جوابشو ندادم...بازوم رو گرفت و بلندم کرد بدون نگاه کردن به صورتش سرم و پایین انداختم
در اغوشم کشید و کنار گوشم پچ زد
_معذرت میخوام
چقدر مرد بود!چقدر خوب بود...لعنتی من حالم از جنس تو به هم میخورد حالا کاری باهام کردی که هر لحظه دلم بودنت رو میخواد
روی سرم و رو بوسید و گفت
_باید صبح و شب ببوسمت ...چون بچم تو شکمته بچه مون
با صدای گرفته ای گفتم
_بچه ای که پدرش از مادرش متنفره.من زندگی تو خراب کردم هیچ وقت نمیتونی منو ببخشی
دستش به سمت شکمم رفت و از زیر پیراهنم لمس کرد
_من ازت متنفر نیستم ترنج...خیلی وقته دیگه ازت متنفر نیستم.
اما بهت اعتماد ندارم بهم حق بده ...سعی کردم...بهت گفتم هر انتقامی داری از من بگیری...جلوی ؟چشم نخ شریکم و کار گرفتی بار ها دیدم براش دلبری میکنی توی بار دیدم تو بغلش میرقصی الی خودکشی کرده بود اما من از نصفه راه برگشتم به خاطر تو برگشتم .... اما چی دیدم؟
_من مست بودم امیر...اون لحظه فکر کردم تویی...غلط بکنم دیگه مشروب بخورم .. نمیخورم قول میدم.
چونم رو گرفت و سرم رو بالا اورد
_بخاطر بچه مون نباید هم بخوری
🎭 #دوستی دردسرساز
📜 #پارت151
═◦∞☆ #بزن_رو_پیوستن ☆∞◦═
👄『 @dosti_roman ...』💋