eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
💠 شهیدی که توی ذوقم زد! بخش 1 از 3 ⏳ اواخر خرداد 1365 ⚪️ پادگان دوکوهه صبح، تجهیزات بستیم، قمقم
شهیدی که توی ذوقم زد! بخش 2 از 3 دوشنبه 9 تیر 1365 عملیات کربلای 1 - خط مقدم مهران وقتی فهمیدم وظیفه‌ی شکستن خط اول دشمن با گردان ماست، ذوق کردم. خیلی دوست داشتم جزو نیروهای خط‌شکن باشم. اذان مغرب که دادند، همان کنار خاکریز دست‌ها را بر خاک کوبیدیم و با وجود تجهیزات کاملی که به خود آویخته بودیم، با پوتین نماز مغرب و عشا را خواندیم. حس و حال بچه‌ها در نمازی که چه‌بسا آخرین نمازشان بود، بسیار دیدنی و زیبا به چشم می‌آمد. حسین اکبرنژاد، با وجود بی‌سیم سنگینی که بر پشت داشت، سجده‌هایش را کش می‌داد و در همان حال که سرش بر مهر چسبیده بود، از ناله‌هایش می‌شد فهمید که با چه سوزی می‌گرید. این چندروزه خیلی می‌پاییدمش. هر لحظه دنبال بهانه‌ای می‌گشتم تا حرفم را به او بگویم، ولی جرأتش را نداشتم. با خود گفتم: شاید الان و این ساعات آخر که تا دقایقی دیگر تکلیف همه معلوم می‌شود که کی ماندنی است و کی رفتنی، بهترین فرصت باشد. سرش را که از سجده برداشت، به‌خوبی می‌شد رد اشک‌های روی صورتش را گرفت. خواست بلند شود که دستش را گرفتم تا مثلا کمکش کرده باشم. با لبخندی بسیار دل‌نشین تشکر کرد و با تکانی به خود، جای بی‌سیم را بر پشتش درست کرد. همان‌طور که دستش در دستم بود، به خودم جرأت دادم و با تته پته گفتم: "ببخشید برادر اکبرنژاد ... می‌خواستم یه لحظه مزاحمت بشم." - خب بفرمایید. - اگه ممکنه تشریف بیارید این کنار خاکریز بهتره. متعجب با من همراه شد و کمی از جماعتی که بدون توجه به ما، درحال خواندن نماز و مناجات بودند، دور شد. - من می‌خواستم یه خواهش از شما بکنم که خیلی راحت بهم جواب بدید آره یا نه. - به چی باید جواب آره یا نه بدم؟ نگاه که به چشمانش انداختم، شرمم شد. معصومیت و پاکی از آنها جاری بود. سرم را انداختم پایین و با جسارت گفتم: - می‌خواستم ازتون خواهش کنم، این دم آخری که معلوم نیست فردا کی زنده است کی مرده، رضایت بدی که باهم عقد اخوت ببندیم. - چی؟ با چی گفتنش، رنگم پرید. دست‌پاچه شدم که گفت: نه من اصلا از این چیزا خوشم نمی‌آد. - خب آخه می‌خوام که باهم برادر بشیم تا ایشاالله اگه هر کدوم‌مون رفت اون طرف، منتظر اومدن اون یکی بمونه. - نه برادر داودآبادی. من اصلا اهل این چیزا نیستم. آدم باید خودش کاری بکنه که اون‌ور حسابش پاک باشه، ولی اگه بحث شما شفاعت و از این چیزاست، من به شما قول می‌دم که اگه شهید شدم که اصلا بعید می‌دونم و شما هم مثل همین امروز بودید، اگه خدا اجازه داد، حتما دست شما رو بگیرم. - شما لطف دارید، ولی ... - ولی چی؟ مگه برادری به عقد اخوته؟ - نه خب. با صدای مسئول گروهان که داد می‌زد: «بی‌سیم‌چی، کجایی؟» لبخندی زد و عذر خواست. دستش را از دستم بیرون کشید و رفت در تاریکی خاکریز. دلم بدجوری سوخت. هیچ‌کس این‌طوری توی ذوقم نزده بود. خیلی می‌ترسیدم. مطمئن بودم که شهید می‌شود. نمی‌خواستم مفت از دست بدهمش، ولی دیگر چه می‌شد کرد. می‌دانستم این قولی که می‌دهد، خیلی‌ها قبل‌تر از من به او گیر داده‌اند و او هم قول داده. دوست داشتم با او برادر شوم تا اگر - اگر که نه، حتما - شهید شد، خیالم راحت باشد که منتظرم می‌ماند. حتی رویم نشد موقع خداحافظی با او روبوسی کنم.
