد کنند اما قریب بیست روز عملیات و جنگیدن نیروها را خسته کرده بود. در این شرایط به سخنان کسی نیاز بود که بتواند معنویت و حماسه را به دلهای رزمندگان تزریق کند.
💠 بنابراین #حاج_احمد_متوسلیان علی رغم وضعیت بد جسمانی خودش را به جمع رزمندهها رساند و در 31 اردیبهشت 61 سخنانی اینچنین را بر زبان راند:
✳️ «…برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه به تیپ ما دستور داده اند که بکشید عقب، ولی ما این کار را نکردیم. چون می دیدیم که روحیه شما خیلی بالا است و با آنکه هر لحظه امکان دارد ارتش عراق شما را مورد #حمله_گازانبری قرار بدهد، با این حال شما خوب مقاومت می کنید. دشمن با این همه پاتکی که کرده، حتی نتوانسته یک قدم جلو بیاید.
⚡️ درشرایطی که ما قصد داریم تا چند روز دیگر خرمشهر را آزاد کنیم، شنیده ام بعضی ها حرف از مرخصی و تسویه زده اند! بابا! #ناموس شما را برده اند!(منظور #خرمشهر بود) همه چیز شما را برده اند! شما می خواهید بروید تهران چه کار کنید؟ همه حیثیت ما اینجا در خطر است. شما بگذارید ما برویم با آب شط العرب وضو بگیریم و نماز فتح را در خرمشهر بخوانیم، بعد که برگشتیم، خودم به همه تسویه می دهم.👉🏻
🔶 الان وضع ما عین زمان #امام_حسین(علیه السلام) در روز #عاشورا است. بگذارید حقیقت ماجرا را به شما بگویم. ما الان دیگر نیروی تازه نفس نداریم. کل قوای ما در این زمان، فقط همین شماها هستید و دشمن هم اطلاع ندارد.
🌷 #بسیجی ها! شما که می گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم به امام حسین(علیه السلام) و سپاه او کمک می کردیم بدانید امروز روز عاشورا است… می دانم بیش از بیست روز است دارید یکنفس و بیامان در منطقه می جنگید و و خستهاید و شاید در خودتان توان لازم برای ادامه رزم را سراغ ندارید، ولی از شما خواهش می کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم…»
🌟 در این هنگام، #حاج_احمد در حالی که اشک از چشمهاش جاری شده بود، دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا❗️راضی نشو که احمد متوسلیان زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنا بر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ احمد متوسلیان را برسان…»
⇦ #ادامه_دارد..
📷 عکاس و خبرنگاری که معاون اطلاعات شد
🔺 #کاظم_اخوان، دست پرورده مکتب شهید #چمران بود و از خطرات راه نمی ترسید.او حدود یک سال و نیم در جبهه بود و همه عشقش آنجا بود و در سه جنگ نامنظم در کنار شهید #چمران شرکت داشت. من هم مدتی در همان ستاد جنگ های نامنظم و در زمان محاصره سوسنگرد بودم. کاظم در جنگ، معاون اطلاعات عملیات در بود و همواره دوربین در دست داشت و لحظات ناب صحنه های نبرد را به تصویر می کشید📷
کاظم در عملیات #الی_بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر با #حاج_احمد_متوسلیان بود و به نظرم آغاز آشنایی آن ها از آن دوران آغاز شد.
در جریان اعزام قوای محمدرسول الله (ص) به لبنان، او علیرغم اینکه بسیاری از دوستانش به او گفتند که سفر خطرناکی را انتخاب کرده و می خواستند وی را از رفتن پشیمان کنند، ولی قبول کرد که با #حاج_احمد و یارانش همراه شود. در آن زمان شرایط سختی در #لبنان بود و #بیروت در محاصره اسرائیلی های غاصب قرار داشت و راه های مختلف بسته شده بود اما کاظم، هدفی مقدس را دنبال می کرد و داوطلبانه به این سفر رفت.
(راوی: همکار کاظم اخوان در خبرگزاری چمهوری اسلامی)
🌹 #زیارت_خانواده_های_شهدا 🙂
💠 [ بعد از پایان عملیات #فتح_المبین ] ، شب آخری که در #دوکوهه بودیم، #حاج_احمد_متوسلیان با تاکید به همه ما گفته بود شما موظفید در بازگشت به شهر و دیارتان، پیش از هر کار دیگری، اوّل به زیارت خانواده های معظّم #شهدا بروید. آقای سماوات یک لبخند قشنگی زد و پرسید: "این تعبیرِ #زیارت را #حاج_احمد به کار برد؟" گفتم: "بله، عادت ندارد بگویند ملاقات با #خانواده_های_شهدا ."
