📝🍃| جنگ را پشت در می گذاشت....
وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد، غذا می پخت. ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است؛ تو نمی توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش.
#شهیدمحمدرضادستواره🕊🌹
#منش_وشیوه_همسردارےشهدا...✨
💌🌱|• @Dehghan_amiri20
🍃خاطرات ابووصال🌸
🕊#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🥀
به قلم محدثه علیجان زاده روشن🌹
💠✨بچه هئیتی
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌺🌿دوست دارم مثل تو باشم...
همراه ابراهیم راه می رفتیم. عصر یک روز تابستان بود. رسیدیم جلوی یک کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند. به محض عبور ما، پسر بچه ای محکم توپ را شوت کرد.
توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. به طوری که ابراهیم لحظه روی زمین نشست. صورتش سرخ سرخ شده بود.
خیلی عصبانی شده بودم. به سمت بچه ها نگاه کردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساک خودش.
پلاستیک گردو را برداشت. داد زد: بچه ها کجا رفتید! بیایید گردوها رو بردارید!
بعد هم پلاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت کردیم. توی راه با تعجب گفتم:داش ابرام این چه کاری بود!؟
گفت: بنده های خدا ترسیده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع را عوض کرد. اما من می دانستم انسانهای بزرگ در زندگیشان اینگونه عمل می کنند.
🕊#شهیدابراهیم_هادی🥀
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌺🌿رسیدن به خدا❤️ چه زیباست🌹 و🕊 #شهدا🥀 چقدر خاکی شدند که خدا برای دیدارشان بی تاب شد!
🍂#شبتون_شهدایے🌷
#التماس_دعاےفرج🙏🙏
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💫السلام وعلیک 🕊#یاصاحب_الزمان🌹
حضرت #عشق یا اباصالح المهدی🥀
امروز بگو میان قُنوتت به صد نیاز
عَجّل علی ظُهورکَ یا فارسَ الحِجاز
هردم بگو به اشک روان روبه آسمان
عَجّل علی ظُهورکَ یاصاحِبَ الزَمان
🌿#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج🌷
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖
به نیابت از🕊#شهیدمحمدرضادهقان🥀
جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲
✨جزء یک
✨صفحه: بیست و هفت
✨سوره:بقره
📚🍃|• @dehghan_amiri20
#حدیث_روز📜☀️
🌸🍃امام سجّاد عليه السلام می فرمایند:
مؤمن سكوت مى كند تا سالم ماند و سخن مى گويد تا سود برد.
المؤمنُ يَصمُتُ لِيَسْلَمَ، و يَنْطِقُ لِيَغْنَمَ
📚✨ميزان الحكمه ج1 ص461
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌷✨کلام نیکان.....
⏺کسی که بداند در حضور خدا است، نمی تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمی بینیم.
هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست،
احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند.
🍂#آیت_الله_بهجت🍃
🌿#رزق_معنوے🌺
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
❁برای👈 شهیدشدن
قبل ازهرچیزبایدشهیدانه 👉زندگی کرد❁
💧✨نمرهی بیست!
مهدی در جبر هم حرف نداشت. اینکه میگویم حرف نداشت، نه که خواهرش هستم و خواستم تعریفش را کرده باشم، شاهدم، نمرهی بیستش از امتحان جبر یازدهم است. امتحانی که نهایی بود و در سرتاسر کشور هماهنگ برگزار شد. طراحِ خوشانصاف، هرچه مسئلهی سنگین و پیچیده دستش رسیده بود، آورده بود توی برگهی امتحان. خیلیها بهزور نمرهی قبولی آوردند و خیلیها مردود شدند. تکوتوک هم توانستند بیست بگیرند، این را آموزشوپرورش اعلام کرد؛ یکیشان مهدی بود.
💠✨ده دقیقه وقت پیدا میکرد، میرفت سروقت کتابهایش
وقتی از عملیات خبری نبود، میخواستی پیداش کنی، باید جاهای دنج را میگشتی. پیداش که میکردی، میدیدی #کتاب به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست. ده دقیقه وقت پیدا میکرد، میرفت سروقت کتابهایش. گاهی که کاری فوری پیش میآمد، کتاب همانطور باز میماند تا برگردد.
💦✨ وابستهام میکنید به دنیا
خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد. لباسها را که دید، گفت «تو این شرایط جنگی وابستهام میکنین به دنیا.» گفتم «آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماها هم سربزنی؟» بالاخره پوشید. وقتی آمد، دوباره همان لباسهای کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. خودش گفت «یکی از بچههای سپاه عقدش بود لباس درستوحسابی نداشت.»
❄️✨ صدای ناله و گریههایشان آسمان را پر کرده بود
آن چیزی که حتی نمیخواستم فکرش را بکنم گریبانمان را گرفته بود. گم شده بودیم. آقامهدی هم وقتی ایستاد تا نفسی چاق کند، همین را گفت. ماندن در دل دشمن توی آن تاریکی شب هیچ خوشایند نبود اما چاره نداشتیم. خسته و هلاک، یک گوشه خزیدیم. دمدمای صبح، آقامهدی روی یک تختهسنگ تیمم کرد. زانو از زمین کند و برای #نماز_شب قامت بست. ندیری هم آن طرفتر تکبیر گفت و مشغول شد. صدای ناله و گریههایشان آسمان را پر کرده بود. سرما را از رو برده بودند و انگار داشتند خستگیهای چندروزه را میدادند و نیروی تازه برای فردا میگرفتند. آن شب من هم نماز شب خواندم اما نماز من کجا و نماز این دو کجا؟ نه قیامم شباهتی به قیام ندیری داشت که از ترس خدا پاهایش به لرزه افتاده بود، نه قنوتم شبیه قنوت آقامهدی بود که از اول تا آخرش اشک بود و آه و ناله.
🕊#شهیدمهدےزین_الدین🥀
🌿#ظرافتهاےفکرےاخلاقےشهدا🌺
🍀#فاصله_اےکه_باشهداداریم🌹
🍃#سالرزوشهادت🍁
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
16.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🌿فیلمی کمتر دیده شده از حضور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کمک رسانی به مردم در سیل خوزستان😭😭
#لطفاببینید🙏
💫#ماملت_امام_حسینیم 🍂
🕊#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی🥀
🍀#بےتوروزگارخوشےنداریم_سردار💔
💟🍃|• @Dehghan_amiri20