🍃🍃🍃🍃🌸
فقط یک بار فرصت زندگی کردن هست
حواست باشد به این روزهایی
که دیگر برنمیگردند
حواست باشد به کوتاهی زندگی...
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 ۲۳ سال پیش، از سر لجبازی با مادرم یه کاری کردم که هنوزم ته دلم بابتش صاف نشده! 😐 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
۲۳ سال پیش، از سر لجبازی با مادرم یه کاری کردم که هنوزم ته دلم بابتش صاف نشده! 😐
ماجرا این بود که مادرم همیشه خواستگارام رو رد میکرد، اونم بدون اینکه حتی منو در جریان بذاره. تا اینکه یه روز یه خواستگار پیدا شد که خودم فهمیدم اومده. فقط و فقط بخاطر لج و ناراحتی با مادرم، جواب مثبت دادم که حالش رو بگیرم! 🙄
حالا جالب اینجاست که داماد رو حتی یه بار هم قبل از عقد ندیدم! 😂 بعد عقد بود که تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم... 😔
الان ۲۳ ساله داریم با هم زندگی میکنیم، ولی راستش هنوزم ته دلم با این ازدواج کنار نیومده... 😕
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 راستش من از یه خونه بزرگ و خیلی خوب که مال مادرشوهرم بود که حالا فروخته راهی شدم تهرانپارس
🍃🍃🍃🍃🌸
سلام به فاطمه بانو عزیز و خانم های محترم
حالم داغون سر درگم شدم میشه لطفا بهم کمک کنین
راستش من از یه خونه بزرگ و خیلی خوب که مال مادرشوهرم بود که حالا فروخته راهی شدم تهرانپارس اونقدر پولمون کم بود که مجبور شدیم یه خونه دوطبقه کوچیک و به درد نخور اجاره کنیم که وای نگم از طبقه پایینی که چقدر آزار میده و بی فرهنگه.درد من اینه بدون شناخت و تحقق راهی شدیم تهران ، عمو شوهرم که چندین ساله اونجاست مثلا واس ما بزرگ تری کرد و این خونه رو پیدا کرد حالا تازه فهمیدم بخاطر حسادت به شوهرم ما رو اینجوری بدبخت کرده این خونه به درد نخوره رو برامون رهن و اجاره کرده ،افسردگی گرفتم و سه ماه خونه مادرم افتادم ،حالا که حالم کمی بهتر شده میخوام برگردم باز تهران روی خونه و زندگیم اخه شوهرم اونجا با ماشین کار میکنه و کلی قرض داره توی شهر خودمون کار خوبی نیست مجبورم که باید اونجا باشم ،حالا حرف من اینه لطفا خانم ها کمکم کنن بگن چیکار کنم تا حالم توی اون خونه خوب باشه تا عید چون شوهرم قول داده توی پرند یا پردیس یه جا خیلی خوب اجاره کنه بریم ،تا عید میخوام بگین با چه چیز های حالمو خوب نگه دارم که باز دوباره افسردگیم برنگرده ، پول ندارم که بخوام برم کلاسی چیزی ،محله اش هم خیلی بد هست نمیتونم برم پیش همسایه ها یا جایی رو نمیشناسم که بخوام برم بیرون پارک هم نیست تا یه چند ساعتی برم بیرون .
خونه خیلی کوچیکه و بوی نم میده
سرویس بهداشتی پر سوسکه
یه خونه ۴۰ متری کلا آشپز خونه کابینت نداره کلا سه تا بیشتر نیست داغونه 😔
تورو خدا از کنار پیام من به سادگی رد نشین من اونقدر بی کسم که بخدا نمیدونم چجوری باید برگردم توی اون خونه و باز افسرده نشم
این هم بگم بچه دار هم نمیشم و تنها تنها هستم شوهرم صبح تا شب ساعت ۱۲ شب مجبوره بیرون توی اسنپ کار میکنه
تو رو خدا کمکم کنین
یا علی ❤️
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 شوهرم به بو حساس شده 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
سلام ....فاطمه جون لطفا پیام من را حتما داخل گروه بزار به خدا خیلی کلافه ام .....دوستان شوهرم به هرچی بوهست حساس شده دوسه سالی هست در این باره باهم درگیری داریم ....به عطر وادکلن وکرم ومایع ظرف شویی ...بوی سرخ کردنی ...بوی پیاز ...بوی غذا که توی خونس .....من خیلی رعایت میکنم با این که باشگاه میرم.ولی به خاطرش از اسپری یا مام استفاده نمی کنم که موقع برگشت به خونه مبادا لباسم بو بده ....اگر از سفید کننده استفاده کنم محشر کبری میکنه ...با اینکه از مواد کم بو یا بی بو استفاده میکنم ولی بازم شاکیه واقعا خسته شدم ....بابا نمیفهمه هر چیزی که توی بازاره بالاخره یه بویی داره ...معذرت میخوام میگه من بوی پهن یا عرق را بهتر میتونم تحمل کنم تا این بوها را .....بیچاره حق هم داره بعضی اوقات چنان سردرد میگیره که خودم دلم براش کباب میشه ...میگن میگرن اینجوریه ...ولی آخه به یه نوع بو یا اون هم بوهای تند .....گفتم خودش را میفرستم تا شوینده یا کرم بخره ...میگه من خریدم ولی تو استفاده نکن یا موقعی که خونه نیستم استفاده کن. درو پنجره را باز میزارم که بو نیاد ...ولی بازم تا میاد خونه میگه بو میاد چرا رعایت نمیکنی .....به نظرتون من چکار کنم واقعا دیگه درمونده شدم 😰😰
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 ازخساست شوهرش میگه 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
سلام به فاطمه بانوی عزیزم وهمه هم گروههای عزیز عزیزم بیزحمت لطف کنین پیاممو توی گروه بزارین تا دوستان بهم کمک کنن وراهکار بهم بدن
من بیست وسه ساله ازدواج کردم همسرم آدم خوبیه فقط یک عیب داره که من وسه تا بچه هامو بخصوص بخصوص بچه هارو واقعا اذیت میکنه همسرم بشدت خسیسه فقط بفکر پول جمع کردنه همش میگه برای آینده بچه ها که راحت باشن به نظر شما درسته الان بچه ها بچگی نکنن نسبت به دوستاشون هیچ امکاناتی نداشته باشن حتی دوچرخه کامپیوتر یک مسافرت ،کلاس زبان وخیلی چیزای دیگه که میخواد در آینده خونه داشته باشن.
خواهش میکنم راهنماییم کنین چه کنم؟
ممنون ازگروه خوبتون 🙏🙏❤️❤️
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 خبر کوتاه بود و سنگین... صبح روز عروسیم بود که گفتن شوهرت....👇🏻 شروع دلانه ی زیبا.... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
تا سید تقی این رو گفت حس کردم دنیا رو سرم اخر شده و با لبخندی که بسیار سعی میکردم به وسیله اون به خودم و بقیه بقبولانم شوخی سید رو باور نکردم، گفتم سید سر به سرم نزار لطفا! من روی این قضیه حساسم.
سید درجا بلند شد و بدون جواب به من رفت سمت بیرون! که بلند شده و دنبالش رفتم اما وسط راه پرویز منو گرفت و سید تقی هم بدون توجه به عربده های من که میگفتم این چه بازیه درآوردی سید؟! رسمش نیست! چرا با احساسات یه خانواده بازی میکنی؟! من مطمنم فرخنده خوب میشه و ... ، فقط داشت با پری، خواهرم حرف میزد و میگفت چه دارو هایی بده به فرخنده.
اینقدر توی دست های پرویز تقلا کردم که خسته شده و بالاخره نشستم روی زمین و دیگه تسلیم شدم.
وای خدای من، چه بلایی سر عروسک من اومده بود؟! مستاصل برگشتم سمت فرخنده که لحظه به لحظه حالش خراب تر میشد و هذیون میگفت و با بغضی در گلو گفتم فرخنده؟! کجایی؟! بی معرفت! به همین زودی میخوای ترکم کنی؟!
اون روزا گریه مرد برای زنش بسیار بسیار عیب بزرگی بود بنابراین گلی خواهرم سریع اومد و بازوم رو گرفت که پاشو برو کاکا! مجلس زنونه است اما من بی توجه به اون و نگاه های ترحم آمیز زنهایی اونجا نشسته بودم فقط هق میزدم و شونه هام میلرزید.
فرخنده زمان رفتنش نبود و من هنوز از دوست داشتنش، از یه دل سیر دیدنش، از بوییدن و ... سیر نشده بودم.
فرخنده برام همه چیز بود که داشت از دستم میرفت. گلی هی اصرار پشت اصرار که پاشو و منی که اصلا نمیشنیدم چی میگه فقط با چشم های گریون گفتم چی شده خواهر! تو رو روح بو و دی بگو چه بلایی سرم اومده و کی این روز رو از من میخواست( کی نفرینم کرد)؟!
گلی هم گریون نشست و گفت نمیدونم والا! فقط میدونم زن جابر(یکی از پسر عموهام) یه ظرف جیگر آورد و داد دست فرخنده و گفت گوسفند ذبح کردیم گفتم اگه کباب کنیم بوش سمت تو که بارداری میاد بنابراین اینو اوردم که تو هم بخوری و فرخنده هم مقداریش رو قورمه(سرخ کردن) کرد و خورد.
تا اینو گفت برگشتم سمت زن جابر که رنگش مثل گچ شده بود که با دستپاچگی گفت به خدا خودم و بچه هام هم ازش خوردیم! بیا بریم نشونت بدم هنوز چربی اش توی ته قابلمه مسی هست ...
تا اینو شنیدم فقط زدم به پیشونیم و رو به زن جابر گفتم ای داد بر من! ای داد بر من! ای داد برمن! و هی زدم به پیشونیم و حالیم نبود چیکار میکنم فقط دیدم سرم رو بلند کرده و درحالی چند نفر دستام رو گرفتن دادم نعره میزنم بدبخت شدم! بیچاره شدم! بچه هام غوره( بی مادر) شدن ...
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