❄️
زن:
سردمه🥶
مرد:
پاشو یه چیزی بپوش🙁
زن:
نه خیییلی سرده🥶
مرد:
یه پتو بیار جلوی بخاری بنداز رو خودت☹️
زن: نه اونجوری هم فایده نداره خونه
پدرم که بودم موقع سرما مامانم منو
بغل میکرد😍
مرد: همینمون مونده تا آخر زمستون
مادرتو بیاریم خونمون...😐
#راهکار_ارائه_نده😩
#طنز😂
❥❥❥ @delbarkade
💘
جهت ارسال به آقای همسر😉
سلام جانم
حواست هست که روز زن از رگ گردن به شما نزدیکتره😌
گفته باشم هدیه ای که امسال برای روز زن میخوام ازت، خیـــــــــــلی متفاوتتر از همیشه است.
درسته سلیقهات رو قبول دارم
اما
میخوام به سلیقه خودم برام کادو بگیری😋
پس یکی از گزینههای زیر رو انتخاب کن عزیزم😇👇
۱.روی گردنم بنداز دستای پر مهرت رو و بهم تبریک بگو روزی رو که تو خانمی برات کم نمیذارم
۲. یه حلقه از بازوهای پر توانت دور تنم بنداز وقتی بغلم میکنی و میگی روزت مبارک
۳.آویزهی گوشم کن شنیدن دوستت دارم های با صدای مردونه و مهربونت رو
۴.به دستم ببند دستای گرمت رو
بهترین هدیه زندگی من وجود توئه، تنت سالم و جیبت همیشه پر از پول و دلار به شرطی که روز زن برای من سرویسی از طلا بخری
وگرنه خونه نیای که خبری از شام نیست👿
#طنز
#روز_زن
@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
🌟أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ
ای صفای حرمت بیشتر از کوی بهشت
به مشامم رسد از تربت تو بوی بهشت
#امام_رضا(ع)
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧒🏻
🎥 میشه دعا کنید من شهید بشم🥲
جواب حضرت آقا: شما اول بزرگ بشید☺️
قدتون بلند بشه
درس بخونید
عالم بشید و برای اسلام هم مفید باشید ...
یه ۸۰_۹۰ سال هم عمر کنید بعد شهید بشید❤️
#فرزندآوری
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕
بخند دیگه حلما خانم😍
#فرزندآوری
❥❥❥ @delbarkade
❄️
وقتى گـرماى آغوشـت مـال مـنه🫂
بـذار زمسـتون تا ميتـونه
سـرد و سـرد تر بشـه 😜🫀
#عاشقانه👩❤️👨
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟
😍 یا أرحمالراحمین 🤲🏻 ...
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸
🍃تو باشی و شادی و یک دنیا سلامتی ...
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥
🌸 «بزرگترین بانوی تاریخ بشر»
#مادر
#ولادت_حضرت_فاطمه_زهرا(س)
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥
🌺 نکته زیبای علامه طباطبایی درباره زندگی خانوادگی
#روز_زن
#روز_مادر
❥❥❥ @delbarkade
23.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨
🌟«حد آدم با طلا خریدن بالا و پایین نمیشود.»
🎥 بخشی از کتاب «#پاییز_آمد» به قلم گلستان جعفریان که در آن فخرالسادات موسوی، زندگی مشترکِ کوتاه و عاشقانهاش را با شهید احمد یوسفی روایت میکند.
#روز_زن
#روز_مادر
❥❥❥ @delbarkade
20.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖
📹 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار زنان و دختران:
🌷 حضرت زهرا (س)، الگوی جاودان زن مسلمان در عبادت، سیاست، تربیت و زندگی است. ۱۴۰۳/۹/۲۷
🌸در سختیها 🔚 غمگسار پیغمبر(ص)
🌸در جهاد 🔚 همراه امیرالمؤمنین(ع)
🌸در عبادت 🔚 خیرهکننده چشم فرشتگان
🌸در سیاست🔚سراینده خطبههای فصیح و بلیغ و آتشین
🌸تربیت کننده 🔚 امام حسن(ع)
🌸تربیت کننده 🔚 حسین بن علی(ع)
🌸تربیت کننده 🔚زینب(س)
🌸کودکی او 🔚الگوست
🌸جوانی او🔚 الگوست
🌸ازدواج او🔚 الگوست
🌸سیره زندگی او🔚 الگوست
↩️ اسلام زنان را به سمت این قله دعوت میکند.
#روز_زن
#روز_مادر
#ولادت_حضرت_فاطمه_زهرا(س)
@delbarkade
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧕👨🏻
📹 انتقاد فعال حوزه تسهیلگری ازدواج از معیارهای مادی و ظاهری برخی جوانان برای ازدواج، در دیدار امروز با رهبر انقلاب
🔹مریم ابراهیمی فعال حوزه تسهیلگری ازدواج در دیدار امروز زنان و دختران با رهبر انقلاب در سخنانی تأکید کرد:
نسل جدید در ازدواج به معیارهای مادی و ظاهری بیش از اصالت توجه دارد؛ این در حالی است که برخی پسران تنها در بحث مهریه دم از ارزشهای انقلابی میزنند اما در خرید جهیزیه ایرانی یا انتخاب همسر با وسواسهای غیرمنطقی مانند قد، وزن و رنگ پوست، دچار تناقض میشوند. این نگاه سطحی نیاز به اصلاح دارد. ۱۴۰۳/۹/۲۷
#روز_زن
#روز_مادر
#ولادت_حضرت_فاطمه_زهرا(س)
@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕
🔸... با هر کتابی که خواندیم...
دیدیم زیباتر شدیم،
آنقدر که هر بار رفتیم
در آینه نگاه کردیم...
#روز_زن
#روز_مادر
#ولادت_حضرت_فاطمه_زهرا(س)
❥❥❥ @delbarkade
🌺
مردان زنانی را دوست دارند که خوشزبانترند نه خوش سیماتر😉
خوش اخلاق باشین و خوش زبون😍♥️
#دلبری
#همسرانه
❥❥❥ @delbarkade
☔️
گاهی جلو همسرتون قربون صدقه عکسا و خاطرات بچگیش برین و بگین👈وای یعنی میشه بچمونم شبیه باباش بشه؟😍
اینجوری کیلو کیلو قند تو دلش آب کنید😜
#سیاست_زنانه
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😉
🔸اقدامات لازم جهت آشتی زود هنگام...
🔹قهرتون طولانی نشه.
❥❥❥ @delbarkade
هدایت شده از طبیبِ جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امشب تو درمانگاه یه مراجعه کننده خیلی جالب داشتم😊. فاطمه زهرا خانوم ۷ ساله
چه خواهر مهربونی واقعا! اصلا انتظارش رو نداشتم چنین جمله ای بشنوم.
#درمانگاه_طبی
دلبرکده
#داستان #زادهی_مهر17 #بیقید_و_بند قرار بود یک قرارداد نان و آبدار برای واردات پسته انجام دهیم.
#داستان
#زادهی_مهر18
#رجز
بعد از نیم ساعت پیادهروی متوجه شدم که عضله بین ابروهایم منقبض است. نگاهم را از کفپوش پیادهرو گرفتم. اولین چیزی که دیدم تابلوی یک کافه بود. نشستم و یک دله عربی سفارش دادم. دومی را خوردم و بیرون رفتم. بیهدف به راهم ادامه دادم. تلفنم زنگ خورد. انقباض بین ابروهایم بیشتر شد. معمولاً مهری از طریق پیام رسان تماس میگرفت. زود جواب دادم.
_سلام داداش چه خبر؟
_مهری حرفت رو بزن نگرانم کردی.
_نمیای مامان رو ببینی؟
_چیزی شده؟! حرف بزن.
_حتماً باید چیزی بشه یه سری به مامانت بزنی؟! حالش خوب نیست. خودت بهتر میدونی.
_مهری من خیلی سرم شلوغه. شاید دو هفته دیگه بخوام برم رفسنجان یه سر میام پیش مامان. هنوزم چیزی معلوم نیست بهش نگو فعلاً.
_متوجهی الان سه ماهه نیومدی؟! تازه میگی شاید دو هفته دیگه؟! داری با این کارات مامان رو میکشی هان.
بعد از تلفنم با مهری به راهم ادامه دادم. به مغازهها و آدمها نگاه کردم. در این یک سال، چرخیدن در بازار، برایم بهترین مسکّن بود. بدون هدف، بدون هیچ فکری فقط به آدمها و کارهایشان نگاه میکردم. چشمم به یک دفتر هواپیمایی افتاد. داخل رفتم.
_یه ساعت دیگه یه پرواز به تهران داریم که یه نفر کنسل کرده...
سوار تاکسی شدم و از همان جا به فرودگاه رفتم.
سه روز پیش مادر ماندم. مثل دفعههای پیش با دیدن من از جا بلند شد. صبح همسر اجلال زنگ زد:
_چی شده آقا مهرزاد؟! باز شما با هم قهر کردین؟
_نه بابا بچه که نیستیم.
_اجلال مثل مرغ پرکنده از دیشب بیقراره. صبح از شرکت زنگ زده که سراغ شما رو بگیرم.
همین که به دبی برگشتم، مهری زنگ زد:
_مامان رو بردیم بیمارستان.
_بیخبرم نذار. ولی خودت هم خوب میدونی داره سر من بازی درمیاره.
_میدونم ولی واقعاً دست خودش نیست از فکر تو حالش بد میشه.
_راضیش کن دفعه بعد با خودم بیارمش اینجا.
یک هفتهای با اجلال سرسنگین بودم تا اینکه برای شام دعوتم کرد:
_ببین داداش یه فکری خوردم به سرم زده.
رؤیا برایش اصلاح کرد:
_حبیبی یه فکری به سرم زده.
_ها همون... یه ساختمون دیده بودم سه تا بود.
_یه ساختمون سه طبقه دیدم.
_آها همین... اُ اصلاً خودش بگو.
رؤیا سر تکان داد و با لبخند گفت:
_یه ساختمون سه طبقه دیده. میگه طبقه پایین برا شرکت باشه. دو تای دیگه هم ما و شما بشینیم.
هر طبقه یک سالن بزرگ داشت و سه اتاق خواب. یک آشپزخانه بزرگ و دکوراسیونی مدرن. اجلال لبخند ژکوند بر لب جلو آمد:
_یه مقدار پول گذاشتم کنار برا خرجهای شرکت. نظرت چیه؟
یک تای ابرویم را بالا بردم و لبهایم را به هم فشار دادم:
_فکر بدی نیست. فقط من طبقه سوم میشینم که هروقت امری داشتم، بکوبم به سقف شما، سریع خدمت برسی.
خندهای کرد و دست دور گردنم انداخت:
_شما امر بگو داداش. نوکرم میشی.
_تو نوکر میشی من سرور، سید.
کف دستانش را به هم چسباند:
_سیدی.
بعد از سه ماه همه کارها برای اسباب کشی انجام شد. من و اجلال در چیدن مبلمان با رؤیا خانم بحث داشتیم. تلفنم زنگ خورد:
_خودتون رو برسونین پیش لنج تمام محموله خیس خورده.
یک هفته به موعد تحویل وقت داشتیم. با اولین بلیط به رفسنجان رفتم. هیچ باغی این مقدار پسته آماده تحویل نداشت. طی دو روز، به یزد و دامغان و هر شهری که باغ پسته داشت، سفر کردم. ذره ذره توانستم هشتاد درصد قرارداد را تهیه کنم. فکر کردم برای بیست درصد دیگر چند وقتی فرصت بگیرم. برای ارسال فوری بار کلی هزینه پرداختم. در نهایت، شیخ اسامه ابروهایش را بالا برد و گفت:
_قرار نبود غش در معامله بشه!
سرم را زیر انداختم. اجلال برایش توضیح داد:
_شیخ اینها پسته درجه یک ایرانی هست. فقط نوعش فرق داره. اتفاقاً چشم رنگیها عاشق اینهان.
_به هر حال من با مشتری عرب طرفم که عاشق پسته اکبری رفسنجانه ولک.
_پس چی کار باید بکنیم شیخ؟!
_من این بار رو تحویل نمیگیرم. تا محموله بعدی صبر میکنم. از شما خسارت نمیخوام هرچند که حقم هست اما اگر بار بعدی تقلب توش باشه دیگه معامله بی معامله.
نگاهی به من کرد:
_هان شیخ بن نعیم ساکتی؟! هیچی نمیخوای بگی؟
سرم را بالا آوردم:
_حق با شماست. اما قصد ما تقلب و غش در معامله نبود. خسارتتون رو از معامله بعدی کم کنین.
_هان این درسته. ماشاءالله!
شرکت جدید با یک بار پسته اکبری خیس خورده و یک بار پسته فندقی و دم بادامی تزیین شد. هیچ پولی برای خرید بار بعدی نداشتیم.
لگدی به جعبهها زدم:
_بیا آقا اجلال تحویل بگیر اینم خدای مهربونت. ببینم هنوزم ازش دفاع میکنی؟!
پوزخندی زد و رفت. فریاد زدم:
_خب معلومه هیچ دفاعی نداری... برو هنوزم جلوش خم و راست شو ببینم چطوری برات پول میفرسته...