eitaa logo
رمان دوستی دردسرساز
862 دنبال‌کننده
164 عکس
1 ویدیو
0 فایل
پارت گزاری هر روز ساعت ۰۰∶٢۰ رمان دوم:#خانــ•°ـزاده 🆔: @khan_zadeh چالش داریم شرکت کنید توضیحات بیشتر ♥️👇 Dostan: @etlae_chanel
مشاهده در ایتا
دانلود
لب هام میلرزید . حتی دست هامم میلرزید درحالی ک داشتم با غذام بازی میکردم خیره ش شدم که لیوان دوغش رو سر کشید لبم و محکم گاز گرفتم منو ببخش امیر بهت نارو میزنم نگاهی بهم انداخت و با اخم ریزی گفت _بخور غذاتو ... وگرنه به زور میریزم تو حلقت. تو الان یه اون بچه تو شکمت داری لبخند کم جونی زدم و گفتم _باشه میخورم تکیه داد ب صندلی و گفت _چیز دیگه ای هوس کردی برات بخرم؟ کاش سرم داد میکشید تا عذاب وجدان کارم و نداشته باشم. اروم جواب دادم _نه _حالت تهوع داری؟ چند بار بهت گفتم بریم پیش یه دکتر پشت گوش میندازی فردا دست و پات رو میبندم و میبرمت قلبم تند کوبید و گفتم _باشه...فردا بریم بشقابش رو عقب کشید و گفت _دستت درد نکنه یکیو میارم از فردا...مجبور نباشی خودت غذا بپزی بلند شد و منم بلند شدم دست و پام میلرزید از هیجان به زور میز و جمع کردم و بدون شستن ظرف ها از اشپز خونه بیرون زدم و کنار امیر که فیلم جدیدی رو پلی کرده بودنشستم و پاهای برهنم رو روی هم انداختم 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