.
گونے هاے نان خشک روچیده بودیم ڪنار انبار حاجے وقتے فهمید خیلے عصبانے شدوهمون موقع دستور داد تا وقتے ڪه این گونے هاخالے نشده ، ڪسے حق نداره نون بپزه و بده به بچهها...تا مدتها موقع ناهار وشام ، گونیها رو خالے مے ڪردیم وسط سفره ونانهاے سالم ترروجدامے ڪردیم و مے خوردیم....
#شهید_محمدابراهیم_همت
▪️ @Dokhat_shohada
.
باباجون، من ناراحت نیستم ڪه رفتے, تو رفتے براے دفاع از حرم عمهجانمان زینب(س)، ولے باباجان، به گنجشڪهاے خانه هم سر بزن, دلمان برات تنگ شده است.
دلنوشته دختر شهید ڪریمی
▪️ @Dokhat_shohada
سلامعلیکم✨
میشهیهکانالروضهمعرفیکنین؟
----------------------------------------
#پیشنهادادمین
بچههامعدنروضههایدوخطی
روبراتونپیداکردم🥺
@Do_KhatRoze
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوختن، آب شدن، بی ڪس و بی یار شدن
سختیِ عشق همینست رَهَش سربالاست
#سید_پوریا_هاشمی
▪️ @Dokhat_shohada
.
با محسن بحثم شد...
گفتم: هے نگو شهید بشم، شهید بشم.
باید مؤثر باشے.
آدم باید تو زندگیش تاثیر داشته باشه.
یه سرباز مُرده به چه درد مے خوره؟!»
خندید و گفت:
شهید بشم انشاءالله مؤثر هم میشم!
#شهید_محسن_حججی
▪️ @Dokhat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لباسِ تک سایزِ شهادت!
#نشر_دهید
▪️ @Dokhat_shohada
در تابوت را باز ڪردند این آخرین فرصت بود ... بدن را برداشتند تا بگذارند داخـل قبـر؛ بدنم بے حس شده بود ، زانو زدم كنار قبر دو سه تا ڪار دیگر مانده بود . باید وصیتهاے محمدحسین را مو به مو انجام مے دادم.
من پیراهن مشڪے اش را از تـوى كيـف درآوردم. همان ڪه محرم ها مے پوشید، يك چفیه مشڪے هم بود ، صدایم مے لرزید . به آن آقا گفتم ڪه این لباس و ایـن چـفيـه را قشنگ بڪشد روے بدنش ، خـدا خیرش بدهد توے آن قیامت ؛ پیراهن را با وسواس كشید روے تنش و چفیه را انداخت دور گردنش .
جز زیبایے چیزے نبود براے دیدن و خواستن ! به آن آقا گفتم:« مے خواست براش سینه بزنم ؛ شما میتونید؟ یا بیاید بالا ، خـودم بـرم براش سینه بزنم » بغضش تركيد. دست و پایش را گم ڪرد . نمے توانست حرف بزند
چند دفعه زد رو سینه محمدحسین. بهش گفتم:« نوحه هم بخونید.» برگشت نگاهم ڪرد. صورتش خیس خیس بود. نمے دانم اشک بود یا آب باران. پرسید:« چے بخونم؟» گفتم :« هرچے به زبونتون اومد. » گفت:«خودت بگو » نفسم بالا نمے آمد .
انگار یڪے چنگ انداخته بود و گلویم را فشار میداد ، خیلے زور زدم تا نفس عمیق بڪشم
گفتم :
از حرم تا قتلگاه
زينب صدا مے زد حسین
دست و پا مے زد حسین ؛ زينب صدا مے زد حسین ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
▪️ @Dokhat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم متعلق است به فردای شهادت شهیدان روح الله قربانی و قدیرسرلک که حاج عمار به حالت سجده به پتویی که رفقایش را درون آن گذاشته بود می نشیند وآن را میبوید و میبوسد. عجیب آن صحنه ای است که وقتی بلند میشود نمیتواند قامت راست کند...
▪️ @Dokhat_shohada
.
«وقتیشما ازاین واون طعنه میخورید
ولاجرم به گوشه اتاق پناه میبرید وبا
عکس های ماسخن میگویید
واشک میریزید..
به خداقسم این جا کربلا میشود
وبرای هریک ازغم های دلتان
اینجا تمام شهیدان زار میزنند...»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
▪️ @Dokhat_shohada
حتج حسین یکتا:
بچه بسیجی! #بسیجی واقعی اونه که بعد شهادتش قبرش میشه دارالشفا. بسیجی واقعی اونه که آخرش شهید میشه. بسیجی واقعی همیشه مظلومه. بسیجی واقعی کتک میخوره اما جبهه رو ول نمیکنه. بسیجی وسط میدون دفاع از ارزشهاست. بسیجی اگه ساکت بمونه مُرده!
▪️ @Dokhat_shohada
.
پلاک رو پاره ڪرد انداخت توے رود
گفتم چڪار ڪردی؟! جنازت گم میشه!
گفت: یه لحظه تصور ڪردم مراسم
تشییع جنازم چقدر با شڪوه میشه!!
از اخلاص دور شدم...حالا میخوام
مطمئن شم هیچ وقت پیدا نمیشم...
▪️ @Dokhat_shohada
.
گلولههای دشمن پشت سر هم میریخت روی سرمان. مانده بودیم چهکار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه (س) تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران و آتش دشمن آرام شد.
اللهیار داشت از خوشحالی گریه میکرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (س) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان (عج) را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب میگیرید».
#شهیداللهیارجابری
▪️ @Dokhat_shohada