علی جان♥️
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم حال خوب🥲
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🥺
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم زیبایی ببینید🫀🥲
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بماند به یادگار🙂🙂🙂
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
و هدیهی امروز حضرت علی🥹
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan/7
وقتی حرف می زنیم، بیشتر می خواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را.
کسی که قانع شده باشد،
کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمی زند…!
فریدون تنکابنی
#تلنگرانه
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند
آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند
آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند
آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند
پس خدایا :
به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ،
خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما .
-شهید دکتر چمران-
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
خبرنگاری را اصولی و عملی یاد بگیرید
ثبتنام
دوره جامع آموزش خبرنگاری کولهپشتی
در خبرگزاری پانا شهرستان اردکان
با همکاری بسیج رسانه، آموزش و پرورش و سازمان دانشآموزی شهرستان اردکان
معتبرترین مرکز آموزش خبرنگاری شهرستان اردکان
🔶🔷🔷🔷🔷🔷🔶
علاقمندان در هر رشتهای که دوست دارند می توانند ثبتنام کنند
📝اصول خبرنویسی
🎥تصویربرداری
🖼فتوشاپ
📸عکاسی
💻تدوین
برای ثبتنام به لینک زیر مراجعه کنید.
https://digiform.ir/pana140304
زمان برگزاری کلاسها
اصول خبرنویسی مقدماتی
شنبه و دوشنبه: ۱۰ تا ۱۱:۳۰
عکاسی
سهشنبه ۱۰ تا ۱۱:۳۰
فتوشاپ
پنجشنبه و جمعه: ۱۷ تا ۱۸:۳۰
تدوین و تصویربرداری هم متعاقبا اعلام میشود و تمامی کلاسها بعد از ثبتنام قطعی، تنظیم نهایی میشود.
در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر، سوالات خود را به ۰۹۳۹۰۲۱۸۲۷۲ پیامک کنید.
https://eitaa.com/PanaArdakanNews
#پانا را به دیگران هم معرفی کنید
❇️ @PanaArdakanNews
خبرگزاری دانشآموزی پانا شهرستان اردکان
بی بهانه برای دلی که تنگ است.....
امروز چشم که گشودم دلتنگیام برای قلمم را حس کردم.....
دلم میخواست قلم به دست بگیرم و چند قدمی را در جهان پرهیاهوی دلم بردارم....
دلم میخواست برای تو بنویسم....
میخواستم برایت از شکست هایم،دلتنگیهایم و از دنیایی که هرروز روی جدیدی از خود نشان میدهد و منی که خسته ام از جنگیدن،از قویماندن و از خندیدن،بنویسم.....
میخواستم برایت در نامه ام بگویم دلم آغوش میخواهد؛دلم گریه میخواهد؛ آری! میخواستم بگویم دلم تو را میخواهد!
پس خود را در دنیای خیالاتم رها کردم.....
دلم میخواست برایت بهترین کلمات را از جهان درونم به یادگار بیاورم.....
میخواستم برای بیان احساسم بهترین جملات را انتخاب کنم.....
دلم میخواست آنقدر زیبا بنویسم که لبخند رضایتت را ببینم....!
پس در دنیای کلمات قدمی زدم...
اما از آن همه هیاهو نفسم تنگ شده بود و من به تنگنا افتاده بودم......
تو،من،عشق،عاشقی،دلتنگی،دوری،تنهایی،جهان،مهربانی و محبت......
من بودم و یک دنیا کلمه ای که برایم آشنای غریب بودند!
بین بود و نبود،مانده بودم!
نمیدانستم از کجا شروع کنم....
اصلا دیگر تحمل آن هیاهو را نداشتم!
ذهن کوچک ناتوان من هم دیگر قدرت تفکر نداشت!
حتی تخیل هم چیزی جز خاموشی برایم نداشت!
هزار و یک داستان ساختم برای حرف زدن با تو.....!
از هزار و یک گذر عبور کردم تا به گذرگاه تو برسم....!
به هزار و یک در زدم تا آنچه شایسته ی عشق توست؛پیدا کنم....!
اما نشد،نتوانستم....!
مانده بودم بین ناتوانی و دلی که پیش تو گیر بود و به بیخیالی برای نوشتن،راضی نمیشد!
دلی که نمیگذاشت ثانیه ای فکرت را رها کنم....
دلی که دستم را گرفته بود و در آن دنیای بیپایان میدوید....
دلی که عاشق بود و بهترین ها را برای عشقش میخواست....
چشمانم را باز کردم و به رسم همیشه قلم به دست گرفتم که بنویسم بر قلب روان کاغذ و بعد آن را وارد قلب سنگی فضای مجازی کنم....
اما انگار آن قلم زیبایی هم که گاهی درد را فریاد زده بود؛گاهی عشق را و گاهی نفرت،چیزی برای گفتن نداشت!
خواستم بنویسم آن روز که تو را خلق کردند جهان،ز خرسندی وجودت،دور خود چرخید و فلک ز شادی،فریادش دل آسمان را خراشید و آسمان هفتم را از برایت نهان کرد....
اما هیچ یک از اینها به دلم ننشست!
پس بدان که ذهن کوچک من در دامان خود چیزی برای وصف تو ندارد....
بدان که دنیای کلماتم نمیتواند عشق من را برایت توصیف کند.....
و من امروز قلم به دست گرفتم تا با ناتوانی ام و برای قلبی که به عشقت میتپد بنویسم:
دوستت دارم!
به اندازهی تمام دلتنگیهایم....
و به اندازهی تمام گریه ها و خنده هایم.....
و برای تمام دلخوشیام....
حسین جانم!
دوستت دارم....
دوستت دارم و سخت دلتنگ حرمتم....
و آمده ام تا در آغوش محرمت اشک بریزم....
آمده ام تا تو را از تو بخواهم....
آمده ام تا مجوز ورود به حرمت را بگیرم....
آمده ام و با عشقت چشم به جهان گشودم و برای عشقت چشم از جهان بر هم خواهم گذاشت.....
✍️دوستدار حسینی #هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
بگذار بیمقدمه برایت بگویم......
برای دلی که عاشق است چه مقدمه ای میتوان نوشت؟
دلم پرسه میخواهد....
دلم رهایی زیر آسمان شهر میخواهد....
اما نه در این دیار!
من در این دیار آنچه خواستم،پیدا نکردم!
چه روز ها و شب ها در این شهر پرسه زدم و جز قدرت،منفعت،شهرت و کینه چیزی ندیدم!
انگار مردم این دیار با محبت،ایثار و عاشقی غریبه هستند!
این مردم در مقابل محبت، به تمسخر پوزخندی میزنند و میگذرند!
و من گریزانم از این تاریکی!
میدانی
من هوس پرسه در دل، در سر دارم!
اما آقاجان!
چه کنم که دل پیش تو گیر است و من هوس پرسه در حرم تو دارم!
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع)
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار عاشقی مادرانه در مصلی اردکان
مراسم شیرخوارگان حسینی اردکان به یاد طفل شیرخواره امام حسین علیهالسلام در مصلی اردکان برگزار شد.
خبرنگاردانشآموز: #هستیکمالی
تصویربرداراندانشآموز:#محیاخلیلیمقدم
#نازنینزهراکارگر #یاسمنحامی
https://eitaa.com/PanaArdakanNews
#پانا را به دیگران هم معرفی کنید
❇️ @PanaArdakanNews
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
#معرفی_کتاب
خواستم حالا که ایام محرم است و یاد و نام سرور شهیدان،امام حسین(ع)، زندهتر از همیشه است؛ یادی کنم از حسین های زمانه خودمان!
حسین هایی که حسینوارانه زندگی کردند،حسینی بودند و حسین گونه جام شهادت را نوشیدند!
حسین هایی که حسین بودنشان را مدیون زینب هایی هستند که صبر و صبوری پیشه کردند تا حسین هایشان را در راه حق استوار نگهدارند!
و #پروانهچراغنوروزی، یکی از همان زینب های زمانه است که حسینش را سالارانه حمایت کرد و تقدیم سالار و سرور شهیدان کرد!
کتاب#خداحافظسالار، روایتی ست از کودکی تا بزرگسالی زنی که دنیایش پر بوده از غم و شادی، دوری و وصال!
بگذارید از کتاب و این زندگی چیزی نگویم.
بگذارید تشنه رهایتان کنم تا طعم شیرین سیرابی را از این کتاب برایتان به یادگار بگذارم!
چشیدن طعم خواندن این زندگی پرفراز و نشیب را از دست ندهید!
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
این چند شب محرم بیش از قبل، پای منبرهای مختلف نشستم و صحبتهای مختلفی شنیدم.
اما چیزی که توجهام را جلب کرد، سخنان بعضی از شیوخ بود!
سخنانی که شاید به راستی از برای حسین علیهالسلام نیست و اهداف دیگری دارد و حتی گاهی باعث ایجاد بسیاری از شبهات انحرافآمیز میشود!
از این جهت تصمیم گرفتم خود چیزی در اینباره نگویم و چند خطی از زبان شیخ مرتضی انصاری، از عالمان و مراجع تقلید بزرگ تاریخ، بگویم.
شیخ در یکی از منبرهایش در نجف و برای شاگردانش میگوید:
شما در این سالها دانستهاید که من فقیه را کسی میدانم که اهل تأمل و ژرفاندیشی در احادیث باشد. از آنجا که احادیث نادرست و درست در هم آمیختهاند و غالبا قطعیالصدور نیستند، ناچار باید فقیه خردمندی مضامین آنها را بیازماید و بر اساس معیارها مفاد آن را دریابد.
نگذارید تا کسی عمامه بر سر گذاشت و محاسنش را بلند کرد، بر منابر حدیث بخواند بدون آنکه بداند آن حدیث چه معارضه و اختلافی با مضمون احادیث دیگر دارد.
روایت خواندن اجازه میخواهد و ما اجازه را به کسی میدهیم که اهل تعمق و درک و کاوش در معنا باشد.
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
- دستامو بگیر آقایدلم ...mp3
4.14M
دستامو بگیر آقای دلم🖤💔
حسین جانم🥺
سوال بی جواب کودکِ آرام و اشکهایی که هیچگاه روایت نشدند
در مجلس عزای دیشب، کودکی آرام و متحیر و با تعجب به چهرههای اشکبار زنان مینگریست.
ناگهان کودک سوالی پرسید.
او در کمال تعجب پرسید شما به چه فکر میکنید که میتوانید گریه کنید؟
و مادر که در حال خود بود، با آرامش لبخندی تحویل کودک داد و در سکوتی پر از حرف، او را در آغوش کشید.
شاید در آن لحظه مادر نمیدانست باید چه بگوید؛ شاید هم نمیخواست چیزی بگوید؛ و شاید هم میخواست روزگار به او پاسخ بدهد؛ و مثل همیشه هزاران شاید دیگر....
اما به راستی که باید نشست و این اشکها را ساعتها روایت کرد؛ این اشکها شایسته ساعتها تفکر است!
میدانی! حسین را روایت کردند. شهادتش را روایت کردند. اسارتهای خانوادهاش را روایت کردند. اما هیچگاه اشکهای حسینی را روایت نکردند!
و امروز از محضر حسین علیهالسلام اذن میخواهم تا این حقیر با این نیمچه قلمی که در دست دارد و از برای آیندگان بنویسد!
بگذار بنویسم.....
من در مجلس عزای حسین، آنجا که روضهخوان از حسین میخواند، از آن شیری که تا لحظه آخر امید به توبه یزید و شمر داشت، از برای معصیتها و گناهان خود میگریم و از خود میپرسم آیا حسین میتواند مرا ببخشد؟
و در این لحظه فریاد یا حسین میکشم تا لب بگشاید و نامهی اعمالم را پاک از هر دغل و سیاهی کند!
من وقتی روضه عباس را گوش میکنم، وقتی روایت جدایی دستان عباس را میشنوم، وقتی تمنای عباس را برای کمک به اهل حسین میشنوم، به دستان خود مینگرم؛ از خود میپرسم عباس دستانش را برای حسینِ اسلام فدا کرد، تو برای حسینت چه کردی؟!
