🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
♦️پمپئو: ما به دادههای چین، ایتالیا و ایران در مورد کرونا نیاز داریم. آنها باید اطلاعات شفاف و دق
🍃✨چشمهایشان را بستند
تا ما زندگی کنیم...
به احترام چشم هایشان چشم هایمان را باز وهوشیار نگه داریم..💔🌾
📸🍃|• @dehghan_amiri20
◾انالله وانا الیه راجعون◾️
آب هرگز نمی میرد...💕
سردارحاج میرزا محمد سلگی،جانبازسرافراز وفرمانده دلاورگردان ابوالفضل ورییس ستاد لشکرانصارالحسین،راوی کتاب آب هرگز نمی میرد ،به یاران شهیدش پیوست.
همرزم #شهیدحاج_حسین_همدانی🕊
📸🍃|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
◾انالله وانا الیه راجعون◾️ آب هرگز نمی میرد...💕 سردارحاج میرزا محمد سلگی،جانبازسرافراز وفرمانده دل
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🍃| #کلیپ...
"واقعاً اگر ممکن بود برای من، پا میشدم میرفتم همدان، دیدن این مرد"
#رهبرمعظم_انقلاب❤️
پس از خواندن کتاب خاطرات حاج میرزا سلگی گفتند: "واقعاً اگر ممکن بود برای من، پا میشدم میرفتم همدان، دیدن این مرد"
🎬🍃|• @dehghan_amiri20
🌈✨|اخلاق ناب فرماندهی....
گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم، چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است، نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ما نبود، کنجکاو شدم، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقامهدی است.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت، ادامه دادم: آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین من، آخه چرا شما؟
خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم: زن رفتگر محله، مریض شده بود، بهش مرخصی نمیدادن میگفتن اگه تو بری نفر جایگزین نداریم، رفته بود پیش شهردار و آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش،
اشک تو چشام جمع شد هر چی اصرار کردم آقا مهدی جارو رو به من، نداد، خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا کسی متوجه نشه.
#شهیدمهدےباکری🌷
#ظرافتهاےفکرےاخلاقےشهدا🌾
#فاصله_ای_که_باشهداداریم...💔
#فاصله_ای_که_باشهداهست...🕊
💌🍃|• @dehghan_amiri20
💙🕊|کلام شهید....
هدف ارزشمند ما رضایت خدا و خدمت به همه ی مردم از هر قشر و مذهبی است.
چه سُنی باشد و چه شیعه ،چه مسیحی باشد چه ایزدی و ...
ما برای نابودی تروریسم قیام کردیم.
#شهیدابومهدےالمهندس🌷🕊
♥️🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خاطره...
شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است، آن موقع نیمهشب از خواب بیدار شدم، حالت غریبی داشتم، آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفت: خواهر نگران نباش محمدرضا پیش من است، صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود؛ به بچهها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا (سلام الله علیها) من خانه را مرتب کنم، احساس میکردم مهمان داریم، عصر بود که همسرم، دخترم و محسن پسر کوچکم از بهشت زهرا (سلام الله علیها)آمدند، صدای زنگ در بلند شد، به همسرم گفتم حاجی قوی باش خبر شهادت محمدرضا را آوردهاند، وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت: فاطمه محمدرضا زخمی شده است، اما من میدانستم محمدرضا به آرزویش رسیده است.
نقل از :(مادر شهید)🌱
#ابووصــال 📘
💌🍃|• @dehghan_amiri20
🍂🎈|قرار هر پنج شنبه ی دلم
گوشه ای از شهر
که آسمانش
تـــو را
در بر گرفته است ...
#پنجشنبه_هاےدلتنگی...💔
#مادران_شهدا🌸🕊
هدیه به روح پاک و معطر شهـدا وصبوری دل مادران شهداصلوات
🌾✨|• @dehghan_amiri20