eitaa logo
دل‌نوشت
233 دنبال‌کننده
380 عکس
166 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجرای گعده و خبرگزاری ماجرا از آنجا شروع شد که دو نفر از عزیزان تحریریه در ذیل یادداشتی با محوریت مسجد، تلویحا اشاره‌ای به کافه رفتنِ دو نفره‌ی خود و گپ و گفت‌شان کرده بودند... و خوب این موضوع دلِ اعضای تحریریه را قلقلک داده بود لذا در یک عملیات انتحاری از مدیر تحریریه که از قضا یکی از همان دو نفرِ خاطی بود، تقاضا نمودند که آقا پس ما چی؟! ایشان که مثل همیشه دست به اسلحه بودند، فرمودند: چرا که نه! بفرمایید درخدمت باشیم... یک به یکِ حسرت خورندگان خودی نشان داده و گفتن من من... آمار که بالا رفت، موضوع جدی‌تر شد و از ما قول گرفته شد که برای چهارشنبه وقت خود را خالی کنیم... ما نیز خالی نمودیم... اما از کجا و چگونه و چطورش هیچ اطلاعی نداشتیم! تا اینکه چند روز بعد پیامی ارسال شد با این محتوا که قرار است جمعی از بانوان تحریریه‌ی مجتهده امین در خبرگزاری حوزه به میزبانی آقای صدرایی دور هم جمع شده و گل گفته و گل بشنوند. خوب اسم خبرگزاری که آمد، اولین چیزی که به ذهن متبادر شد، یک جلسه‌ی رسمی و خشک بود، اما از آنجا که هرچه از دوست رسد نیکوست، جمعی از خواهران اعلام حضور کردند و جمعی از خواهران ساکن قم ابراز حسرت کرده و مانند خواهران شهرستانی به دسته‌ی حسرت خورندگان گِرویدند. روز موعود فرا رسید و از تعداد افرادی که اعلام حضور کرده بودند تنها سه نفر سر وقت و یک نفر با تأخیر شرکت کردند که با مدیر مجموعا شدیم پنج نفر. ابتدای جلسه که چهارنفری بودیم کمی گل گفته و گل شنیدیم و به یک یادداشت بسیار زیبا گوش جان سپردیم! و در حضور آقای رکوردر قلمیِ مشکی که روی میز جا خوش کرده بود به نقد و بررسی آن پرداختیم و در ادامه گوشِ جان سپردیم به یک نوشته‌ی طنز بسیار زیبا و وزین که برکت فراوانی در پی داشت. چون در اثنای خوانش آن، نفر پنجم گروه شرفِ حضور یافتن و در اثناتر جناب آقای صدرایی تشریف‌فرما شده و بسی حسرت خوردند که چرا از اول یادداشت را نبودند. البته ما خیال‌شان را راحت کرده و گفتیم نگران نباشید عصر دود که نیست! فی‌الفور در ایتا برایتان ارسال می‌کنیم. ایشان از این دیدار ابراز خرسندی نموده و بسیار از این گردهمایی استقبال کردند و از حضار خواستند که به معرفی خود بپردازند. خانم مدیر شروع به معرفی خودشان کردند که در اثنای آن آقای علیزاده نامی نیز به جمع ما پیوستند که ما در ادامه متوجه شدیم، ایشان از یادداشت نویسان تراز هستند... ادامه‌ی معرفی دوستان با مشایعت آقای عکاس که از زمین و زمان عکس می‌گرفتند و آقای رکوردر که همه را ضبط می‌کردند و حضور مدیر عصر زنان ادامه داشت که ناگهان خبر رسید که آقای صدرایی باید این جلسه را ترک کرده و به جلسه‌ی دیگری بروند. ایشان در پایان اضافه کردند که چون اینجا متعلق به حوزه است خانه‌ی دوم شما خواهران طلبه بوده و شما هر وقت که دوست داشتید می‌توانید با هماهنگی قبلی تشریف بیاورید و از محیط اینجا برای گعده‌های خود استفاده کنید و در پایان‌تر نیز به هرکدام از ما دفترچه‌ی یادداشتی با آرم بزرگ خبرگزاری! اهدا کردند. ولی آیا جلسه در اینجا پایان یافت خیر... بعداز بدرقه‌ی آقای صدرایی و علیزاده و آقای عکاس، عذر آقای رکوردر را نیز خواسته و به گفتگو و یادداشت خوانی خود ادامه دادیم و خطاب به مدیر محترم فرمودیم آیا آن قراری که شما رفتید و شعله‌ی این قرار را روشن کرده بود نیز اینگونه بود!!؟ ایشان فرمودند خیر لذا ما نیز فرمودیم باید ما را به مکان مورد نظر در آن یادداشت که ختم به اینجا شد ببرید... و جای دوستان خالی بعد از اقامه‌ی نماز جماعت در قسمت حسینیه‌ی مسجد (ذکر شده در یادداشت دوستان) که ثواب کمتری داشت! به کافه‌ی مذکور رفته و آنجا را با حضورمان مزین نمودیم و کافه را به خواندن یادداشت و شعر زیبا مهمان کرده و بعد از خالی کردن مقادیری از جیب مدیر عزیز تحریریه مکان را به مقصد خانه‌هایمان ترک کردیم. خلاصه که جای تمام آن‌هایی که گفته بودند می‌آیند اما نیامدند و جای حسرت خورندگان خالی... اما در پایان ذکر چند نکته را الزامی می‌دانم: با حضور آن آقای رکوردر که از ابتدای جلسه با ما بود و آقای عکاسی که ما را همراهی می‌کرد، منتشر شدن چنین خبر کوتاهی از خبرگزاری بعید می‌نمود. آن همه عکس گرفته شد ولی در اطلاع‌رسانی خبرگزاری اثری از آقای صدرایی وجود ندارد و گویی ما خواهران آن‌طور که در تصاویر منعکس شده است شیک و اتو کشیده نشسته و با یک فرد خیالی در حال گفتگو هستیم.‌حضور ایشان در جلسه به قدری کوتاه بود که از عزیزان شش نفره‌ی حاضر در گروه دو نفر حتی نتوانستند خود را معرفی کنند...! ✍🏻 زهرا کبیری پور پانوشت: طنز درون یادداشت انتخاب نویسنده است. @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیـــــزم حسیـــــن چقدر خوبه که برای تو اشک می‌ریزم حسیــــن @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بادکنک‌های رنگی🎈 بادکنک‌های رنگی من را یاد زمستان می‌اندازد. یاد بهمن ماه. یاد راه‌پیمایی‌های صبح روزی که انقلاب پیروز شده بود. بابا آن روز سرکار نمی‌رفت و همه‌ی خانواده با هم صبحانه می‌خوردیم. بیست و دو بهمن برای من همیشه بوی تعطیلات نوروز را می‌داد اما با طعم دلچسب سرما. بیست و دو بهمن برای من بوی نان سنگک و پنیری می‌داد که صبح زود ما را دور یک سفره جمع می‌کرد، تا بعد از خوردن آن برای رفتن به راهپیمایی آماده شویم. پدر من روانشناس نبود، اما خیلی خوب بلد بود از روزهای مهم برای ما خاطرات زیبا درست کند، یکی‌ش همین بیست و دو بهمن، آن روز یا با خرید بادکنک رنگی برایمان خاطره درست می‌کرد یا با خریدن پرچم کوچک ایران🇮🇷، که چرخاندنش با دستان کوچک‌مان دنیایی از غرور را در دلمان جا می‌داد. حتی بزرگ‌تر که شده بودیم و دیگر بادکنک مناسب روحیه‌مان نبود، پدرم کارش را بلد بود. پدرم خوب می‌دانست چطور یک راهپیمایی بلند و خسته‌کننده را به یک تفریحِ به یاد ماندنی تغییر دهد، مثلا وقتی سال دوم یا سوم راهنمایی بودم و برای خودم شخصیتی داشتم و دیگر در شأن خودم نمی‌دیدم که بادکنک دست بگیرم، شب بیست و دو بهمن به من و برادرانم می‌گفت: مقوا بیاورید تا تاج درست کنیم، آن تاج را قرار نبود من روی سرم بگذارم ولی همین که من در درست کردنش مشارکت داشتم، شوق و ذوق فردا و دیدن آن تاج‌های مزین به پرچم ایران و شعار انقلابی بر روی سر برادران کوچکم من را وادار می‌کرد تا بی‌صبرانه منتظر صبحی باشم که قرار است مسیری طولانی را پیاده برویم. ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکبیر این تکبیر گفتن‌ها هم برای ما دهه شصتی‌ها عالمی داشت. یکی از میادین افتخار به پدرانمان، بلندییِ صدای تکبیر آن‌ها نسبت به دیگر مردان همسایه بود، هرچقدر صدای تکبیر پدرمان بلندتر، افتخار ما بیشتر. کوچک و بزرگ شال و کلاه کرده و همراه پدرمان پله‌های پشت‌بام را دو تا یکی کرده و پنج دقیقه زودتر از ساعت نُه به پشت‌بام می‌رسیدیم. مشت‌های گره کرده‌مان را آماده کرده و منتظر صدای بلندگو مسجد بودیم تا زمان گفتن فرا برسد. رأس ساعت نُه مشت‌های