eitaa logo
⚫️◾️دُوخَط رُوضِه◾️⚫️
3هزار دنبال‌کننده
582 عکس
337 ویدیو
280 فایل
هر شب براے زخم لبت گریه میڪنم غم هاے روضه‌ے تو مرا گوشه گیر ڪرد دیگر کانال های ما @Photo_Mazhabi @Dokhat_Agha @DoKhat_Shohada ارتباط با ادمین : @Admin492 کپی به شرط محبت به پدر و مادر🌹 پاک کردن ایدی از طرح ها 🚫 این کانال تبلیغات و تبادل ندارد
مشاهده در ایتا
دانلود
. خوش آمدی، گله‌ای نیست، بهترم مثلا... شبیه قبل نشستی برابرم، مثلا... خیال می‌کنم اصلا مدینه ایم هنوز بهشت چادر زهراست بسترم مثلا دوباره مثل گذشته کشیده‌ای بابا خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلا نسوخته ست، نه...امشب به پات می ریزم خیال کن که همان نازدخترم مثلا... بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است بگو دوباره برای تو می خرم...مثلا خیال می‌کنم انگشتر تو پیش عموست تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلا اگر شکسته ام و زخم خورده، چیزی نیست خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا... کبود نیست کمی خاکی است صورت من نرفته دست کسی سوی معجرم مثلا تو فکر کن مثلا عمه را کتک نزدند مراقب است عموی دلاورم مثلا شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم نخورد ضربه ی محکم به پیکرم مثلا به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند ولی رسید به دادم برادرم مثلا... به روی نیزه کنار تو دید یک سر را رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلا... | 👉 @Do_KhatRoze 📜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️به احترام ذڪر مصائب ذوات مقدسه با حضور قلب و درشرایط معنوے مشاهده ڪنید. 👉 @Do_KhatRoze 📜
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد یازده جرعه‌ی ناب از یَمِ حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. با سر انگشت دو تا دست بیا حلقه بساز، تازه این مے شود اندازه ے دور ڪمرش تنگ ڪن حلقه ے دستان خودت را حالا، این شود گردن او،آخ چه آمد به سرش | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. از خواب ناز ڪودک من پا نمے شود مے خواستم ڪه پا شود اما نمے شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه سعے رباب ، ختم به دریا نمے شود چسبیده حلق ڪودڪم از تشنگے به هم با تیر هم گلوے علے وا نمے شود چشم امید من به ابالفضل بود آه ! عباسِ روے نیزه ڪه سقّا نمے شود بے فایده است سعے شما نیزه دارها سر ڪوچک است بر سر نے جا نمے شود من رو زدم به نیزه ، علے را به من نداد این نے چه محڪم است چرا تا نمے شود خم شو براے خاطرم اے چوب ! رحم ڪن از پاے نیزه خوب تماشا نمے شود | 👉 @Do_KhatRoze 📜
تیری که بر حلقوم تو رسیده چون حلق تو قلب مرا دریده #محرم | #شب_هفتم_محرم #حضرت_علی_اصغر 👉 @Do_KhatRoze 📜
. تا تر ڪند یک لحظه خشڪے دهانش را پیوسته مے گرداند دور لب زبانش را در بین آغوش پدر آرام شد هر چند هرم عطش مے سوخت جسم نیمه جانش را خورشید سوزان بود و باد داغ تفتیده حتے نمی‌فهمید شان میهمانش را ناگاه بین خیمه قلب مادری لرزید وقتے ڪسے برداشت در آن سو ڪمانش را تیرے دویید و خنده هاے ڪوچڪش را برد تیرے ڪه پایان داد رنج بے امانش را سنگے رسید و ماهے ڪوچک به خون غلطید دریا به خون آمیخت صحن آسمانش را یک لحظه بعد از آسمانها قاصدک مے ریخت هر قاصدک مے برد درد بے ڪرانش را مے خواست از اندوه بابا ڪم ڪند قدرے لبخند زد ته مانده ے تاب و توانش را زیر عبا مے رفت پشت خیمه اما ڪاش دشمن نمے فهمید در آنجا نشانش را جان جهان بادا فدایش ڪه میان تشت همراه بابا خورد سهم خیزرانش را | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. حسین آبروے آب بود، آب نمی‌خواست براے تشنگے زمزمش سراب نمی‌خواست حسین منّتِ «مُنّوا عَلَیَّ» را نڪشیده‌ست حسین حتے بارانِ مستجاب نمی‌خواست نهیب زد نفسش «فَارْحَموا» به آخرتِ خویش ڪسے از آن همه؛ یک قطره هم ثواب نمی‌خواست صداے غربتِ «هَل‌مِن‌مُعین» رسید به خیمه غریب، جز پسرش از ڪسے جواب نمی‌خواست عقیقِ تشنه از آغوش گاهواره جدا شد به غیرِ دستِ پدر این نگین رڪاب نمی‌خواست میان ماندن و رفتن؛ میان مرگ و شهادت صداے گریه‌ے لبیڪش انتخاب نمی‌خواست ڪسے ڪه قصه‌ے لالایی‌اش نبردِ علے بود میان لشڪرِ در دامِ خواب، ‌‌خواب نمی‌خواست حسین خونِ علے را به حڪمِ معجزه رو ڪرد پیمبرے ڪه به جز مقتلش ڪتاب نمی‌خواست ... و آفتاب بنا داشت داغِ روز دهم را خنک ڪند به دَمِ سایه‌اش، رباب نمی‌خواست به حڪمِ رشته‌ے بر گردنش رباب اسیر است ڪشاندنش پیِ خون خدا طناب نمی‌خواست | 👉 @Do_KhatRoze 📜
رد پايي كه چنين دور خودش چرخيده حال روز پدرے هست كه حيران شده است #محرم | #شب_هفتم_محرم #حضرت_علی_اصغر 👉 @Do_KhatRoze 📜
http://payamenashenas.ir/cheshmemajnun روضه حضرت علی اصغر مهمانمون کنید....
. رفتنت ڪار مرا سخت به هم پیچیده همه دارند به زن هاے حرم میخندند | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. شیر میدان دار بودے پس چرا افتاده ای اے امان خیمه‌ها از چه ز پا افتاده اے من گُمَت ڪردم ، میان دشت حیرانم مڪن دست و پایے زن بدانم ڪه ڪجا افتاده ای آن‌قدر گفتے ڪه هستم خاک پایِ مادرت حال، روے دامن خیرالنساء افتاده‌ای بشڪند دستے ڪه با نیزه دهانت بسته است خاک عالم بر سر من، از صدا افتاده‌ای دست هایت یک طرف ،سر یک طرف، تن یک طرف سورهٔ قرآن چرا از هم جدا افتاده‌ای قد رعناے تو شد هم دست با ضرب عمود از سرِ زین گوئیا تو بے هوا افتاده ای بعد از این معجر نگهدارے زن‌ها مشڪل است دور از خیمه به صحراے بلا افتاده ای گوئیا باحوصله عقده ز دل وا ڪرده‌اند از ڪجا تا به ڪجا اے باوفا افتاده‌ای | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. پیغام ڪربلا به نجف برد جبرئیل یا مرتضے علے قمرے داشتے چه شد... | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. دستے براے جستجو از دست داده چون پیڪرش را مو به مو از دست داده چشمان خود را با همان تیرے ڪه آمد غرقِ شتاب از روبرو، از دست داده بے خاصیت! افتاده گریان؛ پاره پاره مَشڪے ڪه دیگر آبرو از دست داده تعریف خواهد شد پس از این نام ِ «سقا»: لب تشنه مردے ڪه گلو از دست داده در خیمهٔ تاریخ ما هم تشنه ماندیم در علقمه ساقے سبو از دست داده یک تیرِ گریان در دهانش گیر ڪرده دیگر توانِ گفتگو از دست داده آمد برادر... إنڪسارش ڪشت ما را قامت-خمیده؛ رنگ و رو از دست داده اربابمان تنها نه ڪه یار و علمدار پشت و پناهش را بگو از دست داده شد خیره بر ماه و سپس زد زیر گریه آخر رقیه(س)-جان؛ عمو از دست داده! | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. ڪینه ها چون بود مادرزاد...آمد مادرت ڪردے از پهلویِ او تا یاد...آمد مادرت غربت و تنهایے ات بر هیچڪس پوشیده نیست تا نباشے هیچ دشمن-شاد...آمد مادرت حُرمتِ خونت حلالِ عدّه اے لقمه حرام ڪشتنت چونڪه نبود ایراد...آمد مادرت ضربهٔ شمشیر ڪارے بود و روے پیڪرت اولین زخمے ڪه شد ایجاد...آمد مادرت شمر(لع) وقتے در دلِ گودال، محڪم پا گذاشت گفت تا ڪه «هر چه باداباد»...آمد مادرت عرش تا فریاد زد اے واے بر روے زمین- زینت دوش نبے افتاد...آمد مادرت تشنه بودے! بر گلویت رویِ خاڪِ ڪربلا تا به جاے آب، خنجر داد...آمد مادرت قتلگاهت شد شلوغ و پیڪرت از حال رفت آسمان دق ڪرد و زد فریاد...آمد مادرت اے زبانم لال! ڪو پیراهن و انگشترت ڪو «سرت»؟! شد غارتت آزاد...آمد مادرت این طرف میگفت با گریه «بنیَّ»؛ آن طرف رفت تا ڪه خیمه ها بر باد...آمد مادرت! مرضیه عاطفی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. مقتل نوشته روے تنت پا گذاشتند در زیر دست و پا ، زده اے دست و پا حسین مقتل نوشته پیڪر تو نرم گشته بود با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع رفته تن بدون سرت تا ڪجا حسین مقتل نوشته ضربه به پهلوے تو زدند حتما شبیه مادرتان بے هوا حسین مقتل نوشته راس تو را بد بریده اند چون از جلو بریده نشد از قفا حسین مقتل نوشته دست به گیسوے تو زدند یک عده گرگ هاے بے حیا حسین مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد با خنجرے شڪسته و با ضربه ها حسین مقتل نوشته زیر گلو نحر گشته بود پهناے نیزه شد به گلوے تو جا حسین هر ضربه را براے رضاے خدا زدند شمشیر ، نیزه ، سنگ و حتے عصا حسین قاسم نعمتی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. اشتباهے بدتر از بدڪاریِ بدڪاره ڪردند قوم پستے ڪه براے قتل، استخاره ڪردند قتل! آن هم قتلِ صبرے ڪه تو را میڪشت دلواپس بعدِ تو ناموس هایت را عجب آواره ڪردند بر تنت میخورد و میدید و فقط میزد به صورت خواهرت را رو تل سرنیزه ها بیچاره ڪردند از نفس افتاده اے و تا به سرعت جان سپاری واے با سنگ و عصا آخر به فڪر چاره ڪردند از سیاهے لشڪر این قوم حتے زخم خوردی فڪرِ پرتِ چوب ها را عده اے بیڪاره ڪردند دڪمهٔ پیراهنِ هر محتضر آرام شد باز اے بمیرم در تنت پیراهنت را پاره ڪردند بعدِ اینڪه از قفا بردند بر نیزه سرت را دورِ هم فڪرے براے بردنِ گهواره ڪردند! مرضیه عاطفی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟ من ببینم ڪه تو بے پیرهنے مے میرم تڪیه ے بر نیزه ے غربت بزنے، مے میرم چقدر دلهره و غم سرِ پیرے دارم! پدرم گفت ڪه یک روز اسیرے دارم پدرم گفت ڪه یک روز بلا مے بینم سرِ نے، زلف پریشان تو را مے بینم وحید قاسمی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. روے جسمش نیزه و تیر و سنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه ڪاروان افتاده بود شمر، با چڪمه به روے سینه اش مے ایستاد در ڪنارش مادرے قامت ڪمان افتاده بود جاے خود را با لگدهاے "سَنان" تعویض ڪرد خنجر ڪُندے ڪه دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه‌ے شاهے به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعل ها طورے عمل ڪردند ڪه از پیڪرش گوشه‌ے گودال قدرے استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم مے سوختند قرعه‌ے آتش به نام ڪودڪان افتاده بود روے نیزه بستن سر، ڪار آسانے نبود از قضا این ڪار، دست ڪاردان افتاده بود بارش ظلمت، بیابان را به خون آغشته ڪرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود دخترش ڪنج خرابه ناگهان تبخال زد چون ڪه یاد ضربه‌هاے خیزران افتاده بود علے اصغریزدی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. دلخوشے هایِ ڪم ِ دور و برت را بردند بد زمینگیر شدے! بال و پرت را بردند روے دستان تو با تیر سه پر؛ پرپر شد گوش تا گوش...دهان پسرت را بردند چشمت از داغ جوان تار شد و ڪم سو شد می‌زدند و همه نام پدرت را بردند علَم افتاد و تنِ علقمه را خون برداشت ڪمرت خم شد و قرص ِ قمرت را بردند با وضو نیزه-زنان وارد گودال شدند آن عقیقِ یمنِ شعله ورت را بردند چڪمه هایت را با نیزه درآورد ڪسی تیرباران شده بود و سپرت را بردند تا بگیرند دو سه جایزه از دست یزید(لع) دست و پا میزدے آقا خبرت را بردند پیش زینب(س) به تو بسیار جسارت ڪردند غارتت ڪرده و بر نیزه «سرت» را بردند! مرضیه عاطفی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. گفتـمت سر به سر نیزه نكن، حرف نزن سر به سر با دل آن هرزه نكن، حرف نزن گفتمت حرف نزن، قاتل امانت ندهد نوك سر نیزه امانے به دهانت ندهد دیدے آخر چه بلایے به سرت آوردند؟ آنچه ترس من از آن بوده سرت آوردند پیكرت روے تن خاك و سرت روے سنان گشته بازیچه ے یك عده از این سگ صفتان سـرت آئینه ے زیـنـب چه بلایـے آمد؟؟؟ آه، از حنجر خونین چه صدایے آمد قارے نیزه نشین، سنگ به لبهایت خورد "اَم حَسِبْ" خواندي و سنگ بر رخ زيبايت خورد مصطفے گودرزی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. بے رمق بود و تا تڪان می‌خورد به تنش نیزه و ڪمان می‌خورد وقتے افتاد دوره اش ڪردند چه لگد ها از این و آن می‌خورد هر ڪسے خسته بود عقب می‌رفت بدن خسته همچنان می‌خورد همه رفتند ، شمر ول ڪن نیست شمر تا رفت، از سنان می‌خورد زیر لب گفت آب آب ،اما چڪمه ها بود بر دهان می‌خورد امیر فرخنده | 👉 @Do_KhatRoze 📜
. بے سرپناه ، سایهٔ بر سر ڪجا روم با شمر و با سنانِ ستمگر ڪجا روم همراه خواهرت شده چشمان پستِشان از ترس دستِ دشمن و معجر ڪجا روم با گریهاش آخرش از دست مے رود من با ربابِ بے علے اصغر ڪجا روم درآتش خیام به صحرا دویده ایم از بغض شهر شام، برادر ڪجا روم زد تازیانه لحظه محمل سوارے است وقتے ڪه نیست شانه اڪبر ڪجا روم حامد آقایی | 👉 @Do_KhatRoze 📜
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا بگو چه چاره کنم این فراق را بی تابِ تو شدم چه کنم اشتیاق را ای جان پناهِ عالم و خون خدا حسین دست مرا بگیر و ببر کربلا حسین 👉 @Do_KhatRoze 📜