آقای سماوات گفت: "احسنت به این همه معرفت! همین است که این مرد را " #حاج_احمد " کرده. بسیار خوب، پس ما الآن تلفنی به منازل #شهدا اطلاع می دهیم که قرار است شما به قول #حاج_احمد ؛ به زیارتشان بروید.
📘 برگرفته از کتاب جذاب و دوست داشتنی #پیغام_ماهی_ها، سرگذشت نامه #حبیب_سپاه سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی، صفحه ۲۳۱ ✔️
📸 اطلاعات عکس: خرداد ۱۳۶۱ ، پس از فتح خرمشهر، #زرین_شهر_اصفهان، منزل سردار #شهید_حسین_قجه_ای
از راست: نفر دوم، سردار #شهید_محسن_نورانی - نفر سوم، سردار #حاج_احمد_متوسلیان
نفر دوم از چپ: پدرِ #شهید_قجه_ای
#زیارت_خانواده_شهدا
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🔴 تركش نُقلي!!
▫️ در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس که بنا بود رزمندهها از جاده اهواز- خرمشهر عبور و به سمت دژ مرزی که کارزار سختی در جریان بود، بروند. بعد از اینکه آنان موفق شدند، عراقی ها درصدد مقابله برآمدند.
دشمن پاتك هاي سنگيني را روي بچه ها انجام مي داد و آنها هم جانانه دفاع مي كردند . در همين گير و دار، ناگهان غرش سهمناك و مهيبي را در كنار دژ مرزي شلمچه شنيدم . گلوله توپي در كنار حاج احمد و چند نفر از همراهانش تركيده بود . گيج و گم ، چرخي زدم و به ميان توده خاك و دود رفتم . خاكها كه بر زمين نشست ، چهره خاك آلود و پاي تركش خورده حاج احمد را كه از آن خون بيرون مي زد، ديدم . با ديدن اين صحنه ، به يكباره بچه ها فرياد يا ابوالفضل (ع ) و يا امام زمان (عج ) سر دادند و گريه كنان و بر سر زنان ، به طرف او دويدند . همين طور كه داشتيم به سر خودمان مي زديم و به پيكر مجروح حاج احمد نگاه مي كرديم ، يك دفعه او از پشت لايه هاي خاك ، با همان نگاه پر از غيظ گفت : "تركش نقلي اش مال ماست .
آن وقت گريه و زاريش مال شما؟ بس كنيد"! جلوي خودمان را گرفتيم و اشكها را پاك كرديم . حاج احمد كمربندش را باز كرد و به وسيله آن ، بالاي شريان ران را بست و به هر زحمتي بود، از جا بلند شد . بعدها كه جاي زخم و تركش را ديدم ، نفهميدم چطور حاج احمد به تركشي كه به قدر نصف كف دست بود، مي گفت تركش نقلي ! تازه در برابر اصرار ما براي انتقال به بيمارستان اهواز، با قاطعيت مخالفت مي كرد .
(راوی" رزمنده حاضر در صحنه)
ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
🔵 روایت #ادمین کانال #دفاع_مقدس از دیدن #حاج_احمد
در روزهای منتهی به فتح خرمشهر:
ا👇👇👇
✍️در گرماگرم نبرد با عراقی ها در عملیات بیت المقدس، روزی در پشت خاکریز، به همراه برادران گروهان شهید امیرعلی اسکویی (از گردان حبیب ابن مظاهر بفرماندهی شهید موحد دانش- تیپ ۲۷) در سنگرهایمان بودیم که دیدیم یک دستگاه خودروی فرماندهی نزدیکمان توقف نمود. همراه با بچه ها به سمت ماشین آمده و #حاج_احمد_متوسلیان (فرمانده تیپ) را در درون استیشن دیدیم که پای مجروح و باندپیچی شده خود را دراز کرده و در همان حال با مسئول محور در حال گفتگو و رأی زنی بود.
فکر می کنم این دومین باری بود که #حاج_احمد را بعد از #صبحگاه_دوکوهه می دیدم؛ با سر و روی غبارآلود، در حالی که نور ایمان و شجاعت در چهره او موج می زد.
من هیچگاه ابهت، جلال و شکوه حضرت امام را در ملاقات با ایشان در جماران از یاد نمی برم. دیدن #حاج_احمد_متوسلیان برایم عین دیدن رخسار ملکوتی امام بود . . . غرق در نور و عظمت!!!
⚪️ برق نگاه او، چنان روح و دل انسان را تسخیر می کرد، که هنوز هم پس از ده ها سال، هرگاه آن چهره مصمم، مردانه و مؤمن را به یاد می آورم، تمام سلول های وجودم می لرزد . . . حس کنده شدن از دنیای فانی به آدم دست می دهد .... و روح و حقیقت وجود انسان به سوی آسمان به پرواز در می آید🕊🕊
🌿 #تا_ابد_مدیون_حاج_احمدیم 💕
-------------------------------------------
📡 به کانال #دفاع_مقدس بپیوندید
(ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ)
🔵 مطالب دست اول و غالباً از زبان راوی و شاهد اصلی ماجراهای جنگ
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌱 #انتشار_مطالب_صدقه_جاریه_است
📸 عکس : #حاج_احمد و #حاج_همت ، دقایقی پیش از آن سفر بی بازگشت!!
⏳ ۱۳ تیر ١٣٦١
✔️در پشت این عکس، دست خطی از #شهید_همت به یادگار مانده است با این مضمون:
✍️ "لبنان --> بین بعلبک (شهر شیعه نشین لبنان) و مرز سوریه لبنان (دره بقاع --> دره جنتا)
چند ساعت پس از این عکس احمد سردار رشید اسلام در راه بیروت به اسارت فالانژیستها درآمد"
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
🗓 ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ 💠 اعزام نیروهای سپاه محمد رسولالله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان به لبنان
🗓 ۲۱ خرداد ۱۳۶۱
💠 اعزام نیروهای سپاه محمد رسولالله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان به لبنان
⭕️ قسمت سوم
🔸 به اين ترتيب شوراي عالي دفاع با تأييد امام تصميم به اعزام نيوري نظامي به جبهه سوريه و لبنان را اتخاذ كرد بدين نحو اولين گروه از نيروهاي اعزامي در 21 خزداد 61 اعزام شد اولين هواپيماي كمك عازم سوريه شد. (منبع ش 5 ص 138) جلسه دوم در يكشنبه 30 خرداد 61 در دفتر امام با حضور رئيس جمهور و رئيس شوراي عالي دفاع رئيس مجلس فرماندهي سپاه (محسن رضايي)، نيروي زميني ارتش (شهيد صياد شيرازي) وزير خارجه (دكتر ولايتي) و وزير دفاع (سرهنگ سليمي) برگزار گرديد. سرهنگ سليمي و دكتر ولايتي پس از آنكه جلسه سران در دفتر رياست جمهوري در مورخه چهارشنبه 26 خرداد تشكيل شد و تصميم به اعزام هيأت بلندپايه سياسي ـ نظامي به سوريه را اتخاذ كرد در مورخه پنجشنبه 27 خرداد به سوريه اعزام وپس از بازگشت در همان روز يكشنبه 30 خرداد در جلسه بيت امام شركت كردند و اعلام نمودند كه: "سوريه مايل به جنگ است ولي بايد مطمئن به كمك كشورهاي اسلامي باشد آنها از تركيه هم اجازه گرفتهاند كه بتوانيم كمكهاي انساني دوستانه به سوريه منتقل كنيم". (منبع ش 5 ص 147)
🔹نيروهاي اعزامي ج.ا ايران عبارت بودند بخشي از تيپ ۲۷ محمد رسولالله(ص) و نيز بخشي از نيروهاي "تيپ 58 تكاور ذوالفقار" ارتش به فرماندهي #حاج_احمد_متوسليان بودند كه براي اعزام به لبنان توسط شوراي عالي دفاع انتخاب شدند.
#محسن_رضایی نحوه اين انتخاب را چنين روايت مي كند: "... برادرمان #حاج_احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبري كه در آن زمان مسئول شوراي عالي دفاع بودند. در آن ملاقات، من خدمت "آقا" گفتم كه ايشان [حاج احمد] كاملاً آماده قبول اين مأموريت است. منتهي مايل است از زبان شما بشنود كه بايد اين كار را انجام بدهد وقتي "آقا" به #حاج_احمد گفتند كه شما انتخاب شدهايد تا به عنوان نماينده نظام جمهوري اسلامي ايران به آنجا برويد، #حاج_احمد خيلي تحت تأثير قرار گرفت. خود آقا هم تاكنون بارها آن جملاتي را كه احمد در آن ملاقات به كار برده به ما يادآور شدهاند. احمد در آن ملاقات خدمت "آقا" عرض كرد: يعني خداوند متعال ما را انتخاب كرده كه برويم با اسرائيليها بجنگيم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماينده نظام هستيد، برويد آنجا و جلوي اسرائيليها را سد كنيد ..." (همان ص 760-759)
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
💠 #آخرین_دیدار
🔶 صبح روز دوشنبه #چهاردهم_تیرماه_۱۳۶۱ ، #سید_محسن_موسوی، کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان ، به پادگان زبدانی آمد و خواستار ملاقات با #حاج_احمد شد. موسوی به #متوسلیان گفت: «نیروهای #فالانژ و #اسرائیلی ها ، سفارتمان را #محاصره کرده اند و اگر داخل سفارت شوند، همۀ #اسناد_محرمانه #دیپلماتیک به دستشان میافتد. باید سریع برویم و منهدم شان کنیم.» #متوسلیان بلافاصله آمادۀ رفتن شد. گروهی از نیروها از او خواستند تا این #مأموریت را به آنها واگذار کند؛ امّا #متوسلیان با لحنی ملایم گفت: «نه #برادر ها! خودم باید بروم. شماها آماده باشید که هرچه زودتر برگردید تهران.»