شهیدی که توی ذوقم زد! بخش پایانی 3 از 3 پنج‌شنبه 9 بهمن 1365 شلمچه – عملیات کربلای 5 در یکی از سنگرها حسین اکبرنژاد را دیدم. حسین بی‌سیم‌چی گردان بود. دقایقی در سنگر محو جمال و ادب او ماندم و با وجودی که اصلا دلم نمی‌آمد از او جدا شوم. هر طور بود بهش گفتم که آن شب بدجور حالم را گرفتی، ولی او همچنان لبخندی زیبا تحویلم داد و این که: «ان‌شاءالله اگه توفیقی شد و شهید شدم، شما رو یادم نمی‌ره.» پس از خداحافظی به انتهای خاکریز رفتم. ساعتی بعد که به سنگر برگشتم، جای او خالی بود. یکی از بچه‌ها گفت: «حسین زخمی‌شد و رفت عقب.» *** پس از برگشتن از جبهه، تلفنی به خانه‌ی اکبرنژاد زدم، گوشی را خانمی برداشت که احتمالاً مادرش بود. پس از سلام‌وعلیک گفتم: می‌بخشید من با حسین جبهه بودم، اون‌جا زخمی ‌شد. می‌خواستم بپرسم الآن کدوم بیمارستانه؟ ناگهان زد زیر گریه و گوشی را به زنی دیگر داد که او هم گریه می‌کرد، ولی به خودش تسلط داشت. او با گریه گفت: حسین؟ فردا تشییع جنازه‌شه. بدون آن که چیزی بگویم، گوشی تلفن را گذاشتم. فردای آن روز به نزدیکی منزل‌شان در محله‌ی درخونگاه رفتم¬؛ در خیابان 15 خرداد نرسیده به چهارراه گلوبندک. پیکرش را از دم خانه‌شان تا مدرسه‌اش تشییع کردند، ترکش به سرش خورده بود و احتمالاً در راه انتقال به عقب، جان سپرده بود. شهید "حسین اکبرنژاد" متولد: دوشنبه 13/7/1349 شهادت: شنبه 11/11/1365 در عملیات کربلای 5 در شلمچه. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ی 29 ردیف 45 شماره‌ی 14 ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 3 تیرماه 1342 سالروز تولد شهید عباس خورشیدنام
دفاع مقدس
متن وصیتنامه شهید خورشیدنام👆👆
شهید عباس خورشیدنام 💠 عباس به عرفان اسلامی خیلی علاقه داشت. یک روز، بعد از نماز جماعت صبح، مقاله‌اش را که درباره عرفان اسلامی بود خواند، آن هم با یک حالت عجیب. همه نمازگزاران جذب مقاله او شده بودند. در مقاله‌اش نامی هم از منصور حلاج برده بود. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 💠 برای کارهای جهادی به روستای کذاب رفته بودیم. ما در یک مدرسه راهنمایی ساکن بودیم. یک روز عباس نگاهش به ساختمان حمام مدرسه افتاد که لوله‌های دودکش آن کنده شده بود. به من گفت: «بیا لوله‌ها را درست کنیم تا بتوانیم حمام را روشن کنیم.» گفتم: لوله‌ها بلند است و ما دست‌مان نمی‌رسد. گفت: «بیا کنار دیوار بایست.» بعد هم از دوش من بالا رفت و لوله‌ها را نصب کرد و توانستیم حمام را روشن کنیم. (راوی: جلیل باقری فهرجی) ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 💠 اواخر بهمن ماه سال60، یک مأموریت فوری پیش آمد. به صورت ضربتی 90 نفر از پاسداران یزد نام نویسی شدند. فرماندهی این گروه به عهده من گذاشته شد. عباس هم که مسئول بسیج دانش‌آموزی بود، به‌عنوان مشاور فرهنگی گروهان و مسئول یکی از دسته‌ها انتخاب و همراه با ما به منطقه اعزام شد. در طول یک ماه و نیم مأموریت، تلاش زیادی برای کارهای فرهنگی داشت. دعا می‌خواند، کارهای روابط عمومی را پیگیری می‌کرد و امور مربوط به دسته‌اش را هم انجام می‌داد. صبح اول وقت بچه‌ها را جمع کرده بود و یک دعایی را می‌خواند که خیلی عارفانه بود. من آن دعا را هرگز نشنیده بودم. شاید از دعاهای حضرت سجاد (ع) بود. شب‌ها بیشتر بیدار می‌ماند؛ حتی وصیت نامه‌اش را در شب نوشت. از وقتش به بهترین نحو استفاده می‌کرد. با اینکه امکانات بهداشتی خیلی کم بود؛ ولی نماز شب را حتماً می‌خواند. (راوی: محمدمهدی ریسمانیان)
