ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به #عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما....
ا🌱🌿🌿🌱🌿🌱
📷انتشار عکس #احمد_متوسلیان ، برای اولین بار
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
💕 #حکومت_بر_قلب_ها
▫️وقتی #مریوان بودیم، برای انجام امور نظافت، نوبت بندی کرده بودیم و هر روز یک نفر وظیفۀ نظافت را به عهده داشت. روزهای چهارشنبۀ هر هفته نوبت #حاج_احمد بود. او با وجود مسئولیت سنگین #فرماندهی ، در هر حالت و موقعیتی، سخت مقیّد بود که نوبت انجام مسئولیت نظافت را رعایت کند. هیچ کاری، هر چقدر هم که مهم بود، مانع حضور سر وقت او برای نظافت نمی شد. سفره می انداخت و جمع می کرد. غذا و چای، آماده و تقسیم می کرد. خیلی تمیز ظرف ها را می شست. سنگر، محوطه و حتی دستشویی و توالت ها را به دقت #نظافت و #ضدعفونی می کرد.
شاید بعضی ها چنین اَعمالی را برای یک فرماندۀ شاخص نظامی جایز نمی دانستند، اما احمد متوسلیان منطق دیگری داشت. او می گفت:
🔹 « #فرمانده کسیه که توی #خط_مقدم ، برادر بزرگ تره و در سایر مواقع، کمترین و کوچک ترین برادر بچه #رزمنده هاست.»
🌴 #حاج_احمد با این رفتار خود بر قلب های بچه ها #حکومت می کرد❣️
📚 کتاب: #می_خواهم_با_تو_باشم
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ به کانال"روایت فتح" بپیوندید
دفاع مقدس
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به #عشق ثبت
📷 احمد متوسلیان، فرمانده سپاه مریوان
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
😊 #شوخ_طبعی 😊 | ⏳#زمان_جنگ
💠 آش با جاش !!
🔺 در منطقه و موقعیت ما یك وقت عراق زیاد آتش میریخت، خصوصاً خمپاره. چپ و راست میزد.
🔹بچهها حسابی كفری شده بودند. نقشه كشیدند، چند شب از این ماجرا نگذشته بود كه دو سه نفر از نیروها داوطلبانه رفتند سراغ عراقیها و صبح با چند قبضه خمپاره انداز برگشتند.
➖ پرسیدیم: اینها دیگه چیه؟
➖ گفتند: آش رو با جاش آوردیم! - پلو كه بدون دیگ نمیشه!😊
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
💠 رزمندهای که نماز نمیخوند!!
🔺 توی گردان شایعه شده بود که نماز نمیخونه. مرتضی رو کرد به من و گفت: «پسره انگار نه انگار که خدایی هست، پیغمبری هست، قیامتی، نماز نمیخونه...»
باور نکردم و گفتم: «تهمت نزن مرتضی. از کجا معلوم که نمیخونه، شاید شما ندیدیش. شایدم پنهونی میخونه که ریا نشه.»
🔹وقتی دو نفری توی سنگر کمین، 24ساعت مأمور شدیم، با چشم خودم دیدم که نماز نمیخواند. توی سنگر کمین، در کمینش بودم تا سر حرف را باز کنم. هر چه تقلّا کردم تا بتوانم حرفم رو شروع کنم، نشد. هوا تاریک شده بود و تقریباً 18ساعت بدون حرف خاصی با هم بودیم. کمکم داشتم ناامید میشدم که بالاخره دلم را به دریا زدم. و گفتم: «تو که واسه خاطر خدا میجنگی، حیف نیس نماز نمیخونی؟!» اشک توی چشمهای قشنگش جمع شد، ولی با لبخند گفت: «میتونی نماز خوندن رو یادم بدی؟»
─ یعنی بلد نیستی نماز بخونی؟
─ نه تا حالا نخوندم...
🔸 طوری این حرف را رُک و صریح زد که خجالت کشیدم ازش بپرسم برای چی؟ همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره دشمن، تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم. توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر بعدی با قایق پارویی آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپارهای توی آب خورد و پارو از دستش افتاد.
▪️ترکش به قفسه سینه و زیر گردنش خورده بود، سرش را توی بغلم گرفتم. با هر نفسی که میکشید خون گرم از کنار زخم سینهاش بیرون میزد. گردنش را روی دستم نگه داشته بودم، ولی دیدم فایدهای نداشت. با هر نفس ناقصی که میکشید، هقهقی میکرد و خون از زخم گردنش بیرون میجهید. تنش مثل یک ماهی تکان میخورد. کاری از دستم ساخته نبود و فقط داشتم اسم خانم حضرت زهرا (س) را صدا میزدم.
🔻چشمهای زاغش را نگاه میکردم که حالا حلقهای خون تویشان جا گرفته بود. خِرخِر میکرد و راه نفسش بسته شده بود. قلبم پارهپاره شده بود. لبخند کمرنگی روی لبانش مانده بود. در مقابل نگاه مطمئن، مصمم و زیبایش، هیچ دفاعی نداشتم. کم آورده بودم تحمل نداشتم. آرام کف قایق خواباندمش و پارو را به دست گرفتم که دیدم به سختی انگشتش را حرکت داد و روی سینهاش صلیبی کشید و چشمش به آسمان خیره ماند.
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
هدایت شده از mehr
شهید آوینی-دوکوهه کجاست؟.mp3
77.4K
📢صوت| شهید آوینی: دوکوهه کجاست؟
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
هدایت شده از mehr
شهیدآوینی_گفته_اند_شرف_المکان_بالمکین.mp3
52.5K
📢صوت| شهیدآوینی: گفتهاند شَرَفُ المَکانِ بِالمَکین...
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
هدایت شده از mehr
شهیدآوینی-اگر شهدا نبودند.mp3
110.9K
📢صوت| شهیدآوینی: اگر شهدا نبودند...
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
دفاع مقدس
🌷شهید حسین قجهای،فرمانده گردان سلمان (تیپ محمد رسولالله-ص-در زمان فرماندهی حاج احمد متوسلیان)
شهید_قجهای_از_دیدگاه_منتظری،همرزم - Copy.mp3
3.55M
📢صوت | شرح فداکاریهای شهید حسین قجهای از زبان سیف الله منتظری، در منزل شهید و در حضور مادر مکرمهاش
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
شرح_فداکاری_شهید_قجهای_از_زبان.mp3
3.73M
📢صوت | توصیف ایثار و رشادت شهید حسین قجهای از زبان همرزم شهید، جواد اکبری و از نیروهای احمد متوسلیان در سپاه مریوان
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
شهید قجهای از دیدگاه حاجی زاده.mp3
3.82M
📢صوت | توصیف ایثار و رشادت شهید حسین قجهای از زبان همرزم او، اصغر حاجی زاده در منزل شهید
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"
توصیف_شهید_قجهای_توسط_خانم_کاتبی.mp3
2.84M
📢صوت | شرح و توصیف زحمات و ایثار شهید حسین قجهای از زبان خانم مریم کاتبی، نیروی بهداری سپاه مریوان(در زمان جاویدالاثر احمدمتوسلیان)
🆔 @revayate_fath ✔️JOIN
✅ کانال"روایت فتح"