eitaa logo
کانال دختری از جنس کویر
153 دنبال‌کننده
69 عکس
27 ویدیو
0 فایل
بسم رب الشهدا اینجا با نوای حقیقت دل دختری از جنس جامعه همراه باشید.... شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید!😉 من اینجام که شما را بشنوم🥲 @Hasti88km ✅نویسنده ✅فعال رسانه ✅دغدغه‌مند مشکلات شما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز روز از فرش به عرش رفتن است..... امروز روزی ست که می‌توان دست در دست خدا در آسمان ها قدم زد.... امروز می‌توان به آغوش خدا پر کشید.... امروز روز عاشق شدن است.... روزی که باید چشم باز کرد و در دنیای عاشقان قدم گذاشت.... روزی که باید رسم عاشقی آموخت.... اما همه ی این‌ها به تو نیاز دارد..... برای بالا رفتن به رخصت تو نیاز است! برای رسیدن به خدا به دستان تو نیاز است! برای پرواز به بال های تو نیاز است! برای عاشق شدن به عشق تو نیاز است! و برای عشق بازی باید از تو رسم عاشقی آموخت! آری علی جان!برای عاشق بودن،برای بزرگ شدن،برای خوب بودن و برای انسان بودن به تو نیاز است.... ✍️ 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریم واسه مهمونی ۱۰کیلومتری غدیر......😍 اگه تو هم دوست داری توی مهمونی ۱۰کیلومتری غدیر باشی پس همراه من باش 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
علی جان♥️ 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
و هدیه‌ی امروز حضرت علی🥹 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
وقتی حرف می زنیم، بیشتر می خواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را. کسی که قانع شده باشد، کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمی زند…! فریدون تنکابنی 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند پس خدایا : به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما . -شهید دکتر چمران- 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
خبرنگاری را اصولی و عملی یاد بگیرید ثبت‌نام دوره جامع آموزش خبرنگاری کوله‌پشتی در خبرگزاری پانا شهرستان اردکان با همکاری بسیج رسانه، آموزش و پرورش و سازمان دانش‌آموزی شهرستان اردکان معتبرترین مرکز آموزش خبرنگاری شهرستان اردکان 🔶🔷🔷🔷🔷🔷🔶 علاقمندان در هر رشته‌ای که دوست دارند می توانند ثبت‌نام کنند 📝اصول خبرنویسی 🎥تصویربرداری 🖼فتوشاپ 📸عکاسی 💻تدوین برای ثبت‌نام به لینک زیر مراجعه کنید. https://digiform.ir/pana140304 زمان برگزاری کلاس‌ها اصول خبرنویسی مقدماتی شنبه و دوشنبه: ۱۰ تا ۱۱:۳۰ عکاسی سه‌شنبه ۱۰ تا ۱۱:۳۰ فتوشاپ پنجشنبه و جمعه: ۱۷ تا ۱۸:۳۰ تدوین و تصویربرداری هم متعاقبا اعلام می‌شود و تمامی کلاس‌ها بعد از ثبت‌نام قطعی، تنظیم نهایی می‌شود. در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر، سوالات خود را به ۰۹۳۹۰۲۱۸۲۷۲ پیامک کنید. https://eitaa.com/PanaArdakanNews را به دیگران هم معرفی کنید ❇️ @PanaArdakanNews خبرگزاری دانش‌آموزی پانا شهرستان اردکان
بی بهانه برای دلی که تنگ است..... امروز چشم که گشودم دلتنگی‌ام برای قلمم را حس کردم..... دلم می‌خواست قلم به دست بگیرم و چند قدمی را در جهان پرهیاهوی دلم بردارم.... دلم می‌خواست برای تو بنویسم.... می‌خواستم برایت از شکست هایم،دلتنگی‌هایم و از دنیایی که هرروز روی جدیدی از خود نشان می‌دهد و منی که خسته ام از جنگیدن،از قوی‌ماندن و از خندیدن،بنویسم..... می‌خواستم برایت در نامه ام بگویم دلم آغوش می‌خواهد؛دلم گریه می‌خواهد؛ آری! می‌خواستم بگویم دلم تو را می‌خواهد! پس خود را در دنیای خیالاتم رها کردم..... دلم می‌خواست برایت بهترین کلمات را از جهان درونم به یادگار بیاورم..... می‌خواستم برای بیان احساسم بهترین جملات را انتخاب کنم..... دلم می‌خواست آنقدر زیبا بنویسم که لبخند رضایتت را ببینم....! پس در دنیای کلمات قدمی زدم..‌. اما از آن همه هیاهو نفسم تنگ شده بود و من به تنگنا افتاده بودم...... تو،من،عشق،عاشقی،دلتنگی،دوری،تنهایی،جهان،مهربانی و محبت...... من بودم و یک دنیا کلمه ای که برایم آشنای غریب بودند! بین بود و نبود،مانده بودم! نمی‌دانستم از کجا شروع کنم.... اصلا دیگر تحمل آن هیاهو را نداشتم! ذهن کوچک ناتوان من هم دیگر قدرت تفکر نداشت! حتی تخیل هم چیزی جز خاموشی برایم نداشت! هزار و یک داستان ساختم برای حرف زدن با تو.....! از هزار و یک گذر عبور کردم تا به گذرگاه تو برسم....! به هزار و یک در زدم تا آنچه شایسته ی عشق توست؛پیدا کنم....! اما نشد،نتوانستم....! مانده بودم بین ناتوانی و دلی که پیش تو گیر بود و به بیخیالی برای نوشتن،راضی نمی‌شد! دلی که نمی‌گذاشت ثانیه ای فکرت را رها کنم.... دلی که دستم را گرفته بود و در آن دنیای بی‌پایان می‌دوید.... دلی که عاشق بود و بهترین ها را برای عشقش می‌خواست.... چشمانم را باز کردم و به رسم همیشه قلم به دست گرفتم که بنویسم بر قلب روان کاغذ و بعد آن را وارد قلب سنگی فضای مجازی کنم.... اما انگار آن قلم زیبایی هم که گاهی درد را فریاد زده بود؛گاهی عشق را و گاهی نفرت،چیزی برای گفتن نداشت! خواستم بنویسم آن روز که تو را خلق کردند جهان،ز خرسندی وجودت،دور خود چرخید و فلک ز شادی،فریادش دل آسمان را خراشید و آسمان هفتم را از برایت نهان کرد.... اما هیچ یک از این‌ها به دلم ننشست! پس بدان که ذهن کوچک من در دامان خود چیزی برای وصف تو ندارد.... بدان که دنیای کلماتم نمی‌تواند عشق من را برایت توصیف کند..... و من امروز قلم به دست گرفتم تا با ناتوانی ام و برای قلبی که به عشقت می‌تپد بنویسم: دوستت دارم! به اندازه‌ی تمام دلتنگی‌هایم.... و به اندازه‌ی تمام گریه ها و خنده هایم..... و برای تمام دلخوشی‌ام.... حسین جانم! دوستت دارم.... دوستت دارم و سخت دلتنگ حرمتم.... و آمده ام تا در آغوش محرمت اشک بریزم.... آمده ام تا تو را از تو بخواهم.... آمده ام تا مجوز ورود به حرمت را بگیرم.... آمده ام و با عشقت چشم به جهان گشودم و برای عشقت چشم از جهان بر هم خواهم گذاشت..... ✍️دوستدار حسینی 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