(به نقل از کتاب #همپای_صاعقه ،ص۷۹۶)
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔶 #سعید_قاسمی ؛ در مورد رفتن #حاج_احمد به #بیروت می گوید: .
... با شهید #همت رفتیم پیش حاجی تا بلکه بتوانیم منصرفش کنیم. #حاج_احمد ملبّس به لباس فرم #سپاه بود. گفتم: « حاج آقا، ما کوچک شماییم، بگذار ما به جای شما به این #مأموریت برویم.
#حاج_همت با اینکه خیلی ناراحت بود، سعی می کرد جلوی حاجی لبخند بزند. او هم اصرار کرد؛ امّا انگار نه انگار؛ اصلاً به التماس های ما توجهی نکرد. فقط آن نگاه عمیق و گیرای خودش را برای آخرین بار به ما هدیه کرد و با لحن شمردۀ همیشگی اش گفت: «حضرت امام به بنده امر کرده اند گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب بیروت را تهیه کنم و برای ایشان ببرم؛ لذا بهتر است خودم به این مأموریت بروم. بعد در حالی که دستم را می فشرد، گفت:
« برادر سعید، دلتان با خدا باشد. به او توکل کنید. هرچه مشیت خداوند باشد، همان می شود. #خداحافظ
🌴 کانال #دفاع_مقدس
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👆 فیلم | اعزام قوای محمد رسولالله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان - خرداد ماه ۱۳۶۱
🎤 #متوسلیان خطاب به جان برکفان سپاه اعزامی به سوریه و لبنان:
💠 برادرها! ... بایدکه اسرائیل ازجهان زدوده شود...
🔹 ... و شما مردان بزرگ باید که حرف اماممان را جامۀ عمل بپوشانید
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
⚪️ در این روزها، جای #حاج_احمد خالیست.
او که با حضورش در لبنان، بذر حزب الله را کاشت .... همان شجره طیبه ای که اینک منطقه مقاومت و ساحل مدیترانه را پوشانده و به کابوس رژیم جعلی صهیونیستی شده ....
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حا مول و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
دفاع مقدس
💠 به مناسبت ۲۷ رجب ، عید مبعث حضرت پیامبر (ص)
🌴 نام گذاری تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)
متن زیر بخشی از مصاحبه اى است که #حاج_احمد_متوسلیان به راز نام گذاری تیپ به نام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) اشاره می کند
سخنانی که نشانگر عمق ارادت او به ساحت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) دارد:
💠 اسم تیپ را گذاشتیم تیپ محمد رسول اللَّه (ص)
🔹 اولاً این اسم اعتقاد ما را به مکتب و سنت حضرت رسول نشان می دهد.
به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمد(ص) را به عنوان خاتم الانبیاء و بزرگترین رسول خداوند می شناسیم و به ایشان اعتقاد داریم.
چرا که ایشان شاخص #وحدت بین تمام مسلمانان هستند و این نام به این خاطر براى تیپ ما انتخاب شد.
🔸 البته این نامگذارى یک زمینه قبلى هم داشت و آن عملیاتى بود که توسط ما در مناطق #مریوان و #پاوه انجام شد و نام آن محمد رسول اللَّه (ص) بود.
او بعدها در این رابطه به یکى از همرزمانش (مجتبی عسگری) گفته بود: «من محمد رسول الله (ص) را بسیار دوست دارم».
#حاج_احمد ادامه داد : در حدود دو سالی که در #کردستان بودم با اهل تسنن زندگی کردم. حضرت محمد (ص) عامل #وحدت بین ما و اهل تسنن بود.
✅ سومین دلیل، احترام به ساحت مقدس حضرت محمد (ص) است. هر زمان نام ایشان میآید #صلوات میفرستیم.
نام تیپ را محمد رسول الله (ص) گذاشتم که اگر روزی زنده نبودم هر شخصی که نام تیپ را میشنود #صلوات فرستاده و ثوابش برای من نیز نوشته شود.
❇️ البته #حاج_احمد با آن روحیه لطیف خود، فلسفه اى هم براى شماره این تیپ یعنى عدد ۲۷ فرض کرده بود.
