#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ
سلام بر تو در تمام ساعات شب و روز
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیره_آقا👌
✨یکی از مسئولین بنیاد شهید تعریف میکند رهبر انقلاب در یکی از سفرهای استانی شب با خانواده شهدا دیدار داشتند. بعد از ملاقات رفتیم محل اسکان تا ایشان استراحت کنند. رهبر انقلاب بعد از نماز صبح فرمودند من میخواهم به گلزار شهدا بروم ما به ایشان گفتیم ما برای شما رفتن به گلزار شهدا را جزء برنامهها قرار دادهایم فرمودند: نه همین الان میخواهم بروم. بالاخره رفتیم وقتی به گلزار رسیدیم به محافظین خود گفتند کسی همراه من نیاید میخواهم تنها بروم! رفتند سر قبر یک شهید که همسر و دختر شهید آنجا بودند دختر شهید افتاد روی پای آقا و شروع کرد به گریه کردن. بعد از احوالپرسی و چند دقیقه صحبت ایشان برگشتند. برای ما خیلی سوال شد رفتیم و از آن خانمها سوال کردیم قضیه چه بود. همسر شهید گفت دیشب من از طرف بنیاد شهید سهمیه ملاقات با رهبر انقلاب داشتم ولی به دخترم سهمیه نرسید بدون اطلاع او رفتیم به ملاقات و برگشتیم. اما دخترم فهمید که ما با رهبر انقلاب دیدار داشتیم خیلی ناراحت شد رفت داخل اتاق و عکس پدر شهیدش را بغل گرفت خیلی گریه کرد. صبح موقع اذان نمازش را که خواند گفت مادر بلند شو بریم گلزار شهدا! گفتم الان؟ آخه چرا الان؟ مگه چی شده؟ با گریه گفت بابا اومد به خوابم گفت دخترم اگر میخواهی آقای #خامنهای را ملاقات کنی بعد از نماز صبح بیا سر قبر من!
『 @Dokhtarane_parva 』
.💙.
#تلنگر
یادتونه میگفتیم #من_قــــاسم_ســـلیمانیم
سردار توی وصیتنامه خودشون میگن:
خـــداوندا
در راه تو دویدم ؛ زمینخــوردم بلندشدم
این یک نکته خیلی مــهـم واسه ماست
ینی در راه خدا ممکنه زمین بخوریم ولی
باید بلندشیم و با قدرت بیشتری ادامه
بدیم این مکتب ســــلیمانی هست
که حضرتآقا ازش صحبت کــردن...
#حاج_قاسم
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال😂
یه آقایی میگفت از بس تو مدت قرنطینه،
ظرف شستم...
جارو کردم
آشپزی کردم
لباس شستم...
امروز که زنگ خونه را زدند، یه ساعت، دنبال چادر می گشتم تا در را باز کنم!😂
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
『 @Dokhtarane_parva 』
#استوری | 🎥
آینده مال شما است؛ این را بدانید.
۱۴۰۰/۸/۲۶
#آقامونه #مقام_معظم_دلبری
#سرباز_کوچک_آقا🤭 #دهه_هشتادی
『 @Dokhtarane_parva 』
#عاشقانه_شهدایی🌱
بنای ازدواجم با مصطفی عشق او به ولایت بود،
دوست داشتم دستم را بگیرد
و از این ظلمات و روزمرگی بیرون بیاورد.
همین مبانی بود که مهریه ام را
با بقیه مهرها متفاوت کرده بود.
مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد
که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام
هدایت کند.♥️
اولین عقد در شهر صور بود که عروس
چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع
هیچ وجهی در مهریه اش نداشت.♥
راوی: همسر شهید مصطفی چمران
#شهید_مصطفی_چمران
『 @Dokhtarane_parva 』
#معرفی_شهید🌱
سوࢪیہڪہمیرفت،همیشہساڪ و سفࢪ ࢪو همسࢪشمےبست.
توآخࢪینسفࢪبہهمسࢪشگفتہبودڪہساڪࢪو ایندفعہخودشمیخوادببندھ
ساڪروسبڪبستہبودوحتےقࢪصهـایۍ رو ڪہ بخاطࢪ دندوندࢪدشهمیشہهمࢪاھداشتتوساڪ
نذاشتہبود.
میگفت:پࢪسیدم:قࢪصهـارو نمیبࢪ؎؟
گفت:ایندفعہلازمنداࢪم-!
#شهید_محمودرضا_بیضایی
『 @Dokhtarane_parva 』
•🧡🍂•
هَمهدَرسـٰایهۍتۅنـٰازبهعـٰالَمداریم
چۅטּجَھـٰاטּ،رَهبَرۍ،بۍبدلۍمیخَۅاهَد
#آقامونه #مقام_معظم_دلبری
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
#از_روزی_که_رفتی👀📚 رها سری به افسوس برایش تکان داد و بدون تامل مشغول کار شد. فکر کردن به رویا و کار
#از_روزی_که_رفتی👀📚
ذهن صدرا و رها نام آیه نقش بست. آیه که همه جا دنبال خاطره ای از مردش بود و این خاطرات آرامش می کردند!
صدرا بلند شد و بشقابی برای رها روی میز گذاشت. صندلی برایش عقب کشید و منتظر نشستنش شد.
رها که نشست، خانم زند قاشقش را در بشقاب رها کرد و اعتراض آمیز گفت:
_صدرا؟!
صدرا روی صندلی اش نشست:
_عمو تصمیم گرفت خون بس بگیره و شما قبول کردید، حالا من تصمیم گرفتم اون اینجوری زندگی کنه شما هم لطفا قبولش کنید، بهتره عادت
کنید، رها عضو این خونه است!
**********************
صبح که رها به کلینیک رسید، دلش هوای آیه را کرد. زن تنها شده ی این روزها... زن همیشه ایستاده ی شکست خورده ی این روزها!
روز سختی بود، شاید توانش کم شده که این ساعت از روز خسته است!
ساعت 2 بعدازظهر بود. پایش را که بیرون از کلنیک گذاشت، دو صدا همزمان خطابش کرد:
-رها!
-رها!
چقدر حس این صداها متفاوت بود. یکی با دلتنگی و دیگری... حس دیگری را نفهمید. هر دو صدا را شناخت، هر دو به او نزدیک شدند...
نگاهشان به رها نبود. دوئلی بود بین نگاه ها!
صدرا: شما؟
-نامزد رها، من باید از شما بپرسم، شما؟
صدرا: شوهر رها!
_پس حقیقته؟ حقیقته که زن یه بچه پولدار شدی؟
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی👀📚
رها هیچ نمیگفت، چه داشت بگوید به این مرد که از نامردی روزگار بسیار چشیده بود.
صدرا: هر جور دوست داری فکر کن، فقط فکر زن منو از سرت بیرون کن.
_این رسمش نبود رها، رسمش نبود منو تنها بذاری! اونم بعد از این همه سال که رفتم و اومدم تا پدرت راضی شد، حالا که شرایط رو آماده کردم و اومدم قرار عقد بذارم! رها تنش سنگین شده بود. قدم هایش سنگین شده بود و پاهایش برخالف آرزوهایش میرفت. دلش را افسار زد و قدم به سمت مرد این روزهایش برداشت...
مردی که غیرتی میشد، با او غذا میخورد، به دنبالش می آمد، شاید عاشق نبودند اما تعهد را که بلد بودند!
احسان: کجا میری رها؟ تو هم مثل اسمتی، رهایی از هر قید و بند، از چی رهایی رها؟ از عشق؟ تعهد؟ از چی؟ تو هم بهش دل نبند آقا، تو رو
هم ول میکنه و میره!
رها که رها نبود! رها که تعهد میدانست. رها که پایبند تعهد بود! رها که افسار بر دلش زده بود که پا در رکاب عشق نگذارد! از چه رها بود این رهای در بند؟
_حرفاتو زدی پسر جون، دیگه برو! دیگه نبینم سر راه زنم قرار بگیری!
سایهت هم از کنار سایه ی رها رد بشه با من طرفی؛ بریم رها!
دست رها را گرفت و به سمت ماشین کشاند. با خودش غرغر میکرد. رها با این دستها غریبه بود. دست های مردی که قریب به دو ماه مردش بود.
_اگه بازم سرراهت قرار گرفت، به من زنگ می زنی، فهمیدی؟
رها سر تکان داد. صدرا عصبی بود، حس بدی بود که کسی زنت را با عشق نگاه کند... با عشق صدا کند. کاری که تو یک بار هم انجامش نداده ای؛ کنار آمدن با رقیبی که حق رقابت ندارد سخت است. گوشه ای از ذهنش نجوا کرد "همون رقابتی که رویا با رها میکنه! رویایی که حقی برای رقابت ندارد؛ شاید هر دو عاشق بودند؛ شاید زندگی هایشان فرق داشت؛ شاید دنیاهایشان فرق داشت؛ اما دست تقدیر گره هایی به زندگیشان زده بودند را گشود و صدرا را به رها گره زد...
『 @Dokhtarane_parva 』
#دوشنبه_های_امام_حسنی
بگذارید بگویند: گِداییم گِدا
غم نداریمسِپُردَند گِدا را به حَسَن...
#امام_حسن علیهالسلام
#حدیث_طوری🌱
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّهَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ
سلام بر تو اي بجا مانده خدا در زمينش
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨جالب است توجه کنید که ۱۶ آذر در سال ۳۲ که در آن سه نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده؛ یعنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آن اختناق عجیب - سرکوب عجیب همهی نیروها و سکوت همه - ناگهان به وسیلهی دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود میآید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیس جمهور آمریکا بود، آمد ایران. به عنوان اعتراض به آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتای ۲۸ مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات میکنند، که البته با سرکوب مواجه میشوند و سه نفرشان هم کشته میشوند. حالا ۱۶ آذر در همهی سالها، با این مختصات باید شناخته شود. ۱۶ آذر مال دانشجوی ضد نیکسون است، دانشجوی ضد آمریکاست، دانشجوی ضد سلطه است.
۱۳۸۷/۰۹/۲۴
#آقامونه #استکبارستیزی
『 @Dokhtarane_parva 』
•💗🌸•
#تلنگر
گنجشک ازباران پرسید:
کارِ تو چیست؟
باران با لطافت جواب داد:
تلنگر زدن به
انسان هایی که آسمان خدا را از
یاد برده اند..
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال😂
آیا میدانستید که زنان میانسالی که در روضه بیشتر از سه ثانیه روی شما مکث میکنند
در حال تصور شما با لباس عروس برای پسر خود هستند؟!😂😂🤣
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
#استوری👀
✨ امروز یکی از مشکلات جامعهی ما مسالهی جوانهاست، مسئلهی اشتغال جوانها، ازدواج جوانها.♥️
#آقامونه #مقام_معظم_دلبری #ازدواج
『 @Dokhtarane_parva 』
•💗🌸•
#عاشقانه_شهدایی
به هر بهانه اے برایم هدیہ مےخرید؛ براے روز مادر و روزهاے عید. اگر فراموش مے ڪرد، در اولین فرصت جبران مےڪرد. هدیہ اش را مےداد و از زحماتم تشکر مے ڪرد.
زمانے ڪہ فرمانده نیروے زمینے بود، مدت ها به خانہ نیامده بود. یڪ روز دیدم در مے زنند. رفتم دم در، دیدم چندتا نظامے پشت در هستند، گفتند: "منزل جناب سرهنگ شیرازے؟" دلم لرزید. گفتم :" جناب سرهنگ جبهہ هستند. چرا اینجا سراغشان را مےگیرید؟ اتفاقی افتاده؟ " گفتند: از طرف ایشان پیغامے داریم." و بعد پاڪتے را به من دادند و رفتند. آمدم در حیاط ، پاڪت را درحالی که دستانم مےلرزید ، باز ڪردم. یڪ نامه بود با یڪ انگشتر عقیق . نوشته بود:" براے تشڪر از زحمت هاے تو. همیشه دعایت مےڪنم." یڪ نفس راحت ڪشیدم. اشڪ امانم نداد.
💗به روایتگرے همسر شهید صیاد شیرازے
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ
سلام بر تو اي پيمان خدا كه آن را برگرفت و محكمش كرد
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨دانشجوهای مسلمان، هم در مباحثات توانستند دانشگاه را فتح کنند، هم در مبارزات جنگی.
۱۳۹۶/۰۳/۱۷
#روزدانشجو | #جهاد_علمی
『 @Dokhtarane_parva 』
•💚🍀•
#تلنگر
..یڪ شخصۍ گفت:
الله اڪبر.
..وبعدش دوباره گفت:
لااله الله محمدرسول الله.
..وبازهم گفت:
سبحان الله وبحمد
سبحان الله العظیم.
..ودوباره گفت:
لااله الا انت سبحانڪ
انی ڪنت من الظالین.
این شخص ۷۰۰۰۰ هزار نیڪی
بدست آورده است.
این شخص شما هستین.
به همین راحتۍ👌🏻🦋
#ثواب_یهویی🌱
#انتشار=صدقه جاری
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال 😂
یارو دست میکنه تو بُـــتُـــن.
بتن میگه: نَـــتُـــن😐😁😅😁
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
『 @Dokhtarane_parva 』
#استوری 🎥
میتوانید در همهی مسائل عمومی کشور و ملت، اثربخش و مشکلگشا باشید.
#آقامونه #جهاد
『 @Dokhtarane_parva 』
•💙🦋•
یه شب بارونی بود.
فرداش حمید امتحان داشت.
رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس ها ..
همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده...
گفتم اینجا چیکار میکنی؟
مگه فردا امتحان نداری؟
دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون آورد و گفت:
ازت خجالت میکشم
من نتونستم اون زندگی که در شان تو باشه برات فراهم کنم
دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه ..
حرفشو قطع کردم و گفتم :
من مجبور نیستم
با علاقه این کار رو انجام میدم
همین قدر که درک میکنی و قدر شناس
هستی برام کافیه...
•همسرشهیدعبدالحمیدقاضیمیرسعید💍•
#عاشقانه_شهدایی
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معرفی_شهید🌱
وقتی میخواست درس بخواند،از پایگاه خارج میشد و در سرمای راهرو مینشست.
چراغ های راهرو در شب روشن بود.
+میگفت:این درس را برای خودم میخوانم.درست نیست از نوری که هزینه آن از طریق بیت المال پرداخت میشود،استفاده کنم.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
『 @Dokhtarane_parva 』
•🌸☁️•
مےخواست بگیرد ز علے نقطہ ضعفے
بیچارھ ندانست علے نقطہ ندارد...!
#آقامونه
#مقام_معظم_دلبری
『 @Dokhtarane_parva 』