و اینجاست که عباس گویان، به در خانهی ارباب میروم؛ برای اذن نوکری!
من وقتی روضه رقیه را میشنوم، وقتی روایت یتیمیاش را به جان میخرم ، از خود میپرسم تو برای یتیمان حسین چه کردی؟
و آنگاه دستان نیازمندم را به سوی آن دستهای کوچک بالا میبرم، تا لیاقت خدمت بدهد!
من وقتی روضه رباب را گوش میکنم، وقتی صبر رباب را دقیقهای با قلم خیال به تصویر میکشم؛ از خود میپرسم رباب طفل شش ماههاش را با دستان خود، زینتبخش آسمان اسلام کرد؛ تو چه چیز را فدای آسمان اسلامیات کردی؟
و در همین حال چشمانم را میبندم و با ذکر یا رباب و از ته دل توفیقِ از خودگذشتگی میطلبم!
آری! در مجلس روضهخوانی حسین، شرم همچون گرگ درندهای به قلبها حمله میکند و در هر روضه، چنگی بر این دلهای سیاه میزند تا شاید با هر قطره اشکی که جاری میشود، نگاهی به ما عطا شود!
و در آخر من در مجلس حسین یاد «اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ» میفتم و بر خیال خام خود غبطه میخورم؛ و روزهایی را به یاد میآورم که هر روز در آن «طلب مقام محمود» کردم و هیچگاه نفهمیدم چه خواستم!
من در مجلس حسین یاد «وَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْکُمْ» میفتم؛ و از خود میپرسم که چقدر به راستی خونخواه حسین زمانهام بودم؟
من در کنار حسین یاد «اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ اَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ» میفتم و باری دیگر از خود میپرسم چقدر برای ثابت قدم ماندن در راه حسین و جلب رضایتش تلاش کردم؟
آری!
من در مقابل حسین، برای پاسخ به این سوالات، جز اشک چیزی ندارم!
و اما آن کودک؛ فکر میکنم روحش آنقدر پاک است که در مقابل حسینی که سرش را برای اسلام و مسلمینش بالای نیزه به یادگار گذاشت، میتواند شرمنده نباشد!
اما من.....
✍️نیازمند نگاهت:#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
#معرفی_کتاب
چندیست که درگیر خواندن کتاب #نخلونارنج هستم.
مطالعه، سعادتی ست که پروردگار توفیقش را نصیبم کرده است و اکثر اوقات کتاب هایم را یکی دو روزه به پایان میرسانم.
اما این کتاب را شاید یکی دو هفته ای طول کشید تا خواندم!
این موضوع حتی خانواده ام را هم متعجب کرده بود و دائم از من سوال میکردند که آیا کتاب را دوست ندارم که خواندنش به درازا کشیده است؟
اما میدانید؛ این کتاب را نمیخواستم صرفا جهت خواندن، بخوانم!
من در این چند روزی که این کتاب را میخواندم به راستی داشتم، خواندن را یاد میگرفتم!
داشتم میخواندم برای یادگرفتن، نه برای خواندن!
میخواندم برای درسآموزی، نه برای خواندن!
و از اول کتاب جملاتی که بر قلبم مینشست و مرا به فکر وا میداشت را خط میکشیدم تا در پایان از آنها برای معرفی کتاب، استفاده کنم.
اما به پایان که رسیدم و دوباره کتاب را ورقی زدم، دیدم نمیتوانم از بین آن همه جملات زیبا یکی را انتخاب کنم.
با هر جملهای که میخواندم، شروع و پایانی متفاوت برای معرفی این کتاب به ذهنم میزد!
مانده بودم که از کدام اخلاق #شیخمرتضیانصاری بنویسم!
مانده بودم از کدام پند و موعظهی حکیمانهی او بنویسم!
مانده بودم از کدام حماسهاش در مقابل مردان وطنفروش قاجاریِ زمانه بنویسم!
مانده بودم از حکایت هایش در دیار درختان نارنج بنویسم؛ یا از سرگذشتش در جوار درختان نخل!؟
و من در میان این سرگردانی، سکوت را برگزیدم!