«... عدد دو را که از هفت کسر کنى، میماند پنج، به نیت پنج تن آل عبا
عدد دو را که با عدد هفت جمع ببندى، می شود نُه یعنى تسعة المعصومین مِن وُلدِ الحسین
حالا اگر تو این عدد دو را با عدد هفت ضرب کنى، حاصل آن میشود چهارده، به نیت ۱۴ معصوم (علیهم السلام)
اگر اعداد را بر عکس کنید میشود ۷۲ شهید کربلا.
منبع :
📚 کتاب آذرخش مهاجر
🎤 مصاحبه با مجتبی عسگری
-------------------------------------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
✅ کانال دفاع مقدس
اینجا بیت شهداست👆
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
📗کتاب #عملیات_فتح_المبین 🔹فروردین ماه 1361 - عملیات ظفرمند فتح المبین در جبهه جنوب -------------
💠 خاطره بیسیم چی شهید حسین قجه ای، فرمانده گردان سلمان از تیپ محمدرسول الله(ص) - عملیات فتح المبین
🌴 #حاج_احمد در محاصره بسیجی ها😊
▫️ سرانجام ساعت ۴ بامداد روز دوشنبه، دوم فروردین ۱۳۶۱ ، دستور یورش به مواضع توپخانۀ سپاه چهارم دشمن توسط #حاج_احمد_متوسلیان به فرماندهان گردان های #حبیب ، #حمزه و #سلمان ابلاغ شد.
رزمندگان این سه گردان در پی یک درگیری برق آسا، مقر توپخانۀ سپاه چهارم ارتش عراق در ارتفاعات #علی_گره_زد را به همراه تمامی آتشبارهای آنجا، یکجا به تصرف خویش درآوردند.
غنائم این فتح آسمانی عبارت بودند از: ۱۸۰ قبضه توپ، شامل ۸ قبضه توپ دوربُرد ۱۸۳ میلیمتری که دشمن با آنها ناجوانمردانه ۱۸ ماه متمادی، مردم شهرهای بی دفاع #دزفول و #شوش را زیر آتش می گرفت؛ همچنین، ده ها قبضه توپ ۱۲۲ و ۱۳۰ میلیمتری، همراه با تعداد کثیری زاغه های مملو از مهمات این توپخانۀ مجهز.
با سر زدن خورشید روز دوم فروردین، بلافاصله #حاج_احمد به همراه فرماندۀ قرارگاه عملیاتی #نصر ؛ #حسن_باقری ، جهت بررسی و مشاهدۀ وضعیت معجزه آسای نبرد، روانۀ مواضع تازه تسخیر شدۀ نیروهای تیپ شدند. یکی از رزمندگان گردان سلمان از آن لحظات اینچنین روایت می کند:
🔹«... صبح روز دوم عید، بعد از آزادسازی ارتفاعات #علی_گره_زد ، من به عنوان #بیسیم_چی برادر #حسین_قجه_ای ؛ فرماندۀ گردان سلمان در منطقه حضور داشتم. در مجاورت ما، گردان های حبیب و حمزه بودند. خبر رسید که #حاج_احمد با #حسن_باقری ، سوار یک استیشن سفید لندرور، آمده اند برای بازدید، منتها اول رفته اند به موضع گردان حمزه.
این خبر که به گردان ما رسید، بچه ها غوغا کردند. دم به دقیقه به #حسین_قجه_ای فشار می آوردند که چرا #حاج_احمد نیامده به ما سر بزند؟ بچه ها فقط می خواستند یک نظر «حاج احمد» را ببینند.
به ناچار با #قجه_ای رفتیم بغل جادۀ «عین خوش - دزفول» و کنار یک پل، #حاج_احمد را پیدا کردیم. حسین، #حاجی را کنار کشید و گفت: « #حاجی ! تو رو خدا بیا و سری به بچه های ما بزن.»
#حاج_احمد گفت: «خاطر جمع باشید، میام.»
حسین گفت: «نه! همین الآن بیا. این بچه ها منو ذلّه کردن!»
بالاخره #حاجی رضایت داد و آمد. وقتی رسیدیم، هنوز از ماشین پیاده نشده بود که بچه ها ریختند دور ماشین. #حاج_احمد که به دستگیرۀ درِ ماشین چسبیده بود، دیگر نتوانست در مقابل آن همه فشار مقاومت کند. به زور از ماشین جدایش کردند، بغلش کردند، بوسه بارانش کردند. بعد روی دست بلندش کردند و پی در پی برای سلامتیش صلوات فرستادند.
قجه ای به شوخی به من گفت: «این بچه تهرونیا چقدر بیکارن!» 😂
📚کتاب: #آذرخش_مهاجر
-------------------------------------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌹 #زیارت_خانواده_های_شهدا 🙂
💠 [ بعد از پایان عملیات #فتح_المبین ] ، شب آخری که در #دوکوهه بودیم، #حاج_احمد_متوسلیان با تاکید به همه ما گفته بود شما موظفید در بازگشت به شهر و دیارتان، پیش از هر کار دیگری، اوّل به زیارت خانواده های معظّم #شهدا بروید. آقای سماوات یک لبخند قشنگی زد و پرسید: "این تعبیرِ #زیارت را #حاج_احمد به کار برد؟" گفتم: "بله، عادت ندارد بگویند ملاقات با #خانواده_های_شهدا ."
آقای سماوات گفت: "احسنت به این همه معرفت! همین است که این مرد را " #حاج_احمد " کرده. بسیار خوب، پس ما الآن تلفنی به منازل #شهدا اطلاع می دهیم که قرار است شما به قول #حاج_احمد ؛ به زیارتشان بروید.
📘 برگرفته از کتاب جذاب و دوست داشتنی #پیغام_ماهی_ها، سرگذشت نامه #حبیب_سپاه سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی، صفحه ۲۳۱ ✔️
📸 اطلاعات عکس: خرداد ۱۳۶۱ ، پس از فتح خرمشهر، #زرین_شهر_اصفهان، منزل سردار #شهید_حسین_قجه_ای
از راست: نفر دوم، سردار #شهید_محسن_نورانی - نفر سوم، سردار #حاج_احمد_متوسلیان
نفر دوم از چپ: پدرِ #شهید_قجه_ای
#زیارت_خانواده_شهدا
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🌹 #زیارت_خانواده_های_شهدا 🙂
💠 [ بعد از پایان عملیات #فتح_المبین ] ، شب آخری که در #دوکوهه بودیم، #حاج_احمد_متوسلیان با تاکید به همه ما گفته بود شما موظفید در بازگشت به شهر و دیارتان، پیش از هر کار دیگری، اوّل به زیارت خانواده های معظّم #شهدا بروید. آقای سماوات یک لبخند قشنگی زد و پرسید: "این تعبیرِ #زیارت را #حاج_احمد به کار برد؟" گفتم: "بله، عادت ندارد بگویند ملاقات با #خانواده_های_شهدا ."
آقای سماوات گفت: "احسنت به این همه معرفت! همین است که این مرد را " #حاج_احمد " کرده. بسیار خوب، پس ما الآن تلفنی به منازل #شهدا اطلاع می دهیم که قرار است شما به قول #حاج_احمد ؛ به زیارتشان بروید.
📘 برگرفته از کتاب جذاب و دوست داشتنی #پیغام_ماهی_ها، سرگذشت نامه #حبیب_سپاه سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی، صفحه ۲۳۱ ✔️
📸 اطلاعات عکس: خرداد ۱۳۶۱ ، پس از فتح خرمشهر، #زرین_شهر_اصفهان، منزل سردار #شهید_حسین_قجه_ای
از راست: نفر دوم، سردار #شهید_محسن_نورانی - نفر سوم، سردار #حاج_احمد_متوسلیان
نفر دوم از چپ: پدرِ #شهید_قجه_ای
#زیارت_خانواده_شهدا
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
💠 #خاطرات_ماندگار
2️⃣1️⃣ #قسمت_دوازدهم
°○☆🍃 الی بیت المقدس 🍃☆○°
🔖 مرحله سوم عملیات «الی بیت المقدس» باید آغاز میشد. اصلاً مرحله اول و دوم برای این بود که در مرحله سوم نیروها به سمت خرمشهر بروند و این شهر را آزاد کنند اما قریب بیست روز عملیات و جنگیدن نیروها را خسته کرده بود. در این شرایط به سخنان کسی نیاز بود که بتواند معنویت و حماسه را به دلهای رزمندگان تزریق کند.
💠 بنابراین #حاج_احمد_متوسلیان علی رغم وضعیت بد جسمانی خودش را به جمع رزمندهها رساند و در 31 اردیبهشت 61 سخنانی اینچنین را بر زبان راند:
✳️ «…برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه به تیپ ما دستور داده اند که بکشید عقب، ولی ما این کار را نکردیم. چون می دیدیم که روحیه شما خیلی بالا است و با آنکه هر لحظه امکان دارد ارتش عراق شما را مورد #حمله_گازانبری قرار بدهد، با این حال شما خوب مقاومت می کنید. دشمن با این همه پاتکی که کرده، حتی نتوانسته یک قدم جلو بیاید.
⚡️ درشرایطی که ما قصد داریم تا چند روز دیگر خرمشهر را آزاد کنیم، شنیده ام بعضی ها حرف از مرخصی و تسویه زده اند! بابا! #ناموس شما را برده اند!(منظور #خرمشهر بود) همه چیز شما را برده اند! شما می خواهید بروید تهران چه کار کنید؟ همه حیثیت ما اینجا در خطر است. شما بگذارید ما برویم با آب شط العرب وضو بگیریم و نماز فتح را در خرمشهر بخوانیم، بعد که برگشتیم، خودم به همه تسویه می دهم.👉🏻
🔶 الان وضع ما عین زمان #امام_حسین(علیه السلام) در روز #عاشورا است. بگذارید حقیقت ماجرا را به شما بگویم. ما الان دیگر نیروی تازه نفس نداریم. کل قوای ما در این زمان، فقط همین شماها هستید و دشمن هم اطلاع ندارد.
🌷 #بسیجی ها! شما که می گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم به امام حسین(علیه السلام) و سپاه او کمک می کردیم بدانید امروز روز عاشورا است… می دانم بیش از بیست روز است دارید یکنفس و بیامان در منطقه می جنگید و و خستهاید و شاید در خودتان توان لازم برای ادامه رزم را سراغ ندارید، ولی از شما خواهش می کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم…»
🌟 در این هنگام، #حاج_احمد در حالی که اشک از چشمهاش جاری شده بود، دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا❗️راضی نشو که احمد متوسلیان زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنا بر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ احمد متوسلیان را برسان…»
⇦ #ادامه_دارد..
🗓 ۲۱ خرداد ۱۳۶۱
💠 اعزام نیروهای سپاه محمد رسولالله (ص) به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان به لبنان
⭕️ قسمت سوم
🔸 به اين ترتيب شوراي عالي دفاع با تأييد امام تصميم به اعزام نيوري نظامي به جبهه سوريه و لبنان را اتخاذ كرد بدين نحو اولين گروه از نيروهاي اعزامي در 21 خزداد 61 اعزام شد اولين هواپيماي كمك عازم سوريه شد. (منبع ش 5 ص 138) جلسه دوم در يكشنبه 30 خرداد 61 در دفتر امام با حضور رئيس جمهور و رئيس شوراي عالي دفاع رئيس مجلس فرماندهي سپاه (محسن رضايي)، نيروي زميني ارتش (شهيد صياد شيرازي) وزير خارجه (دكتر ولايتي) و وزير دفاع (سرهنگ سليمي) برگزار گرديد. سرهنگ سليمي و دكتر ولايتي پس از آنكه جلسه سران در دفتر رياست جمهوري در مورخه چهارشنبه 26 خرداد تشكيل شد و تصميم به اعزام هيأت بلندپايه سياسي ـ نظامي به سوريه را اتخاذ كرد در مورخه پنجشنبه 27 خرداد به سوريه اعزام وپس از بازگشت در همان روز يكشنبه 30 خرداد در جلسه بيت امام شركت كردند و اعلام نمودند كه: "سوريه مايل به جنگ است ولي بايد مطمئن به كمك كشورهاي اسلامي باشد آنها از تركيه هم اجازه گرفتهاند كه بتوانيم كمكهاي انساني دوستانه به سوريه منتقل كنيم". (منبع ش 5 ص 147)
🔹نيروهاي اعزامي ج.ا ايران عبارت بودند بخشي از تيپ ۲۷ محمد رسولالله(ص) و نيز بخشي از نيروهاي "تيپ 58 تكاور ذوالفقار" ارتش به فرماندهي #حاج_احمد_متوسليان بودند كه براي اعزام به لبنان توسط شوراي عالي دفاع انتخاب شدند.
#محسن_رضایی نحوه اين انتخاب را چنين روايت مي كند: "... برادرمان #حاج_احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبري كه در آن زمان مسئول شوراي عالي دفاع بودند. در آن ملاقات، من خدمت "آقا" گفتم كه ايشان [حاج احمد] كاملاً آماده قبول اين مأموريت است. منتهي مايل است از زبان شما بشنود كه بايد اين كار را انجام بدهد وقتي "آقا" به #حاج_احمد گفتند كه شما انتخاب شدهايد تا به عنوان نماينده نظام جمهوري اسلامي ايران به آنجا برويد، #حاج_احمد خيلي تحت تأثير قرار گرفت. خود آقا هم تاكنون بارها آن جملاتي را كه احمد در آن ملاقات به كار برده به ما يادآور شدهاند. احمد در آن ملاقات خدمت "آقا" عرض كرد: يعني خداوند متعال ما را انتخاب كرده كه برويم با اسرائيليها بجنگيم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماينده نظام هستيد، برويد آنجا و جلوي اسرائيليها را سد كنيد ..." (همان ص 760-759)
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
📸 عکس : #حاج_احمد و #حاج_همت ، دقایقی پیش از آن سفر بی بازگشت!!
