#فجازی
بیصفحه با صفحه
چند وقت پیش از شبکههای خبری شنیدم در تهران بر روی سنگ مزار یک اینفلوئنسر اینستاگرام آدرس صفحهی او حک شده است، به گمانم بعد از این در دعاهایمان بعد از بیوارث، بد وارث باید با صفحه، بیصفحه، با کانال، بیکانال را هم اضافه کنیم.
بله دنیا همین قدر شتابان دارد به سمت اضمحلال میرود و ما هم در پی او
#پینوشت:
اضمحلال (فرهنگ عمید): نیست شدن، تباه شدن، از میان رفتن، نابود شدن، برافتادن، ازهمپاشیدگی، نابودی
✍🏻 زهرا کبیری پور
@Delneveshteeee
#یادداشت_سیام
#داستان
#مهتاب_شاهد_بود
#قسمت_آخر
حورا طفل را مانند شئ با ارزشی که ممکن
است کسی او را بدزد، به سینه چسبانده بود و به مردی نگاه میکرد که بدون هدف به این سو و آن سو میرود و در حال جدال با تعصب و عشق است، او این مرد را دوست داشت، مالک همان مردی بود که او همیشه آرزویش را داشت، مردی شجاع و زیرک که با آن شانههای پهن و قد بلندش زبان زد همهی دختران قبیلهاش بود. روزهایی را به یاد آورد که که به خاطر کدورتی که سالها بین دو عشیره بود، او را به مالک نمیدادند اما مالک لحظهایی از خواستن او دست نکشید، تا سر آخر بزرگان قبیله را وادار کرد که تسلیم درخواست او شوند.
در تمام این روزهایی که دخترش به دنیا آمده بود و از زنان عشیره چه حرفهای تلخی که نشنیده بود، منتظر آمدن مالک از سفر بود، تا تمام غصهها را با او شریک شود، اما فکرش را هم نمیکرد که مالک این چنین متعصبانه به خواستهی عشیرهاش تن بدهد. با صدای گریهی دخترش از افکارش بیرون آمد، پشتش را به مالک کرد و در حالی که اشکهایش را با گوشهی شالش پاک میکرد، مشغول شیر دادن به طفلی شد که هنوز برایش اسمی انتخاب نکرده بودند، به صورت دخترشان خوب نگاه کرد، چقدر دوست داشت به مالک بگوید که خوشحال است، که دخترشان شیبه اوست، چشمان مشکی و کشیدهاش مانند چشمان زیبای مالک بود، همان چشمانی که همیشه محصورش میکرد، اشکهایش روی صورت طفل بارید و شانههای حورا را بیش از بیش لرزاند.
مالک از راه رفتنهای بیهودهاش خسته شد، با دو زانو خودش را روی خاک انداخت، صدای گریهی مظلومانهی زنی که دوستش داشت، دلش را به درد آورد، به گودالی که کنده بود نگاه کرد با خودش گفت چگونه میتواند زن و فرزندش را به او بسپارد، او کسی بود که هیچ حیوانی را شکار نمیکرد، حالا چگونه میتوانست شکارچیِ بیرحمِ زندگیِ خودش باشد.
به همسر و دخترش نگاهی انداخت، آهی از سینه کشید و آرزو کرد روزی برسد که هیچ پدری در دنیا مجبور به چنین انتخابی نباشد. از روی زمین بلند شد، به طرف حورا رفت و بدون اینکه نگاهش کند، گفت: بلند شو به خیمه بر میگردیم.
_ حورا با چشمانی متعجب گفت: پس پس...
_ فکرش را کردهام بلندشو...
#پینوشت:
دربارهی زنده به گور کردن دختران در تاریخ آمده است که علت شيوع اين عمل در ميان قبيلهی بنىتميم اين بود كه قبيلهی ياد شده از پرداخت ماليات به نعمان بن منذر خوددارى كردند و او براى سركوبى آنان به سرزمين آنان لشكر كشيد، احشام آنان را به غارت و زنان را به اسارت برد.
پس از چندى مردان قبيله براى جلب عواطف نعمان به حضور او رفتند و درخواست كردند كه اسيران بنىتميم را كه غالبا دختر بودند آزاد كند، او گفت: اختيار با دختران است، آنان مىتوانند در خانههاى اسير كننده خود بمانند يا با پدران خود به وطن خويش بازگردند. همهی دختران بازگشتن به وطن را همراه پدران خود بر اقامت در آن منطقه ترجيح دادند جزء دختر قيس بن عاصم كه اقامت نزد اسير كننده را بر رفتن همراه پدر ترجيح داد، اين كار بد بر قيس گران آمد، از اين جهت قسم خورد از آن به بعد اگر داراى دختر شد، در همان دوران كوچكى به زندگى او خاتمه دهد، او و قبیلهاش به دنبال اين جريان در طول عصر خود 17 دختر را زنده زنده به گور كردند و این عمل آنها براى قبايل ديگر الگو شد.
@Delneveshteeee
زیادعلی
اسم پدربزرگ من حسینعلی بود، با توجه به شواهد مشخص است که ایشان به حضرت علی(علیهالسلام) بسیار ارادت داشتند
میپرسید: چطور؟!
عرض میکنم خدمتتان:
خداوند متعال به پدربزرگم دوازده تا پسر عطا میکند، ایشان اسم پسر اول را براتعلی انتخاب میکنند چون از شدت ارادت به حضرت این پسر را براتی از طرف ایشان میدانستند.
وقتی فرزند بعدی هم پسر میشود اسم ایشان را نجفعلی انتخاب میکنند، نجف و علی هم که نیاز به توضیح ندارد...
این نجفعلی به رحمت خدا میرود، لذا اسم پسر بعدی هم میشود نجفعلی، پسر سوم ماه صفر به دنیا میآید و میشود صفرعلی، پسر بعدی برای اینکه با پسر قبلی سِت شود، میشود محرمعلی، اسم یکی از پسرها را دقیق نمیدانم ولی حتما آن هم ...علی بوده است!...
البته این عموهای بنده به رحمت خدا رفتهاند.
پسر بعدی میشود قربانعلی عموی ارشد بنده،
بعدی حسنعلی و عباسعلی بابای من، رحمانعلی عموی دیگر و امیرعلی که یازدهمی بوده و خوب مشخص است که بعد از ایشان پدربزرگم دیگر خسته شده بودند؛ چون پسر آخر و دوازدهمی را زیادعلی خطاب میکنند.
در واقع خوب که دقت کنید یک بسه دیگهی ریزی در اسم این عموی گرام بنده نهفته است.
شما ارادت را ببینید...
#پینوشت: البته مابین این پسرها سه تا دختر هم عنایت شده به ایشان، یعنی ما فقط عمو نداریم ایضا عمه هم داریم که البته اسامی آنها حول محور رضایت خداوند میچرخد
خدیجه، مرضیه و راضیه
✍🏻 زهرا کبیری پور
#علی
#امام_علی_علیهالسلام
#ارادت
@Delneveshteeee
زیادعلی
✍🏻 زهرا کبیری پور
اسم پدربزرگ من حسینعلی بود، با توجه به شواهد مشخص است که ایشان به حضرت علی(علیهالسلام) بسیار ارادت داشتند
میپرسید: چطور؟!
عرض میکنم خدمتتان:
خداوند متعال به پدربزرگم دوازده تا پسر عطا میکند، ایشان اسم پسر اول را براتعلی انتخاب میکنند چون از شدت ارادت به حضرت این پسر را براتی از طرف ایشان میدانستند.
وقتی فرزند بعدی هم پسر میشود اسم ایشان را نجفعلی انتخاب میکنند، نجف و علی هم که نیاز به توضیح ندارد...
این نجفعلی به رحمت خدا میرود، لذا اسم پسر بعدی هم میشود نجفعلی، پسر سوم ماه صفر به دنیا میآید و میشود صفرعلی، پسر بعدی برای اینکه با پسر قبلی سِت شود، میشود محرمعلی، اسم یکی از پسرها را دقیق نمیدانم ولی حتما آن هم ...علی بوده است!...
البته این عموهای بنده به رحمت خدا رفتهاند.
پسر بعدی میشود قربانعلی عموی ارشد بنده،
بعدی حسنعلی و عباسعلی بابای من، رحمانعلی عموی دیگر و امیرعلی که یازدهمی بوده و خوب مشخص است که بعد از ایشان پدربزرگم دیگر خسته شده بودند؛ چون پسر آخر و دوازدهمی را زیادعلی خطاب میکنند.
در واقع خوب که دقت کنید یک بسه دیگهی ریزی در اسم این عموی گرام بنده نهفته است.
شما ارادت را ببنید...
#پینوشت: البته مابین این پسرها سه تا دختر هم عنایت شده به ایشان، یعنی ما فقط عمو نداریم ایضا عمه هم داریم که البته اسامی آنها حول محور رضایت خداوند میچرخد
خدیجه، مرضیه و راضیه
#علی
#امام_علی_علیهالسلام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI