eitaa logo
رمان دوستی دردسرساز
860 دنبال‌کننده
164 عکس
1 ویدیو
0 فایل
پارت گزاری هر روز ساعت ۰۰∶٢۰ رمان دوم:#خانــ•°ـزاده 🆔: @khan_zadeh چالش داریم شرکت کنید توضیحات بیشتر ♥️👇 Dostan: @etlae_chanel
مشاهده در ایتا
دانلود
روی نگاه کردن تو چشماش و نداشتم.دوباره سرم و توی سینش فرو بردم و گفتم _من ادم بدیم....زندگیتو خراب کردم.خودمو غالب کردم بهت...نمیخواستی منو..هیچوقت نخواستی منو..تو خیلی خوبی امیر...فکر کردم مثل بقیه ای ولی تو خوبی. گیج شده بود بیچاره... _معلوم هست چی میگی نصف شبی؟ باپشت دست صورتمو پاک کردم و ازش فاصله گرفتم.پشتم و بهش کردم و لبه تخت پاهام و اویزون گذاشتم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم _دروغ گفتم....حامله نبودم....اون روز هم با پوریا رفتم داروخونه قرص ضد بارداری خریدم.ولی قسم میخورم رو ندادم بهش خودش مجبوری لبم و بوسید.خودتم میدونی اون عکسا کار کیه...دوستت دارم من امیر‌..نمیدونم کی و چجوری اما دل بستم بهت..با بقیه ی مردا فرق داری....ادم بدی نیستی...از کسی سواستفاده نمیکنی...اشتباه شناختمت تو فرق داشتی واسه همینم بهت دروغ گفتم تا از دستت ندم.قرص افزایش میل جنسی به خوردت دادم تا بعد رابطه بندازم گردن تو ک بخاطر هوس بازیات بچم از بین رفت اما نمیتونم نتونستم خودم میدونم ادم بدیم...لیاقت تو ندارم اما من...نذاشت حرفم تموم بشه.بازوم گرفت و برم گردوند.نگاهم ب نگاه ناباورش خورد و تا به خودم بیام سیلی محکمی نثارم شد و پرت شدم روی تخت. 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