دفاع مقدس
شهید خورشیدنام پس از تلاش طاقت‌فرسا و کار جهادی در سراوان، بر اثر ابتلا به بیماری حصبه به یزد بازگشت و پس از بهبودی، همکاری نزدیک خویش را با شهید محمد‌مهدی اخباریه در اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش آموزان، آغاز کرد و دوباره راهی سنگر مدرسه شد. سال آخر دبیرستان برای او سالی پر تلاش و در عین حال سرنوشت‌ساز است؛ سالی شروع جنگ تحمیلی... برای روح سرکش و پرشور عباس ماندن در شهر و مدرسه و تحمل مشکلاتی که امثال بنی صدر و منافقین به وجود می‌آوردند، سخت بود؛ برای همین پس از مدتی، آماده هجرت و جهاد می‌شود. با وجود اینکه خود را برای امتحان نهایی دبیرستان آماده می‌کرد، پرتلاش و خستگی‌ناپذیر، در انجمن اسلامی دبیرستان و هم چنین اتحادیه انجمن‌های اسلامی، صادقانه و بی‌ریا در دفاع از خط امام و رسوا ساختن خطوط التقاطی، لیبرالی و .. می‌کوشد. اواسط سال در بسیج ثبت نام کرد و هفته‌ای چند شب برای گشت، بیرون در خانه می‌ماند و در همان ایام، بالاخره تصمیم خود را گرفت و راه فردای خویش را روشن ساخت و همچون همه آنها که به نور معرفت، راه عبودیت و بندگی و حقیقی حیات را دریافتند، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد ثبت نام می‌کند تا پس از اخذ دیپلم، به سپاه وارد شود. با آنکه قصد نداشت به دانشگاه راه یابد و تصمیم گرفته بود پس از دیپلم به عضویت سپاه درآید، با جدیت، تحصیل خویش را ادامه و با معدل خوب از عهده امتحانات نهایی برآمد. عباس در بهمن ماه سال 1359 در حالی‌ که درگیر درس و آماده‌سازی خویش برای امتحانات نهایی بود، دنیایی دیگر را پیش روی خود می دید.... بالاخره پس از اتمام درس و امتحان، آرزوی دیرینه عباس برآورده می‌شود و او بلافاصله وارد اردوی آموزشی سپاه شده و قدم در راهی می‌گذارد که خود، شهادت را نزدیک به آن می‌داند. اخلاص و بی‌ریایی او در اردوی آموزشی و علاقه بی‌حدش او به کار، زبانزد برادران هم‌دوره اوست. پس از طی دو ماه آموزشی، با اینکه بسیار مایل بود به جبهه نبرد اعزام شود؛ ولی بنا به ضرورت در واحد * سپاه مشغول به کار شد و پس از چندی نیز مسئولیت بسیج دانش‌آموزی به وی سپرده شد. بسیج دانش‌آموزی واحد تازه تأسیسی بود که برای سازمان یافتن، احتیاج به کار فراوان داشت و عباس که بر اهمیت و حساسیت کار واقف بود، همه توان خویش را به کار برد تا این نهال نو پا، جان گیرد و دانش‌آموزان مشتاق و مسلمان را سازمان دهد. در عین حال بارها به مسئولین سپاه مراجعه کرد و با اصرار از آنها خواست تا به جبهه اعزام شود؛ ولی هر بار به علتی با اعزام او به جبهه مخالفت شد. یکی از برادران سپاه نقل می‌کند: ▫️ «روزی عباس به اتاق من آمد، در را از پشت بست و بدون اینکه هیچ حرفی بزند، حدود ده دقیقه گریه کرد و سپس با التماس خواست با رفتن او به جبهه موافقت کنم. وقتی عباس در حال اعزام به جبهه بود، گفت: «خیلی زجر کشیدم به جبهه بروم تا امروز که موفق شدم.» این عاشق دلسوخته سرانجام در 4 فروردین 61 به محبوب پیوست و خون مقدس خویش را در جبهه رقابیه و در عملیات غرور آفرین فتح المبین بر آسمان عشق پاشید و پر کشید. پ.ن: ✍️ در آن زمان واحد از قسمت های حساس سپاه بشمار می رفت چون وظیفه سنگین گزینش و ارزیابی نیروها به عهده آن بود، لذا افراد ناب، خالص و با تقوا در آنجا مشغول به خدمت بودند و به بررسی سوابق و پرونده های محرمانه افراد می پرداختند. دقت در گزینش افراد، لازمه ورود به نهاد مقدس بود . . . . امری که اکنون نیز، لازم و ضروری ست. لذا افراد گزینش و ارزیابی، کمتر اجازه حضور در جبهه می یافتند و حضور آنها در پشت جبهه، واجب تر بود. ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
✪ عارفان هم مبهوت این سیرو سلوڪ اند تو گویے میان عرش است و عاشقانہ بہ مناجات نشستہ معبودش را... آرـے ! خدا اینگونہ مباهات میڪند بہ خلقتش التماس دعا
۴ تیر ماه ۱۳۶۱ ▪️گزارش قرارگاه كربلا از اوضاع كلی جبهه های جنوب با توجه به عقبن شینی های اخیر عراق در محورهای كوشك، طلائیه، سابله، چمسری، موسیان تا فكه. ▫️گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی و قرارگاه كربلا از گلوله باران شهر آبادان، تجاوز هوایی عراق به استان ایلام، شهر آبادان، منطقه عینخوش. درگیری سپاه با عناصر حزب دمكرات در میاندوآب و سلماس. نیروهای خودی چندین روستا را در مناطق كامیاران، سنندج و دیواندره پاكسازی كردند. ▪️سخنان دادستان كل انقلاب، دربارة هدف سازمان مجاهدین خلق از اقدامات مسلحانه، علت رویكرد سازمان به ترور افراد عادی جامعه و وضعیت اعضا و هواداران دستگیر شدة گروهها و سازمانهای مسلح محارب. ▫️ازدید "طه یاسین رمضان" فرمانده ارتش خلقی عراق، از اردوگاه آموزش داوطلبان عرب در بغداد؛ به گزارش خبرگزاری عراق، در این اردوگاه داوطلبان ده كشور عربی مشغول فراگیری فنون نظامی هستند. ▪️گزارش هفته نامه "اكسپرس" و روزنامه "فرانكفورتر الگمانیه" درباره احتمال بركناری صدام حسین و ناآرامیها در نجف و بغداد. به گفتة كیسینجر، خطر اصلی برای كشورهای منطقه خلیج فارس، ایران است نه شوروی.
مردان خاڪـی ساده بودند و قانـع ... 💕 دوران
💥 عملیات‌های تیرماه در 3/تیر/66 عملیات نصر 5 ، جنوب غربی سردشت در منطقه مرزی شمال عراق 4/تیر/64 عملیات قدس 2 ، منطقه هورالهویزه عراق 4/تیر/67 حمله گسترده ی ارتش عراق درجبهه جنوب وبازپس گیری جزایر مجنون و منطقه ی شمالی كوشك 5/تیر/64 عملیات(ایذائی ) ظفر 2 ،منطقه ی پنجوین عراق 7/تیر/64 عملیات(ایذائی) ظفر3 -شمال غرب كشور 7/تیر/66 عملیات فتح 7 ، منطقه حلبچه ، شانه دری ، اربت درشمال عراق 8/تیر/66 بمباران شیمیائی سردشت - روزملی مبارزه با سلاحهای شیمیائی ومیكروبی 10/تیر/64 عملیات(ایذائی) ظفر 4 منطقه فكه 10/تیر/65 عملیات كربلای 1 - مهران 11/تیر/60 عملیات پارتیزانی روح ا... وآزادسازی منطقه مرزی نوسود 12/تیر/67 سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو آمریكائی در خلیج فارس وشهادت 298سرنشین غیر نظامی آن 14/تیر/61 ربوده شدن حاج احمدمتوسلیان وهمراهانش توسط عناصروابسته به رژیم صهیونستی درلبنان 18/تیر/59 كشف شبكه كودتای آمریكائی -نقاب - درپایگاه شهیدنوژه همدان 19/تیر/64 عملیات قدس 3، جنوب دهلران 23/تیر/64 آغازمرحله ی یكم عملیات قادردر جبهه ی شمال غرب-محور سیدكان 23/تیر/61 عملیات رمضان شرق بصره 24/تیر/66 حمله ی هوائی جنگنده های عراقی به سكوی نفتی ومیدان نفتی رشادت 25/تیر/61 آغازمرحله ی دوم عملیات رمضان درمنطقه ی شرق كانال پرورش ماهی 26/تیر/66 قطع رابطه ی سیاسی فرانسه باایران در پی سالها حمایت مالی ونظامی ازرژیم متجاوزعراق 27/تیر/67 پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی جمهوری اسلامی ایران 28/تیر/66 عملیات فتح 8 - شهراتروش درشمال استان موصل عراق 29/تیر/62 عملیات والفجر 2 درمنطقه ی حاج عمران 29/تیر/66 تصویب قطعنامه 598 درشورای امنیت ملل متحد 30/تیر/61 آغازمرحله ی سوم عملیات رمضان ... 🌷🥀🌷
