eitaa logo
رمان دوستی دردسرساز
860 دنبال‌کننده
164 عکس
1 ویدیو
0 فایل
پارت گزاری هر روز ساعت ۰۰∶٢۰ رمان دوم:#خانــ•°ـزاده 🆔: @khan_zadeh چالش داریم شرکت کنید توضیحات بیشتر ♥️👇 Dostan: @etlae_chanel
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم ازش فاصله بگیرم که حلقه ی دستش تنگ تر شد.و گفت _دیگه دلم نمیخواد اشک بریزی...میخوام بخندی _بخاطر بچه مون ؟ با نگاه معنا داری گفت _بخاطر بچه مون و خودت... ******** درحالی که به موهام چنگ میزدم گفتم _بهش بگو هر چقدر پول بخواد بهش میدم خواهش میکنم فریبا _همین که گفتم می خواست تلفن و روم قطع کنه ترنج پیدا کردن دکتری که بخواد دروغ تحویل شوهرت بده که حامله ای سخته یه فکر دیگه بکن دلم میخواست سرم و به دیوار بکوبم با کلافگی گفتم _خیلی خوب خداحافظ تماس و قطع کردم و درحالی که طول اتاق رو طی میکردم لعن و نفرین به خودم میفرستادم سه روز بود امیر رو پیچونده بودم و اون همش میگفت بریم دکتر...امروز هم اخرین مهلتم بود که تموم شد فردا منو میش دکتر میبرد و همه چیز برملا میشد روی تخت نشستم این بار دیگه منو نمیبخشید این بار ازم متنفر میشد این بار سه طلاقم میکرد این بار منو میکشت فکر کن ترنج ...فکر....فکر...فکر لعنتی یه غلطی بکن تا امیر و از دست ندادی 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