بگذار بی‌مقدمه برایت بگویم...... برای دلی که عاشق است چه مقدمه ای می‌توان نوشت؟ دلم پرسه می‌خواهد.... دلم رهایی زیر آسمان شهر می‌خواهد.... اما نه در این دیار! من در این دیار آنچه خواستم،پیدا نکردم! چه روز ها و شب ها در این شهر پرسه زدم و جز قدرت،منفعت،شهرت و کینه چیزی ندیدم! انگار مردم این دیار با محبت،ایثار و عاشقی غریبه هستند! این مردم در مقابل محبت، به تمسخر پوزخندی می‌زنند و می‌گذرند! و من گریزانم از این تاریکی! می‌دانی من هوس پرسه در دل، در سر دارم! اما آقاجان! چه کنم که دل پیش تو گیر است و من هوس پرسه در حرم تو دارم! اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع) ✍️ 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار عاشقی مادرانه در مصلی اردکان مراسم شیرخوارگان حسینی اردکان به یاد طفل شیرخواره امام حسین علیه‌السلام در مصلی اردکان برگزار شد‌. خبرنگاردانش‌آموز: تصویربرداران‌دانش‌آموز: https://eitaa.com/PanaArdakanNews را به دیگران هم معرفی کنید ❇️ @PanaArdakanNews 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
خواستم حالا که ایام محرم است و یاد و نام سرور شهیدان،امام حسین(ع)، زنده‌تر از همیشه است؛ یادی کنم از حسین های زمانه خودمان! حسین هایی که حسین‌وارانه زندگی کردند،حسینی بودند و حسین گونه جام شهادت را نوشیدند! حسین هایی که حسین بودنشان را مدیون زینب هایی هستند که صبر و صبوری پیشه کردند تا حسین هایشان را در راه حق استوار نگه‌دارند! و ، یکی از همان زینب های زمانه است که حسینش را سالارانه حمایت کرد و تقدیم سالار و سرور شهیدان کرد! کتاب، روایتی ست از کودکی تا بزرگسالی زنی که دنیایش پر بوده از غم و شادی، دوری و وصال! بگذارید از کتاب و این زندگی چیزی نگویم. بگذارید تشنه‌ رهایتان کنم تا طعم شیرین سیرابی را از این کتاب برایتان به یادگار بگذارم! چشیدن طعم خواندن این زندگی پرفراز و نشیب را از دست ندهید! ✍️ 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این چند شب محرم بیش از قبل، پای منبرهای مختلف نشستم و صحبت‌های مختلفی شنیدم. اما چیزی که توجه‌ام را جلب کرد، سخنان بعضی از شیوخ بود! سخنانی که شاید به راستی از برای حسین علیه‌السلام نیست و اهداف دیگری دارد و حتی گاهی باعث ایجاد بسیاری از شبهات انحراف‌آمیز می‌شود! از این جهت تصمیم گرفتم خود چیزی در این‌باره نگویم و چند خطی از زبان شیخ مرتضی انصاری، از عالمان و مراجع تقلید بزرگ تاریخ، بگویم. شیخ در یکی از منبرهایش در نجف و برای شاگردانش می‌گوید: شما در این سال‌ها دانسته‌اید که من فقیه را کسی می‌دانم که اهل تأمل و ژرف‌اندیشی در احادیث باشد. از آنجا که احادیث نادرست و درست در هم آمیخته‌اند و غالبا قطعی‌الصدور‌ نیستند، ناچار باید فقیه خردمندی مضامین آن‌ها را بیازماید و بر اساس معیارها مفاد آن را دریابد. نگذارید تا کسی عمامه بر سر گذاشت و محاسنش را بلند کرد، بر منابر حدیث بخواند بدون آنکه بداند آن حدیث چه معارضه و اختلافی با مضمون احادیث دیگر دارد. روایت خواندن اجازه می‌خواهد و ما اجازه را به کسی می‌دهیم که اهل تعمق و درک و کاوش در معنا باشد. ✍️ 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
- دستامو‌ بگیر آقای‌دلم ...mp3
4.14M
دستامو بگیر آقای دلم🖤💔 حسین جانم🥺