🌴 ۴ تیر ۱۳۹۲ - سالروز رحلت عارف سالک و زاهد فرهیخته، شاعرِ مُحبّ اهل بیت علیهم السّلام و حماسه سرای جاودانِ هشت سال دفاع مقدّس ✍️ شاعر با اخلاص و سراینده اشعار حماسی و بسیاری از نوحه هایی که صادق آهنگران در طی دفاع مقدس در جمع رزمندگان می خواند
🌴 یادمان جبهه ها - سرزمین نور 🎥 فیلم | شعرخوانی حاج صادق آهنگران به یاد ایام 💠 گفتگو با حاج حبیب الله معلمی، سراینده اشعار حماسی و نوحه هایی که صادق آهنگران در جمع رزمندگان می خواند ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
🌴 ۴ تیر ۱۳۹۲ - سالروز رحلت عارف سالک و زاهد فرهیخته، شاعرِ مُحبّ اهل بیت علیهم السّلام و حماسه سرای
🌴 سالگرد عروج آسمانی شاعر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و حماسه سرای جاودانِ هشت سال دفاع مقدّس ▫️ حاج حبیب الله معلمی ا▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️ 📷👆تصویر سمت راست: فوق: صادق آهنگران در زمین کشاورزی حبیب الله معلمی 🌿 جایی که در آنجا به اتفاق یکدیگر اشعار و نوحه ها را آماده و تمرین می کردند ⏳ دوران
دفاع مقدس
🌴 سالگرد عروج آسمانی شاعر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و حماسه سرای جاودانِ هشت سال دفاع مقدّس ▫️ حاج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 نسخه اصلی یکی از معروف ترین سرودهای حماسی دوران دفاع مقدس 🌴 ای لشکر صاحب زمان، آماده باش آماده باش 🎤 با نوای حاج صادق آهنگران ✍️ شعر از: مرحوم حاج حبیب الله معلمی دوران ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱 🌴 ۴ تیر ۱۳۹۲ - سالروز عروج ملکوتی پیر غلام اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و حماسه سرای جاودانِ هشت سال دفاع مقدّس ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🎞 نسخه اصلی یکی از معروف ترین سرودهای حماسی دوران دفاع مقدس 🌴 ای لشکر صاحب زمان، آماده باش آماده ب
بخش اول چهارم تیرماه سالروز درگذشت یکی از بزرگترین حماسه‌سرایان دفاع مقدس، «حبیب‌الله معلمی» است، که نقش موثری در جریانات فرهنگی در جبهه‌ها داشته است. این شاعر بزرگ ایثارگر چندان که باید شناخته نشده است و شاید عده‌ای ندانند که اغلب اشعار و نوحه‌هایی که «صادق آهنگران» در سال‌های دفاع مقدس می‌خواند، متعلق به زنده یاد معلمی است. اشعار معلمی وجه صرف تهییجی و شعاری ندارد؛ بلکه حاوی مضامین معرفتی و قرآنی است، که این مساله ریشه در تربیت قرآنی او دارد. معلمی دوران کودکی خود را در مکتب‌خانه پدرش «نصیر معلمی» گذراند. در واقع اولین معلم او، پدرش بود. این مکتب‌خانه به دلیل حساسیت‌های رژیم پهلوی در زمان رضاخان تعطیل شد. معلمی بعدها در محضر مجتهد برجسته‌ای چون سیدعلی بهبهانی شاگردی کرد. «حبیب‌الله معلمی» یکی از تاثیرگذارترین شاعران و حماسه سرایان دفاع مقدس است. وی شاعری و مدح اهل بیت را از جوانی و به تشویق «حاجی بابا اشتری لرکی» از دوستان پدرش آغاز کرد که بعد از شروع جنگ تحمیلی فعالیت‌های فرهنگی وی بیشتر شد. زنده‌یاد معلمی بیشتر در قالب چهارپاره، غزل و مثنوی طبع‌آزمایی کرده ‌است. شعر معلمی علاوه بر عمق معنا از سادگی خاصی بهره دارد که این موضوع ریشه در ساده زیستی و خوی روستایی و کشاورز بودن او دارد. معلمی قبل از شروع جنگ از رامهرمز به اهواز مهاجرت کرده بود و در کنار رود کارون مشغول کشاورزی شد. با آغاز جنگ وی در کنار رزمندگان خوزستانی و همراه فرزندانش به دفاع از مرزهای کشور پرداخت و در ضمن آن اشعار حماسی خود را نیز می‌سرود . «ای لشکر صاحب زمان/آماده باش/آماده باش»، «با نوای کاروان/بار بندید همرهان/این قافله عزم کرببلا دارد»، «شور حسین است چه‌ها می‌کند»، « این لشکر حق عازم کرببلاست امشب»، « سوی دیار عاشقان رو به خدا می‌رویم»، «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت»، « ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر» و ... از سروده‌های به یادماندنی حبیب‌الله معلمی است که هنوز تازگی و غنای خود را حفظ کرده است. بیشتر اشعار معلمی در کتاب «خونین‌نامهٔ عاشقان حسین» در دو جلد و در زمان جنگ توسط انتشارات سپاه پاسداران چاپ و منتشر شد. کتاب شعر «وادی عشق» نیز از کارهای اوست. همچنین از دیگر مجموعه اشعار این شاعر می‌توان به کتاب «شفق خونین» از انتشارات دارالهدی اشاره کرد.
دفاع مقدس
#حاج_حبیب_الله_معلمی بخش اول چهارم تیرماه سالروز درگذشت یکی از بزرگترین حماسه‌سرایان دفاع مقدس، «حب
بخش دوم . «صادق آهنگران» درباره اولین نوحه‌ای که بر اساس یکی از شعرهای معلمی خوانده می‌گوید: «سال ۱۳۵۹ من با سیف الله معلمی پسر حبیب‌الله معلمی در جهادسازندگی آشنا شدم. او گفت: پدرم شعر می‌گوید. اگر تمایل داری برای شما هم که در مراسم‌ نوحه می‌خوانید شعر بگوید. من همان جا روی نوارکاست چند بیت ضبط کردم و نام چند شهید خوزستان را هم نوشتم و به سیف الله دادم. روز بعد که او را دیدم برگه‌ای به من داد و گفت: این شعر را پدرم بنا به آهنگی که دیروز به من دادی، سروده و نام شهدایی را که به من دادید، هم در بیت‌ها آورده‌است. نگاهی به کاغذ انداختم. اشعار خوب و محکمی سروده شده بود که مطلع‌اش این بود: . ای شهیدان به خون غلتان خوزستان، درود لاله‌های سرخ پرپر گشته ایران، درود همان موقع سیدحسین علم‌الهدی سر رسید و گفت: در نظر داریم برای عشایر خوزستان در هویزه مراسمی برگزار کنیم. بیا و دعای توسل را در آنجا بخوان. من آن شعر را با خودم بردم و آنجا آن را برای نخستین بار خواندم. آن شب آنقدر جمع حاضر منقلب شدند که تا نزدیک بیست دقیقه پس از مراسم همه گریه می‌کردند. الحق و الانصاف شعر زیبا و دلنشینی بود. آن شب حسین علم الهدی در جمع ما نبود، ولی وقتی پس از مراسم به جمع ما پیوست، شهید محمدعلی حکیم ماجرای دعای توسل و نوحه را برایش تعریف کرد. صبح که بیدار شدم، حسین به من گفت: حاضری این نوحه را در حضور امام خمینی (ره) هم بخوانی؟ گفتم: ای بابا! مگر مرا در جماران راه می‌دهند که بخواهم در آنجا نوحه بخوانم؟! حسین گفت: تو کاری نداشته باش و خودت را برای رفتن به تهران و دیدار با امام آماده کن. چند روز بعد با سید حسین و گروهی از عشایر خوزستان برای تجدید بیعت با امام به جماران رفتیم و آن نوحه را در آنجا اجرا کردم و بسیار جا افتاد. در همین روز، چندین بار از صدا و سیما پخش شد و این نبود، جز اشعار خوب و برجسته حاج آقا معلمی. ...
ادامه خاطرات حاج صادق آهنگران درباره نحوه همکاری با مرحوم حاج حبیب الله معلمی آقای معلمی با اینکه کشاورز بود و از صبح تا غروب روی زمین کار می‌کرد، در زمینه سرودن شعر توان بالا و شوق و انگیزه زیادی داشت و کارش را هم بدون توقع و چشم‌داشت انجام می‌داد. گاهی تا صبح با هم می‌نشستیم و شعر و سبک آن را آماده می‌کردیم. اول نوای حماسی برای جذب نیرو و بعد نوایی که در جبهه برای آمادگی عملیات بود، بعد از آن هم سبک زمان خود عملیات و الی آخر. خیلی مواقع پیش می‌آمد که نه شعر آقای معلمی می‌آمد و نه سبک من و کار قفل می‌شد. در اینگونه موارد توسلی می‌کردیم و اغلب هم موفق به شکستن قفل می‌شدیم. به این ترتیب، دیگر فرصت هیچ کاری نداشتیم و دائم در گردان‌ها و تیپ‌ها و لشکرها و شهرهای مختلف برنامه اجرا می‌کردم. تا آخر جنگ هم کارم همین بود .از طرفی، چون در قرارگاه حضور داشتم و با همه فرماندهان رفیق بودم، آنها توقع داشتند من به همه گردان‌ها‌ی‌شان بروم و نوحه بخوانم.» حبیب‌الله معلمی درباره سرودن اشعارش گفته است: در شب‌های عملیات نوحه‌ها تهیه می‌شدند و رمز عملیات در آنها گنجانده می‌شد که بسیار هم مورد توجه قرار می‌گرفت؛ مثلاً در عملیات والفجر مقدماتی نیاز به نوحه‌ای بود که رمز عملیات آن «یا الله» بود. من در همان قرارگاه نشستم و بلافاصله شعر را با این مطلع سرودم: . با رمز یا الله یا الله یا الله عزم سفر دارند این گردان حزب‌الله چند دقیقه بعد با حاج صادق تمرین کردیم و او هم آن را در هم‌آنجا خواند و فیلمبرداری شد و با اعلام عملیات، بلافاصله آن نوحه هم پخش شد.
دفاع مقدس
ادامه خاطرات حاج صادق آهنگران درباره نحوه همکاری با مرحوم حاج حبیب الله معلمی آقای معلمی با اینکه
والفجر شد آغاز ای گردان حزب الله -- صادق آهنگران.mp3
8.2M
🎤 با نوای صادق آهنگران والفجر شد آغاز ای گردان حزب الله با رمز یا الله و یا الله و یا الله خیل حسینی ها همه اندر صف احرار غسل شهادت کرده ها دل از پی ایثار جان بر کفان کربلا آماده پیکار یا رب نظر فرما به این زوار ثارالله اینجا منای عاشقان یا مرز ایران است یا خود تجلی گاه فیض نور سبحان است این بیشه غرنده شیران و دلیران است فرما دعا بر لشکر حق یا رسول الله هر گوشه ای زین جبهه خرگاه حسین برپاست امشب نگر بار دگر تجدید عاشوراست از ناله یا کربلا یا کربلا غوغاست بر چرخ گردون می رود فریاد یا الله پرچم به کف بگرفته سرداران این لشکر دارند عزم رزم چون عباس نام آور حاضر پی فرمان هزاران قاسم و اکبر حیران ملایک مرحبا گویان به جندالله تکبیر گویان عزم فتح کربلا دارند بر کف سلاح و بر زبان نام خدا دارند رو سوی قربانگاه با صدق و صفا دارند یا رب نما پیروز سربازان روح الله اینان گروه سرفرازان جان نثارانند پویندگان نور و سربازان قرآنند شیران روز و زاهد و شب زنده دارانند سر می دهند آوای لا اله الا الله یک دم بیا در جبهه ها تا کربلا بینی در چهره رزمندگان نور خدا بینی آیات حق را در کنار خیمه ها بینی خوش صوت قرآن بشنوی از اولیاءالله یا رب مدد کن تا کنیم از سلطه بیداد قدس عزیز آن قبله اسلام را آزاد خلق فلسطین را رهانیم از کف جلاد معلمی بیند شده منصور حزب الله شاعر: حاج حبیب الله معلمی
🌷 چهارم تیر ماه سال 1367 - سالروز شهادت # سردار_هور ، علی هاشمی 🌱 متولد اهواز(۱۳۴۰)- از فرماندهان جنگ - به دلیل آشنایی با مناطق عملیاتی جنوب نقش مهمی در طول ایفا نمود. وی از طراحان عملیات خیبر و عملیات بدر بشمار می رود. 🔹با آغاز جنگ، علی هاشمی در محور «کرخه کور» و «طراح» به مقابله با پیشروی سپاه دشمن پرداخت و به تدریج تیپ 37 نور را تاسیس نمود و با این یگان، در عملیات «بیت المقدس» در آزادی خرمشهر شرکت نمود . ▪️این تیپ در آستانه عملیات والفجر مقدماتی منحل شد. سپس علی هاشمی فرمانده سپاه سوسنگرد شد و بعدها از دل همین سپاه منطقه ای بود که «قرارگاه نصرت» شکل گرفت و در سومین سال جنگ، محسن رضایی، علی هاشمی را به فرماندهی آن برگزید. ▪️«عملیات خیبر» ثمره یک سال تلاش شبانه روزی نیروهای قرارگاه نصرت، تحت فرماندهی او بود. اولین عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که ده‌ها یگان رزمی سپاه، در سطحی بسیار وسیع توانستند باتلاق ها و نیزارهای منطقه هور را پشت سر بگذارند که این در نوع خود اقدامی بی نظیر و تاریخی بود. ▪️یک سال بعد نیز، قرارگاه نصرت در طرح ریزی «عملیات بدر» ایفای نقش کرد و در حین این عملیات بسیاری از نیروهای زبده این قرارگاه به شهادت رسیدند. 🔸وی در تیر ماه سال 66 به فرماندهی «سپاه ششم امام صادق» منصوب شد که چند تیپ و لشکر، بسیج و سپاه خوزستان، لرستان و پدافند منطقه هور از «کوشک» تا «چزابه» را در تحت پوشش قرار می داد. ▪️روز چهارم تیر ماه سال 1367، متجاوزان بعثی، حمله‌ای گسترده و همه‌جانبه را برای بازپس‌گیری منطقه هور آغاز کردند. علی هاشمی در آن زمان، در قرارگاه خاتم چهار، در ضلع شمال شرقی جزیره مجنون شمالی مستقر شده بود. ▫️هیچ کس به درستی نمی داند که در این روز دردناک، چه بر سر فرماندهان «قرارگاه نصرت» آمد. شاهدان می‌گفتند که هلی‌کوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه به زمین نشسته‌اند و هاشمی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه خارج شده و در نیزارها پناه گرفتند و دیگر هیچ خبری از آنها نشد... ⚪️ پس از آن، جستجوی دامنه‌داری برای یافتن او و افرادش آغاز شد اما به نتیجه ای نرسید. از طرف دیگر، بیم آن می‌رفت که افشای ناپدید شدن یک فرمانده عالی رتبه سپاه، جان او را که احتمالا به اسارت درآمده بود به خطر اندازد؛ لذا تا سال‌ها پس از پایان جنگ، نام علی هاشمی کمتر برده می‌شد. پس از سقوط صدام هم خبری از سرنوشت فرمانده سپاه ششم به دست نیامد. ⏳در 19 اردیبهشت 89، خبر کشف پیکر شهید علی هاشمی اعلام شد و مادر صبور او پس از 22 سال انتظار، توانست بقایای پیکر فرزند خود را در آغوش کشد💦 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"