چایی رو بذار، دارم میآم
چند وقتِ پیش در یک گروه تاریخی یکی از اساتید متنی گذاشت با این عنوان "چایی را بذار دارم مییام" و شروع کرده بود به توصیف اینکه یک جمله چقدر میتواند با خودش محبت و عشق به ارمغان بیاورد. من اما قبل از اینکه متن را کامل بخوانم به یاد مادر افتادم و جملهی معروف او که میگفت: چاییم آمادهی آماده است، نمییای؟!
و من دوباره پرت شده بودم به روزهایی که مادر داشتم و یک خانهی امید.
روزهایی که وقتی خسته بودم، میرفتم و در کنارش خستگیام را درمیکردم.
میرفتم تکیه به پشتیِ اتاقش میدادم، پایم را دراز میکردم و میگفتم: آخیش.
مادرم هم برایم یک لیوان چای میریخت، تا جانی به جانم اضافه شود.
آدمیزاد چه چیز غریبی است.
چقدر میتواند از خودش خاطره بسازد، حتی به اندازهی درست کردن یک چای.
✍️ زهراکبیریپور
@Delneveshteeee
آیتالله بهجت:
بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است.
قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد به گوش حضرت رسیده است.
او نزدیک است.
درد و دلها را میشنود.
با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
🔅اللهم عجل لولیک الفرج🔅
@Delneveshteeee
آقا! خدا نیاورد آن روز را که من
سرگرم شوم به گناهی و ببینمت...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Delneveshteeee
عرض ارادت من و هم گریههای من
بر حضرت رئوف، امامِ رضای من
تنها تویی که حرف مرا گوش میکنی
جای دگر که رنگ ندارد، حنای من!
چیزی نمانده غرق شوم چارهای بساز
کاری بکن به حق جوادت برای من
دیدی که من اسیر هوی و هوس شدم
گفتی بیا به طوس بیا در سرای من
دستم گدای توست و پایم به راه تو
جز این شود، قلم بشود دست و پای من
قبل از خدا خدا به زبانم تو آمدی
با تو مبارک است همیشه دعای من
من زندهام به نوکری خانهی شما!
پس نوکری به کار نگیری، به جای من!
دست مرا بگیر و ببر با خودت بهشت
ورنه جهنم است، جهنم سزای من
دیشب کنار پنجره فولاد سوختم
آقای من، چه شد سفر کربلای من
ابن شبیب، حرف شما را به ما رساند
حالا ز گریه در نمیاید صدای من
وقتی ضریح پیکر او نیزه نیزه شد
لب تشنه بود جدِ سرْ از تن جدای من
🔸شاعر:
سید پوریا هاشمی
@Delneveshteeee
پايان ماه روضه شده، غم گرفتهام
هيئت تمام گشته و ماتم گرفتهام
بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاكران
تازه دلم شكسته شده دم گرفتهام
بعد از دو ماه كه در مطبت هستم ای طبيب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفتهام
@Delneveshteeee