.
#برشی_از_کتاب [ ۰۹ ]
📌 ما کارهای نیستیم؛
🔹 آن روز سر تا پای #حاج_احمد غرق گرد و غبار بود و به خاطر آفتاب تند منطقه غرب کارون، یک عینک آفتابی طلقی تیره به چشمش زده بود. سوار یک جیپ شهباز، آمد تا سری به مواضع بچههای ما بزند و حالی هم از برادر علیرضا ناهیدی بپرسد.
🔹 در همین وقت دیدیم یک گروه فیلم بردار خبری به موضع ما آمدهاند. انگار از قبل حاجی را نشان کرده بودند، چون یک راست به سراغ او رفتند و گفتند: «ما از صدا و سیمای #مشهد اومدیم و میخوایم با شما مصاحبه کنیم.» حاج احمد هر کاری کرد، نتوانست از دست آنها فرار کند و به ناچار تسلیم شد.
🔹 برای ما که میدانستیم حاجی اصلا به دوربین و مصاحبههای تلویزیونی علاقهای ندارد، دیدن اینکه چطور آنها توانستهاند او را به دام بیندازند، خیلی بامزه بود.
🔹 حاج احمد خیلی مختصر درباره وضعیت عملیات توضیح داد، اما گزارشگر تلویزیون، بیخبر از عوالم حاجی، پشت سر هم از او سوال میکرد. حتی درباره وضع #پادگان_حمید که در حوزه مأموریت #قرارگاه_قدس بود و اصلاً ربطی به حوزه عمل تیپ ما نداشت هم سوالاتی پرسید. حاج احمد بدجوری معذب شده بود، علی ناهیدی هم که دیگر نگو و نپرس! داشت کیف میکرد که این برادرها چه راحت به حاجی کمین زدهاند.
🔹 خلاصه حاج احمد که دید آقای #خبرنگار دست بردار نیست، طاقتش طاق شد و وسط مصاحبه، که بچهها به تأیید حرفهای او یک صدا تکبیر گفتند، از جلوی دوربین رفت کنار و در حالی که علی ناهیدی و سایر بچهها را به خبرنگار نشان میداد، گفت: «برید با این بسیجیها صحبت کنین، اینا بودن که عملیات کردن، ما کارهای نیستیم.»
👤 راوی: احمد حمزهای.
📚 کتاب میخواهم با تو باشم ص ۸۳.
📷 استوری:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/1086
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 @Doc_d_moghadas
.