⏳ ۱۳ تیر ١٣٦١
✔️در پشت این عکس، دست خطی از #شهید_همت به یادگار مانده است با این مضمون:
✍️ "لبنان --> بین بعلبک (شهر شیعه نشین لبنان) و مرز سوریه لبنان (دره بقاع --> دره جنتا)
چند ساعت پس از این عکس احمد سردار رشید اسلام در راه بیروت به اسارت فالانژیستها درآمد"
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📷 به مناسبت #روز_خبرنگار 🔹جاوید نشان، کاظم اخوان، عکاس خبرنگار، عکاس و رزمنده در ستاد جنگهای
📷 عکاس و خبرنگاری که معاون اطلاعات شد
🔺 #کاظم_اخوان، دست پرورده مکتب شهید #چمران بود و از خطرات راه نمی ترسید.او حدود یک سال و نیم در جبهه بود و همه عشقش آنجا بود و در سه جنگ نامنظم در کنار شهید #چمران شرکت داشت. من هم مدتی در همان ستاد جنگ های نامنظم و در زمان محاصره سوسنگرد بودم. کاظم در جنگ، معاون اطلاعات عملیات در بود و همواره دوربین در دست داشت و لحظات ناب صحنه های نبرد را به تصویر می کشید📷
کاظم در عملیات #الی_بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر با #حاج_احمد_متوسلیان بود و به نظرم آغاز آشنایی آن ها از آن دوران آغاز شد.
در جریان اعزام قوای محمدرسول الله (ص) به لبنان، او علیرغم اینکه بسیاری از دوستانش به او گفتند که سفر خطرناکی را انتخاب کرده و می خواستند وی را از رفتن پشیمان کنند، ولی قبول کرد که با #حاج_احمد و یارانش همراه شود. در آن زمان شرایط سختی در #لبنان بود و #بیروت در محاصره اسرائیلی های غاصب قرار داشت و راه های مختلف بسته شده بود اما کاظم، هدفی مقدس را دنبال می کرد و داوطلبانه به این سفر رفت.
(راوی: همکار کاظم اخوان در خبرگزاری جمهوری اسلامی)
کانال دفاع مقدس
🌷٢١ مرداد ١٣٦٢ - شهادت #محسن_نورانی فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🔹متولدتهران(۱۳۴۲)- 15ساله بود که انقلاب به پیروزی رسید و از آن زمان تا زمان شهادتش دست از جهاد و مبارزه نکشید. اوقات کمی پیش آمد که مجالی برای استراحت بیابد. با شروع تحرکات تجزیه طلبانِ ضد انقلاب در مناطق کردنشین، «محسن» درس و تحصیل را رها کرده و پس از گذرانیدن آموزش نظامی در «پادگان امام حسین(ع) به«مریوان» اعزام شد. او که برگِ ماموریتی سه ماهه در دست داشت، در #مریوان به جمع هم رزمانِ #حاج_احمد_متوسلیان پیوست و پس از مدتی به عضویت رسمی «سپاه پاسداران» درآمد و در رکابِ آن سردارِ خیبرشکن، ماندگار شد. مدتی بعد #حاج_احمد، چند قبضه خمپاره اندازِ «سپاهِ مریوان» را به #یوسف_کابلی، #علیرضا_ناهیدی و «محسن نورانی» سپرد و این گونه بود که هسته نخستینِ «واحد توپ خانه و ادوات» در نیروهای تحت امرِ #حاج_احمد_متوسلیان» ایجاد شد. هنگامی که «تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)» پا گرفت، این واحد، به یگانِ توپ خانه ی تیپِ مذکور ارتقاء یافت و پس از آن که به «لشکر۲۷ محمد رسول الله(ص) » تبدیل و فرماندهی اش به #حاج_همت، واگذار شد، «علی رضا ناهیدی» ماموریت یافت که یک تیپِ توپ خانه و ادوات، با نام #ذوالفقار را تاسیس کند. ماموریت انجام و «محسن نورانی» هم جانشین فرماندهی «تیپ ذوالفقار» شد.
🔸پس از شهادت «علی رضا ناهیدی» در اسفند ۱۳۶۱ شمسی، «حاج همت»، فرماندهی «تیپ ذوالفقار» را به «محسن نورانی» سپرد. کم تر از شش ماه بعد، «محسن نورانی» در منطقه ی «اسلام آباد غرب» در کمین تروریست های ضدانقلاب افتاد و بال در بال ملائک گشود.
-------------------------------------------
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
https://eitaa.com/DefaeMoqaddas