حیرانم از رمز وجود این بزرگمرد تاریخی!
و محتاجیم به چنین مردانی که با دستانشان گرهها از تاریخ باز کنند!
همچون آن عالم فقیه، که یادگاری ماندگار شد بر پیشانی تاریخ،از خطهی گرمادلان و گرمابخشان، دزفول!
و همانطور که با این کتاب، مفهموم خواندن را جوری دیگر چشیدم،
میخواهم شما هم این پیشنهاد را جوریدیگر، از این بندهی حقیر پذیرا باشید!
✍️#هستیکمالی
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
👈آنچه شاید برایتان جالب باشد!
چارلی چاپلین
نامی آشنا که سالها لبخند را لحظاتی مهمان مردم جهان کرد!
اما شاید هیچگاه، هیچکس از گریههای خود چارلی نشنیده است، اگر دوست دارید کمی بیشتر درباره زندگی پرفراز و نشیب چارلی بدانید، تا آخر این مطلب با من همراه باشید😉
پدر و مادر چارلی در کودکی او، از هم جدا شدند و زندگی سخت سه نفرهی چارلی، هانا(مادر چارلی) و سیدنی(برادر ناتنی چارلی) شروع شد.
آنها زندگیشان را با حقوقی که هانا از رقصها و آوازهایش در میآورد، میگذراندند اما پس از مدتی هانا دچار بیماری شد و هنجرهاش را از دست داد.
اولین اجرای چارلی چاپلین
در حین یکی از اجراها، صدای هانا گرفت و نتوانست به خواندن ادامه دهد؛ مردم اشیا مختلفی به سمت او پرتاب کردند که یکی از آنها به سر هانا برخورد کرد و هانا بیهوش شد؛ چارلی برای نجات مادر به صحنه دوید و در سن ۵ سالگی برای اولین بار شروع به خواندن کرد که با استقبال خوب مردم مقابل شد.
روایت جدایی چارلی از مادرش
پس از گذراندن امرارمعاش با اندک درآمد مادر چارلی و قطع شدن نفقه مادر، توسط پدر چارلی، شرایط زندگی هر روز سختتر از دیروز میشد و تمام اینها باعث شد که مادر به اردوگاه کار برود و بچهها به یتیم خانه منتقل شدند.
مادر گاها به فرزندان سر میزد و چندباری تصمیم گرفت که دوباره زندگی سه نفرهشان را شروع کنند، اما هربار با شکست مواجه شدند و دوباره به یتیمخانه برگشتند!
پس از مدتی مادر بهخاطر تمام این فشارها دچار اختلال روانی شد و به تیمارستان منتقل شد و دولت فرزندان را پیش پدر فرستاد و مجبور به زندگی با نامادری بدجنس شدند.
مرگ پدر چارلی چاپلین
پس از مدتی مادر چارلی از تیمارستان بیرون آمد و دوباره زندگی سه نفرهشان آغاز شد.
چارلی یک روز پدرش را در یک کافه دید و متوجه احوال بد او شد.
پدر در بیمارستان بستری شد و در این مدت به چارلی گفته بود اگر حالم خوب شود دوباره با مادرت زندگی خواهم کرد؛ اما اینجا بخت با چارلی یار نبود و پدرش سه روز بعد مرد!
اولین گام موفقیت چارلی چاپلین
پس از اجرایی که چارلی در پنج سالگی داشت، آرزوی اجرا به دلش مانده بود و همیشه آگهی های اجرا را پر میکرد تا اینکه برای اولین بار در نمایش شرلوس هوم به او نقش دادند و ۴۰ هفته این نمایش در شهرهای مختلف انگلیس روی صحنه رفت اما برای دور دوم این اجرا او سیدنی را معرفی کرد و راه موفقیت سیدنی را هم باز کرد و اینگونه سیدنی وارد گروه فِرِد کارنو شد.
متولد شدن شخصیت چارلی چاپلین
کارگردان در یکی از سکانس های خود احساس نیاز به یک نقش کمدی کرد و چارلی را برای اینکار انتخاب کرد و او را فرستاد تا فوراً یک گریم کند و برگردد.
