موهام دورم ریخت و اون با خشم موهام و کشید و سرم و بلند کرد.
با نفرت ب چشمام خیره شد ک نگاهم و ازش گرفتم.
با فکی قفل شده گفت
_خدا لعنتت کنه ترنج...خدا لعنتت کنه عوضی...
سرم و ب شدت رها کرد.بلند شد و با حرس در کمدشو باز کرد و تیشرتی برداشت.
تند از جام پریدم و جلوشو گرفتم و گفتم
_امیر...امیر...امیر...گوش بده ب حرفام
تیشرت و تنش کرد و خواست از اتاق بیرون بره ک جلوی در و گرفتم.
_حق نداری بری....من هرکاری کردم واسه خاطر تو کردم. اگه بری میمیرم دوباره میرم سراغ هرچی پسره با همه لاس میزنم توهم نیستی جمعمم کنی....نرو لطفا اشتباه کردم امیر نرو
پوزخندی ب روم زد.
بازوم و گرفت و مقل اشغال پرتم کرد اونور و از اتاق و بعدشم از خونه زد بیرون و به داد و بیداد هام توجهی نکرد.
این هم نتیجه ی دلسوزیت ترنج احمق...باید میذاشتی از عذاب وجدان بمیره و دلت ب حالش نمیسوخت...
فکر کردی خوبی هاش بخاطر توعه؟حتی نموند تا بشنوه..
لعنت بهت امیر ...لعنت ب هرچی مرده ک همشون سر همن.نباید دل بسوزونی براشون ترنج...نباید
🎭 #دوستی دردسرساز
📜 #پارت157
═◦∞☆ #بزن_رو_پیوستن ☆∞◦═
👄『 @dosti_roman ...』💋