eitaa logo
دل‌نوشت
219 دنبال‌کننده
336 عکس
149 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
حورا طفل را مانند شئ با ارزشی که ممکن است کسی او را بدزد، به سینه چسبانده بود و به مردی نگاه می‌کرد که بدون هدف به این سو و آن سو می‌رود و در حال جدال با تعصب و عشق است، او این مرد را دوست داشت، مالک همان مردی بود که او همیشه آرزویش را داشت، مردی شجاع و زیرک که با آن شانه‌های پهن و قد بلندش زبان زد همه‌ی دختران قبیله‌اش بود. روزهایی را به یاد آورد که که به خاطر کدورتی که سال‌ها بین دو عشیره بود، او را به مالک نمی‌دادند اما مالک لحظه‌ایی از خواستن او دست نکشید، تا سر آخر بزرگان قبیله را وادار کرد که تسلیم درخواست او شوند. در تمام این روزهایی که دخترش به دنیا آمده بود و از زنان عشیره چه حرف‌های تلخی که نشنیده بود، منتظر آمدن مالک از سفر بود، تا تمام غصه‌ها را با او شریک شود، اما فکرش را هم نمی‌کرد که مالک این چنین متعصبانه به خواسته‌ی عشیره‌اش تن بدهد. با صدای گریه‌ی دخترش از افکارش بیرون آمد، پشتش را به مالک کرد و در حالی که اشک‌هایش را با گوشه‌ی شالش پاک می‌کرد، مشغول شیر دادن به طفلی شد که هنوز برایش اسمی انتخاب نکرده بودند، به صورت دخترشان خوب نگاه کرد، چقدر دوست داشت به مالک بگوید که خوشحال است، که دخترشان شیبه اوست، چشمان مشکی و کشیده‌اش مانند چشمان زیبای مالک بود، همان چشمانی که همیشه محصورش می‌کرد، اشک‌هایش روی صورت طفل بارید و شانه‌های حورا را بیش از بیش لرزاند. مالک از راه رفتن‌های بیهوده‌اش خسته شد، با دو زانو خودش را روی خاک انداخت، صدای گریه‌ی مظلومانه‌ی زنی که دوستش داشت، دلش را به درد آورد، به گودالی که کنده بود نگاه کرد با خودش گفت چگونه می‌تواند زن و فرزندش را به او بسپارد، او کسی بود که هیچ حیوانی را شکار نمی‌کرد، حالا چگونه می‌توانست شکارچیِ بی‌رحمِ زندگیِ خودش باشد. به همسر و دخترش نگاهی انداخت، آهی از سینه کشید و آرزو کرد روزی برسد که هیچ پدری در دنیا مجبور به چنین انتخابی نباشد. از روی زمین بلند شد، به طرف حورا رفت و بدون این‌که نگاهش کند، گفت: بلند شو به خیمه بر می‌گردیم. _ حورا با چشمانی متعجب گفت: پس پس... _ فکرش را کرده‌ام بلندشو... : درباره‌ی زنده به گور کردن دختران در تاریخ آمده است که علت شيوع اين عمل در ميان قبيله‌ی بنى‌تميم اين بود كه قبيله‌ی ياد شده از پرداخت ماليات به نعمان بن منذر خوددارى كردند و او براى سركوبى آنان به سرزمين آنان لشكر كشيد، احشام آنان را به غارت و زنان را به اسارت برد. پس از چندى مردان قبيله براى جلب عواطف نعمان به حضور او رفتند و درخواست كردند كه اسيران بنى‌تميم را كه غالبا دختر بودند آزاد كند، او گفت: اختيار با دختران است، آنان مى‌توانند در خانه‌هاى اسير كننده خود بمانند يا با پدران خود به وطن خويش بازگردند. همه‌ی دختران بازگشتن به وطن را همراه پدران خود بر اقامت در آن منطقه ترجيح دادند جزء دختر قيس بن عاصم كه اقامت نزد اسير كننده را بر رفتن همراه پدر ترجيح داد، اين كار بد بر قيس گران آمد، از اين جهت قسم خورد از آن به بعد اگر داراى دختر شد، در همان دوران كوچكى به زندگى او خاتمه دهد، او و قبیله‌اش به دنبال اين جريان در طول عصر خود 17 دختر را زنده زنده به گور كردند و این عمل آن‌ها براى قبايل ديگر الگو شد. @Delneveshteeee