چارلی یک کفش بزرگ، یک کت و یک کلاه کوچک برای خود انتخاب کرد تا همهچی در تناقض باشد و چون نمیدانست چه سنی برای خود مشخص کند یک سبیل نصفه هم برای خود گذاشت تا اینگونه چارلی چاپلین معروف شکل بگیرد.
تبدیل پسرک یتیم فقیر به مشهورترین چهرهی جهان
چارلی پس از مدتی بازیگری، تصمیم گرفت که کارگردانی را شروع کند و فیلم خود را بسازد.
اما رییس شرکت United Artist، با این کار موافق نبود و معتقد بود او موفق نخواهد شد پس سرمایه گذاری نکرد.
اما چارلی گفت برای اینکه شما ضرر نکنید من ۱۵۰۰ دلار گرو خواهم گذاشت که اگر فیلمم خوب نشد شما آن را بردارید.
اما چارلی کوچولوی فقیر موفق شد تا سن ۲۵ سالگی خود ۳۵ فیلم موفق بسازد!
هیتلر و چارلی
شاید جالب باشد که بدانید هیتلر و چارلی هم سن هستند و هردو در یک ماه و یک سال به دنیا آمدند.
اما یکی خنده بر لب مردم نشاند و دیگری گریه!
چارلی در فیلم معروف سیرک در آخرین سکانس جلوی دوربین میآید و میگوید:
یهودی، بیدین، سیاه، سفید، ما همه میخواهیم بههم کمک کنیم.شیوهی زندگی میتونه آزاد و زیبا باشه اما ما راه را گم کردیم!
توی این دنیا جا برای همه است.
ای کسانی که صدای مرا میشنوید؛ ناامید نشید! سربازها بیاید به نام دموکراسی باهم متحد شویم!
و اینگونه چارلی چاپلین تا ابد در ذهن تاریخ ماندگار شد!
✍️#هستیکمالی
#تاریخرابخوانیم
#بیشتربدانیم
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
به سادگی، این توهم را که "می توانست جور دیگری باشد" رها کن.
بر روی چیزی که نسبت به آن کنترلی نداری تمرکز نکن.
گذشته، همچون سرزمینی دوردست است.
توجهت را به این لحظه بیاور.
به منبع قدرتی حقیقی،
به محلِ اتصال.
از این رویا بیدار شو که هر کسی قدرت این را دارد که آرامش ات را از تو بگیرد!
نیازت به حق به جانب بودن را رها کن.
نیازت به آزادی را در آغوش بگیر.
از داستانِ "زندگیِ من" بیرون بیا
و این لحظه را دریاب.
اینجا باش، در زندگیِ جدیدت،
این روز جدید و تازه را زندگی کن
"بخشش" همین است.
💜جف فوستر
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan
#معرفی_کتاب
او #مثل_بیروت_بود، آشوب زده اما آرام....
روایت، روایت #زهرااسعدبلنددوست از دختریست که زندگی میلیونها نفر در دستانش است!
دختری که در جستجوی آرامش، پرتنشترین مسیر زندگی خود را میآزماید!
در این داستان، زندگی، بیرحمانه چنگال وحشت به روح دخترک داستان میکشد و در هرکوچهی این شهر به ظاهر عادی و آرام، نشانی متفاوت از ترس، وحشت و غم برایش به یادگار میگذارد!
در این شهر پرهیاهو، آنچه عیان است امنیت قدمهای من و شما است.
اما آنچه در این کتاب میخوانید روایت زیر پوست شهر است!
چند قدمی با دخترک بیپناه این کتاب، حس تلخ ناامنی را مهمان وجود کنید، گاهی، نیمنگاهی به سختی را به خود هدیه دهید تا شاید قدر آسانی قدمهایتان را با میل بیشتری به جان خریدید!
(این کتاب ادامهی کتاب #چایت_را_من_شیرین_میکنم، میباشد.)
✍️#هستیکمالی
#کتاب_بخوانیم
👈شما هم برای ساخت آینده ای روشن آگاه شوید👉
https://eitaa.com/DokhtareKavirArdakan