سوال بی جواب کودکِ آرام و اشک‌هایی که هیچ‌گاه روایت نشدند در مجلس عزای دیشب، کودکی آرام و متحیر و با تعجب به چهره‌های اشک‌بار زنان می‌نگریست. ناگهان کودک سوالی پرسید. او در کمال تعجب پرسید شما به چه فکر می‌کنید که می‌توانید گریه کنید؟ و مادر که در حال خود بود، با آرامش‌ لبخندی تحویل کودک داد و در سکوتی پر از حرف، او را در آغوش کشید. شاید در آن لحظه مادر نمی‌دانست باید چه بگوید؛ شاید هم نمی‌خواست چیزی بگوید؛ و شاید هم می‌خواست روزگار به او پاسخ بدهد؛ و مثل همیشه هزاران شاید دیگر.... اما به راستی که باید نشست و این اشک‌ها را ساعت‌ها روایت کرد؛ این اشک‌ها شایسته‌ ساعت‌ها تفکر است! میدانی! حسین را روایت کردند. شهادتش را روایت کردند. اسارت‌های خانواده‌اش را روایت کردند. اما هیچگاه اشکهای حسینی را روایت نکردند! و امروز از محضر حسین علیه‌السلام اذن می‌خواهم تا این حقیر با این نیمچه قلمی که در دست دارد و از برای آیندگان بنویسد! بگذار بنویسم..... من در مجلس عزای حسین، آن‌جا که روضه‌خوان از حسین می‌خواند، از آن شیری که تا لحظه‌ آخر امید به توبه‌ یزید و شمر داشت، از برای معصیت‌ها و گناهان خود می‌گریم و از خود می‌پرسم آیا حسین می‌تواند مرا ببخشد؟ و در این لحظه فریاد یا حسین می‌کشم تا لب بگشاید و نامه‌ی اعمالم را پاک‌ از هر دغل و سیاهی کند! من وقتی روضه‌ عباس را گوش می‌کنم، وقتی روایت جدایی دستان عباس را می‌شنوم، وقتی تمنای عباس را برای کمک به اهل حسین می‌شنوم، به دستان خود می‌نگرم؛ از خود می‌پرسم عباس دستانش را برای حسینِ اسلام فدا کرد، تو برای حسینت چه کردی؟! و اینجاست که عباس گویان، به در خانه‌ی ارباب می‌روم؛ برای اذن نوکری! من وقتی روضه‌ رقیه را می‌شنوم، وقتی روایت یتیمی‌اش را به جان می‌خرم ، از خود می‌پرسم تو برای یتیمان حسین چه کردی؟ و آنگاه دستان نیازمندم را به سوی آن دست‌های کوچک بالا می‌برم، تا لیاقت خدمت بدهد! من وقتی روضه‌ رباب را گوش می‌کنم، وقتی صبر رباب را دقیقه‌ای با قلم خیال به تصویر می‌کشم؛ از خود می‌پرسم رباب طفل شش ماهه‌اش را با دستان خود، زینت‌بخش آسمان اسلام کرد؛ تو چه چیز را فدای آسمان اسلامی‌ات کردی؟ و در همین حال چشمانم را می‌بندم و با ذکر یا رباب و از ته دل توفیقِ از خودگذشتگی می‌طلبم! آری! در مجلس روضه‌خوانی حسین، شرم همچون گرگ درنده‌ای به قلب‌ها حمله می‌کند و در هر روضه، چنگی بر این دل‌های سیاه می‌زند تا شاید با هر قطره اشکی که جاری می‌شود، نگاهی به ما عطا شود! و در آخر من در مجلس حسین یاد «اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ» میفتم و بر خیال خام خود غبطه می‌خورم؛ و روزهایی را به یاد می‌آورم که هر روز در آن «طلب مقام محمود» کردم و هیچگاه نفهمیدم چه خواستم! من در مجلس حسین یاد «وَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْکُمْ» میفتم؛ و از خود می‌پرسم که چقدر به راستی خون‌خواه حسین زمانه‌ام بودم؟ من در کنار حسین یاد «اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ اَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ» میفتم و باری دیگر از خود می‌پرسم چقدر برای ثابت قدم ماندن در راه حسین و جلب رضایتش تلاش کردم؟ آری! من در مقابل حسین، برای پاسخ به این سوالات، جز اشک‌ چیزی ندارم! و اما آن کودک؛ فکر می‌کنم روحش آنقدر پاک است که در مقابل حسینی که سرش را برای اسلام و مسلمینش بالای نیزه به یادگار گذاشت، می‌تواند شرمنده نباشد! اما من..... ✍️نیازمند نگاهت: 👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉 https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan