#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ
سلام بر تو هنگامي كه بر مي خيزي، سلام بر تو زماني كه مي نشيني
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
•💙•
#آقامونه
بعضی از شعرهای حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگی - یادم است، از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم. از جمله، این دو بیت یادم است:
سحر چون خسرو خاور عَلَم در کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امّیدواران زد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
#سیره_آقا
『 @Dokhtarane_parva 』
.💖.
❪🚚🎶❫
#تلنگر
صدایِ اذان آمد، وانتِ و میوهاش را رها کرد، با کمی آب وضو گرفت و عاشقانه به نماز خواندن مشغول شد!
این همان اَشرف مخلوقاتی است که چه در سختی باشد و چه در رفاه، بندگیش را فراموش نمیکند👨🏼🌾🧡
『 @Dokhtarane_parva 』
سلام رفقا چطورید😁
جواب بدید یه شناخت نسبی
ازتون داشته باشیم🖐♥️
https://EitaaBot.ir/poll/wdb02n
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال😂
زنه تو سردخونه با بادبزن، شوهر مرحومش رو باد میزد.
مرد غسال گفت: خواهر، اون مرحوم، کرونا داشته، نزدیکش نشو...
زنه گفت : آخه خدا بیامرز بهم گفته بود، بزار کفنم خشک شه، بعد شوهر کن ...
بنظرت الان خشک شده دیگه .... 😂🤣🤣🤣🤣🤣
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💛•
درڪشور عشق مقتدا خامنه ای ست
فرماندهـــے ڪــل قوا خامنه ای ست
دیروز اگر عزیـــز مصــــر یوسـف بود
امروز عزیـــز دلِ ما خــامــنه ای ست
#مقام_معظم_دلبری😍
『 @Dokhtarane_parva 』
#عاشقانه_شهدایی♥️
پسر دایی ام خلبان ارتش بود، من هم دانش سرا درس می خواندم.
همین که عقد کردیم، کلی اصرار کرد که باید مستقل زندگی کنیم؛
اما پدر و مادرم می گفتند:«تو هم مثل پسر خودمونی، پروانه هم درس داره؛ زوده حالا بره زیر بار مسئولیت و خانه داری. این جوری، همه شما راحتید هم ما خیالمون راحت تره.»
سخت بود، ولی این قدر اصرار کردند تا بالاخره قبول کرد.
بعد هم، اتاق خودم را که طبقه بالای ساختمان بود مرتب کردیم و یک سال اول زندگی راتوی همان اتاق سر کردیم.
راوی : همسر #شهید_علیرضا_یاسینی
『 @Dokhtarane_parva 』
#معرفی_شهید🌱
نامونامخانوادگے: شھیدمحمدرضاجابرۍ
تاریختولد: ۵/بھمن/۱۳۶۷
تاریخشھادت: ۱۳/دۍ/۱۳۹۸
محلتولد: کشورعراق!
محلشھادٺ: فرودگاھبغداد
محلدفن: مقبرھ وادۍالسلـام
وضعیتتأهل: متاهل
تعدادفرزندان: دوفرزند🌸
#شهید_محمدرضا_جابری
#شهیدانه
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
#از_روزی_که_رفتی 👀📚 محبوبه خانم: آره حقیقت داره، بچه ها برای شام میمونید؟ احسان هیجان زده شد: _بله.
#از_روزی_که_رفتی 👀📚
آیه لبخند زد:
_من ازتون نرنجیدم.
دست در کیفش کرد و یک پاکت درآورد:
_چندتا نامه پیش پدرم گذاشته بود، پشت این اسم شما بود.
پاکت را به سمت فخرالسادات گرفت. اشک صورتشان را پر کرده بود.
ُنامه را گرفت و بلند شد و به سمت قبر شوهرش رفت...
************************
َ تحویل سال نزدیک بود. آیه سفره ی هفت سینش را روی قبر مردش چیده بود، حاج علی سر مزار همسرش به بهشت معصومه رفته بود،
فخرالسادات روی قبر همسرش سفره چیده بود؛ چقدر تلخ است این روز که غم در دل بیداد میکند!
سال که تحویل شد، جمعیت زیادی خود را به مزار شهدا رساندند. فاتحه میخواندند و تسلیت میگفتند. "معامله ات با خدا چگونه بود که دو سر
سود بود؟ چگونه معامله کردی که بزرگ این قبیله ی هزار رنگ شدی؟ چه چیزی را وجه المعامله کردی که همه به دیدارت می آیند؟ تنها کسی که
باخت من بودم... من تو را باختم... من همه ی دنیایم را باختم!"
وقتی از سرخاک بلند شد، زیردلش درد می کرد. ساعات زیادی در سرما روی زمین نشسته بود! دستی روی کشمش کشید و کمرش را صاف کرد.
فخرالسادات کنارش ایستاد:
_با تو خوشبخت بود... خیلی سال بود که دوستت داشت؛ شاید از همون موقعی که پا توی اون کوچه گذاشتی، همهش دل دل میکرد که کی بزرگ
میشی، همهش دل میزد که نکنه از دستت بده؛ با اینکه سالها بچهدار نشدید و اونم عاشق بچه ها بود اما تو براش عزیزتر بودی؛ خدا هم معجزه کرد برای عشقتون، مواظب معجزه ی عشقت باش!
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی👀📚
حاج خانم دور شد. حاج علی به سمت آیه می آمد، گفته بود که بعد از تحویل سال می آید و آمده بود. حاج علی نشست که فاتحه بخواند که
گوشی آیه زنگ خورد؛ رها بود:
_سلام، عیدت مبارک!
آیه: سلام، عید تو هم مبارک، کجایی؟
رها: اومدیم سر خاکِ سینا، پدرش و پدرم!
آیه: مهدی کجاست؟
رها: آوردمش سر خاک باباش، باید باباش رو بشناسه دیگه.
آیه: کار خوبی کردین، سلام منو به همه برسون و عید رو به همه تبریک بگو.
تلفن را قطع کرد و برگشت.
مردی کنار پدرش نشسته بود و دست روی قبر گذاشته و فاتحه میخواند؛ قیافه اش آشنا نبود. نزدیک که رفت حاج علی گفت:
_آقا ارمیا هستن.
"ارمیا؟ ارمیا چه کسی بود؟ چیزی در خاطرش او را به شب برفی کشاند.
نکند همان مرد است؟ او که این گونه نبود! چرا اینقدر عوض شده است؟ این ته ریش چه بود؟ صورت سه تیغ شده اش مقابل چشمانش ظاهر
شد و به سرعت محو شد."
اصلا به من چه که او چگونه بود و چگونه
هست؟ سرت به کار خودت باشد!"
سلام کرد و به انتظار پدر ایستاد. ارمیا که فاتحه خواند رو به حاج علی کرد:
_حاجی باهاتون حرف دارم!
حاج علی سری تکان داد که آیه گفت:
_بابا من میرم امامزاده!
ارمیا: اگه میشه شما هم بمونید!
حاج علی تایید کرد و آیه نشست.
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی👀📚
ارمیا: قصه ی سیدمهدی چه؟
حاج علی: یعنی چی؟
ارمیا: چرا رفت؟
حاج علی: دنبال چی هستی؟
ارمیا: دنبال آرامش از دست رفتهم.
حاج علی: مطمئنی که قبلا آرامشی بوده؟
ارمیا: الان به هیچی مطمئن نیستم.
حاج علی: الان چی میخوای؟
ارمیا: میخوام بدونم چی باعث شد از جونش و زنش و بچهش بگذره و بره؟
آیه لب باز کرد:
_ایمانش! حس اینکه از جا مونده های کربلاست... بیتاب بود، همه ی روزاش شده بود عاشورا، همه ی شباش شده بود عاشورا! از هتک حرمت حرم وحشت داشت، یه روز گریه میکزد میگفت دوباره به حرم امام حسین علیهالسلام جسارت شده! بعد از هزار و چهارصد سال دوباره حرمت حرم رو شکستن، میگفت میخوام بشم دستای ابالفضل العباس؛ میخوام بشم علی اکبر! میگفت حرم عمهم رو به خاک و خون کشیدن؛ گریه میکرد که بذارم بره، پاهاش زنجیر من بود... رهاش که کردم پر کشید!
ِآخه گریه های سر نمازش جگرمو آتیش میزد.
آخه هر بار سوریه اتفاقی می افتاد به خودش میگفت بی غیرت! مهدی بوی یاس گرفته بود... مهدی دیدنی ها رو دیده بود و شنیده بود. اون صدای <<هل من ناصر ینصرنی>> رو شنیده بود. دیگه چی میخواید؟
ارمیا: خودشو مدیون چی میدونست که رفت؟
حاج علی: مدیون سیلی صورت مادرش، مدیون فرق شکافته شده ی پدرش، مدیون جگر پاره پاره ی نور چشم پیامبر؛ مدیون هفتاد و دو سر به
نیزه رفته؛ مدیون شهدای دشت نینوا، مدیون قرآن روی نیزه ها!
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَءُ وَ تُبَيِّنُ
سلام بر تو وقتي كه مي خواني و بيان مي كني
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨شخصیتهایی که بیشترین غیرت دینی را دارند، اینها غالباً دارای عقلانیت بالا هستند. نمونهاش شخص امام بزرگوار. اوج غیرت دینی بود، واقعا هیچ کس را ما ندیدیم و نشناختیم که از لحاظ غیرت نسبت به دین و فرهنگ دین و زندگی دینی و سبک زندگی دینی و احکام دینی مثل امام بزرگوار باشد در عین حال در اوج عقلانیت بود.
۱۴۰۰/۱۰/۱۹
#آقامونه #امام_خمینی #غیرت_دینی
『 @Dokhtarane_parva 』
.💜.
#تلنگر
شده یه بار وقتی شنیدی شام املت دارین، بگی مامان همین که تو هستی کافیه..؟👵🏻🍳
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال😂
یارو ساندویچی باز میکنه.
مَرده میاد ازش ساندویچ بخره،
میگه: بی زحمت توش خیارشور نذار .
یارو برمیگرده میگه : خیارشورمون تموم شده، میشه گوجه نذارم؟😂😂🤣🤣
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤•
سهمشان از سفره انقلاب یک نان خالی بود ...
بعضی هایشان هم برنمیداشتند
که به بقیه برسد!🙂💔
#شهدا #شهیدانه
『 @Dokhtarane_parva 』
#عاشقانه_شهدایی♥️
نزدیک "عملیات خیبر" بود.
زمستان بود و ما در اسلام آباد غرب بودیم.
از تهران آمد خانه. چشم های سرخ و خسته اش
داد می زد چند شب است نخوابیده.
تا آمدم بلند شوم، نگذاشت.
دستم را گرفت و نشاندم.
گفت: "امشب نوبت من است که از خجالت تو
بیرون بیایم". گفتم: " ولی تو، بعد از
این همه وقت ، خسته و کوفته آمدی و ..."
نگذاشت حرفم تمام شود. رفت خودش
سفره را انداخت. غذا را کشید و آورد.
بعد هم غذای مهدی را با حوصله داد و
سفره را جمع کرد. چای ریخت و آورد
داد دستم و گفت : "بفرما بخور. "
به روایت همسر #شهید_محمدابراهیم_همت
『 @Dokhtarane_parva 』
{💚🌿}
بۍخیالهمھدلهرهها:)
چهره حیدرۍات مایھ آرامش ماست...♥️
#مقام_معظم_دلبری😍
『 @Dokhtarane_parva 』
•🌱•
ما فࢪزنداݩ مدࢪسہ اے هستیم
ڪہ دࢪ آنجا یاد گࢪفتیم؛
آزاد زندگے ڪنیم
ما امنیت ࢪا از دشمݩ،
التماس نمیڪنیم!
ما حق خود ࢪا با خوݩ هایماݩ
ڪه بࢪاے سࢪبلندے نذࢪ شده
و بࢪ آزادگے ایستاده است؛
باز پس میگیࢪیم✊🏻🌿
#شھید_جهاد_مغنیہ
#شهیدانه
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
#از_روزی_که_رفتی👀📚 ارمیا: قصه ی سیدمهدی چه؟ حاج علی: یعنی چی؟ ارمیا: چرا رفت؟ حاج علی: دنبال چی هست
#از_روزی_که_رفتی👀📚
ارمیا: پس چرا مردم اون زمان نفهمیدن؟
حاج علی: چون ِشکمهاشون از حرام پر شده بود، که اگه شکمت از حرام پر نباشه، شنیدن صداش حتی بعد از قرنها هم زیاد سخت نیست!
ارمیا: از کجا بفهمم کدوم راه، راه حقه؟
حاج علی: به صدای درونت گوش بده! کدوم رو فطرتت میپذیره؟
َ اسلامی که کودک 6 ماهه روی دست پدر پرپر میکنه یا اسلامی که مرهم میشه روی زخم یتیمها؟ اسلام دفاع از مظلوم شبیه اسلام امام حسین علیه السلامه یا اسلامی که جلوی چشمای بچه هاسر می بُره؟!
ارمیا: شاید اونا هم خودشون رو حق میدونن! شاید اونا هم دلیل دارن که افتادن دنبال گرفتن حقشون! مگه نمیگن حضرت زهرا (س) هم دنبال
فدک رفت؟ اونا هم شاید طلب دارن؛ امام حسین (ع) هم رفت دنبال حکومت، حاجی دفاع از کشور یه چیزه اما آدمایی که به ما ربط ندارن یه طرف دیگه، اصلا تو کتابهاتون نوشته سوریه آزاد نمیشه؛ چرا الکی بریم بجنگیم!
حاج علی: فدک حق بود که ضایع شد. فدک حق امامت بود و خلافت، اصلا خلافت و امامت جدا از هم نبود، از هم جدا کردنش؛ حق رو از حق
دارش گرفتن، فدک یعنی حکومت مطلق امیرالمومنین، حکومت امام حسین (ع)
ارمیا: اینکه شد موروثی و شاهنشاهی! مردم باید انتخاب کنن!
حاج علی: اونا آفریده شدن برای هدایت بشر! اونا بالاترین علم رو برای هدایت بشر دارن، تو اگه بخوای یک نقاشی بکشی وقتی یه طرحی جلوته که از همه طرف بهش اشراف داری بهتر رسمش میکنی یا وقتی که فقط یک نقطه کوچیک از اون رو میبینی؟ اونا مشرف به تمام دنیا هستن، مشرف به همهی حق و باطل ها؛ به همه ی هست ها و نیست ها، به همه دروغ ها و راستی ها؛ شاید سوریه آزاد نشه، اما مهم تلاش ما برای کمک به مظلومه، مهم تلاش ما برای حفظ حریم ولایت امام حسین علیهالسلامه.
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی👀📚
امام حسین علیهالسلام میدونست اونجا همه ی مردها کشته و زن ها اسیر میشن. رفت تا به
هدف بزرگترش برسه؛ از عزیزترین چیزها و کسانش گذشت برای ما اسلام رو نگهداره، اصلا بحث تکلیف و وظیفهست؛ نتیجهش به ما ربطی
نداره؛ البته اگر نتیجه ظاهری منظور باشه، ما مامور به وظیفهایم نه نتیجه!
ارمیا: من گم شدم توی این دنیا حاجی، هیچکسی به دادم نمیرسه!
حاج علی: نگاه کن! چهارده چراغ روشنای دنیات هستن و چهارده دست به سمتت دراز شدن، تمام غرق شده های این دنیا اگه اراده کنن و دست دراز کنن بیبرو برگرد قبولشون میکنن و نجانشون میدن! خدا توبه کارا رو دوست داره.
آیه در سکوت نگاهشان میکرد. "چه میکنی سیدمهدی؟ یارکشی میکنی؟ مگر یاد کودکی هایت کرده ای که یار جمع میکنی برای بازی ای
که برایمان ساخته ای؟"
***************************
سال نو که آمد، احساسات جدید در قلبها روییده بود. صدرا دنبال بهانه بود برای پیدا کردن فرصتی برای بودن با زن و فرزندش. محبوبه خانم هم از افسردگی درآمده و مهدی بهانه ی خنده هایش شده بود؛ انگار سینا بار دیگر به خانه اش آمده بود...
شب کنار هم جمع شده و تلویزیون میدیدند که محبوبه خانم حرفی را وسط کشید:
_میدونم رسمش اینجوری نیست و لیاقت رها بیشتر از این حرفهاست؛ اما شرایطی پیش اومد که هر چند اشتباه بود اما گذشت و الان تو این شرایط قرار گرفتیم. هنوز هم ما عزاداریم و هم شما، اما میدونم که باید از یه جایی شروع بشه، رها جان مادر، پسرم دوستت داره؛ قبولش میکنی؟ اگه نه هر وقت که بخوای میتونی ازش جدا شی!
اگه قبول کنی و عروسم بمونی منت سرمون گذاشتی و مدیونت هستیم. حق توئه که زندگیتو انتخاب کنی، اگه جوابت مثبت باشه بعد از سالگرد سینا یه جشن براتون میگیریم و زندگیتون رو شروع میکنید؛ اگه نه که بازم خونه ی بالا در اختیار تو و مادرته تا هر وقت که بخواید.
『 @Dokhtarane_parva 』
#سه_شنبه_های_امام_زمانی💚
اگر امید بهمن نیست پسچهسِری هست
سه شنبه های مرا، رزق جمکران مرا...
قلم به شوق تو خود را به دست من داده...
بیا و پس نزن این دست ناتوان مرا....
#امام_زمان عج🌱
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 فراخوان دورههای عمومی و تخصصی آموزش معارف انقلاب اسلامی
🔻مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی در راستای تبیین و شناساندن معارف انقلاب اسلامی، با استفاده از «ظرفیتهای آموزشی نوین» و «روزآمدِ علمی» اقدام به طراحی، تولید و اجرای دورههای آموزشی متنوع با هدف ارتقای نظام دانایی عموم علاقه مندانِ معارف انقلاب اسلامی و شکلدهی نهضتی معرفتی و تبیینی به صورت فراگیر نموده است.
🔸 مخاطبین اصلی این دورهها «دانشجویان و طلاب»، «بانوان» و «نوجوانان» سراسر کشور میباشند.
👈 مطالعه جزئیات بیشتر و ثبتنام در دوره:
https://khl.ink/f/49371
AUD-20210708-WA0007.mp3
3.22M
•🖤•
#حاج_مهدی_رسولی 🎙
انگار نه انگار دیروز یه بچه
شهید شد با مسمار💔😭
#رزق_شبانه🌙🖤
『 @Dokhtarane_parva 』