گره کرده‌ی ما هم بالا می‌آمد و همه یک صدا می‌گفتیم: الله‌اکبر الله‌اکبر امسال هم مثل سال‌های گذشته همراه با مشت‌های گره کرده‌ی خودم مشت‌های گره کرده‌ی کوچک دخترانم را هم بالا برده و در چهل و چهارمین بهار به جای تمام آن‌هایی که رفتند تا ما بتوانیم بر بالای پشت‌بام‌هایمان تکبیر بگوییم، تکبیر خواهم گفت. به نیابت از حاج و به نیابت از تمام شهدای و ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه آمدیم🇮🇷 کوچک و بزرگ، پیر و جوان، پرچم زیبای سه رنگ‌مان را در دست گرفته و بار دیگر در چهل و چهارمین بهار انقلاب با آرمان‌های انقلاب عزیزمان تجدید بیعت کردیم. آمدیم تا دشمن بداند نه فشار اقتصادی، نه سیاسی و نه آشوب‌های خیابانی نمی‌تواند مانع حضورمان و ثبت مجدد این شکوه در دفتر انقلاب‌مان شود. آمدیم تا دشمن بداند تا آخرین نفس پای نظام و انقلاب‌مان می‌ایستیم. آمدیم تا به قاتلان آرمان عزیزمان بگوییم، جان تمام ما فدای رهبرمان است و تا ما هستیم نخواهیم گذاشت آسیبی به این انقلاب و رهبرمان برسد. ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر خوبه مادرت توی خونه راه بره و تو هم دورش بگردی... روزی نیست که به یادت نباشم 😔 عزیزِ قلبم 🖤 امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: کوه کندن از دل کندن آسان‌تر است. *تحف‌العقول، ص۲۴٠ @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفتمین نور روز بیست و پنج ماه رجب، مصادف شده است با داغ امامی که حیاتش، تیری بود بر قلب آن‌هایی که نخل تناور امامت را ایستاده نمی‌خواستند. امامی که خشم در برابر مهربانی و گذشت او به زانو درآمده بود و دریای گذشت و مهربانیِ او در دل‌های شیعیان جاری بود. سرو تنومندی که خواب را از چشمان هارون ربوده بود و ستون‌های حکومت سراسر ظلم او را به لرزه درآورده بود و هارون از ترس اینکه مبادا وجود او پایه‌های حکومت جورَش را سست کند، امام را مسموم کرده و به شهادت رساند. اما درباره‌ی نحوه‌ی شهادت امام کاظم(علیه‌السلام) سه روایت مختلف در منابع نقل شده است: روایت اول این روایت می‌گوید: شهادت آن حضرت در پى مسموم کردن امام صورت گرفته است که در روایتى از امام رضا(علیه‌السلام) نیز ذکر شده است. همچنین در روایت دیگرى که یحیى بن خالد را به قتل امام متهم مى‌کند نیز این نکته آمده است. روایت دوم در این روایت آمده است، که آن حضرت را در فرشى پیچانده و آنچنان فشار داده‌اند که حضرت به شهادت رسیده است. روایت سوم در این روایت که از مستوفى نقل شده است، آمده، شیعه معتقد است به دستور هارون‌الرشید سُرب گداخته در حلق ایشان ریخته‌اند. اما آن روایتى که بیش از تمام این روایت‌ها شهرت دارد، مسموم کردن امام است. پس از شهادت امام، پیکر مطهر ایشان را به دو دلیل در معرض دید خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند: ۱) بنا بر نقل اربلى، سِندى بن شاهک، فقها و وجوه اهل بغداد را که هیثم بن عدى نیز در میان آن‌ها دیده مى‌شد، بر بالای پیکر مطهر امام آوردند تا ببینند زخم و جراحت و یا آثار خفگى در بدن آن حضرت وجود ندارد و به مرگ طبیعى از دنیا رفته است. ۲)از آنجایی که عده‌ای از شیعیان معتقد به مهدویت آن حضرت بودند و یا احتمال داشت اعتقاد به مهدویت او پیدا کنند، پیکر امام را روى پل بغداد بر زمین گذاشتند و یحیى بن خالد دستور داد تا فریاد بزنند، این موسى بن جعفر است که رافضه معتقد هستند او نمرده است. جسم مطهر امام را در «باب‌التین» بغداد در مقبره‌ی قریشى‌ها دفن کردند. تاریخ شهادت امام موسی کاظم(علیه‌السلام) بنا بر نقل شیخ صدوق، بیست و پنجمین رو از ماه رجبِ سال ۱۸۳ قمری و بنا بر نقل شیخ مفید بیست و چهارمین روز از ماه رجبِ سال ۱۸۳ قمری بوده است‌. _الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى‌، انتشارات اسلامیة، ج۲، ص۲۱۵؛ _اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۲۳۴؛ سلام بر تو یا اباالمعصومه(سلام‌الله علیها) و سلام بر کاظمین، که چنین گوهری را در آغوش دارد!  ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو میگی رفیقمی تو از اون رفیق صمیمیا من میگم غلامتم من از اون غلام قدیمیا @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مُجاهد مُخلص وقتی حرف از جهاد می‌شود، اولین واژه‌ای که به ذهن می‌رسد اخلاص است. امروزه از واژه‌ی جهاد بسیار استفاده می‌شود، اما در همان کارهای جهادی اسم شخص و سازمان حتما باید در پایان کار امضا شود؟! اما در روزگار صدر اسلام، در هنگامی که نهال اسلام نوپا بود و ریشه ندوانده بود و در روزگاری که هجوم دشمنان همچون بادهای سهمگین این نهال نوپا را به این سو و آن‌سو می‌کشاند. افرادی همچو ابوطالب(علیه‌السلام) عموی پیامبر با تمام هستی خود از جان، مال، فرزندان و حتی موقعیت اجتماعی‌سیاسیِ خود استفاده کرده و تکیه‌گاهی قدرتمند برای این نهال جوان شدند. افراد مخلص و مجاهدی که جزئیات دقیقِ ایثار و جهاد آن‌ها به طور کامل در هیچ کتابی روایت نشده است! افراد گمنامی که در راه جهاد برای اسلام دنبال کسب نام و نشان نبودند و هرجا که به آن‌ها نیاز بود سراسیمه حاضر می‌شدند و از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کردند. عموی پیامبر یکی از معروفترین مجاهدان خاموش صدر اسلام بود که در اخلاص و گمنامیِ او همین بس که در طول تاریخ حتی نسبت به ایمان او نیز از طرف دشمنان خدشه‌وار شده است. زندگیِ نورانی حضرت ابوطالب(علیه‌السلام) در تسلیم بر اوامر خداوند خلاصه شده بود و تاریخ گواهی می‌دهد که او با از خودگذشتگیِ خود در کسوت یک حامی در حمایت از مأموریت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) از هیچ کوششی کوتاهی نکرد. اگر نهال نوپای اسلام امروز به یک درخت تنومند، مبدل شده و در تمام دنیا سایه افکنده است، نتیجه‌ی حمایت مجاهدان مخلصی مانند حضرت ابوطالب(علیه‌السلام) است که با تمام هستیِ خود از آن محافظت کردند. و تلاش این مجاهدان خاموش و مظلوم صدر اسلام به زودی با ظهور آخرین سلاله‌ی پیامبر و گسترش عدالت او در تمام جهان به ثمر خواهد نشست. ▪️۲۶ رجب سال‌روز رحلت حضرت ابوطالب(علیه‌السلام) تسلیت باد▪️ ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهل سالگی صدا آمد بخوان... بخوان به نام پروردگارت و تو خواندی... تا کمال انسان تجلی پیدا کند. تو خواندی تا بستر رویش بشر را رقم بزنی. خواندی تا روشنایی بر ظلمات زمین بتابد. بعثت تو نقطه‌ی عطفی شد بر خلقت ما انسان‌ها ما نمی‌دانیم در آن خلوت چهل روزه‌ات با خدا چه نجوا کردی... چه گفتی که خداوند فرشته را نازل کرد و إقرأ بسم ربک الذی خلق را بر تو خواند... ای رسول آب و آینه ای چراغ هدایت بشر در ظلمات جهلِ دنیا به داد ما مسافران گمگشته در جاده‌های زندگیِ دنیا بشتاب به حرمت چهل‌سالگی مقدسَت که چهل سالگی انسان را نقطه‌ی کمال و رشد قرار داد. سلام بر تو و خاندان مطهرت سلام بر آن نور هدایتی که از دل غار حراء برای ما به ارمغان آوردی سلام از دلِ سوره‌ی علق، همانی که خواندی تا ما رستگار شویم. ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا