#پارت160
آتیش گرفتم با کارش و خواستم به اون سمت برم که سام جلوم و گرفت و گفت
-به خاطر قضیه ی اون شبه که امیر انقدر عصبیه؟
اروم گفتم
-نه
-اها پس یه جای دیگه آتیش سوزوندی که توپش انقدر پره. تعریف کن ببینم .
با فکی قفل شده گفتم
-فعلا هیچی نمیدونم جز اینکه میخوام اون دختره ی عوضی و با دستای خودم خفش کنم.
تا بخواد حرفی بزنه به سمت اتاقش دویدم و درو باز کردم .
اون آویزن دستش رو روی میز گذاشته بود و خم شده بود و کنار گوش امیر وز میزد.
با ورود من سر جفتشون به سمتم چرخید و الی با پوزخند گفت
-به تو در زدن یاد ندادن؟
به سمتش رفتم و گفتم
-نه یاد ندادن... به تو چی؟ یاد ندادن آویزون شوهر مردم نشی؟
با همون پوزخند گفت
-شوهر مردم؟ مردی که با تهدید بشینه پای سفره عقد شوهر محسوب نمیشه گلم.
خون جلوی چشمم و گرفت . به سمتم حمله حمله کردم که صاف ایستاد. کوبوندمش به دیوار و موهاش و توی مشتم گرفتم و غریدم
-ببین هرزه ... من نه بی دست و پام نه بی زبون .... من شوهرم و دو دستی تحویل یه زن جنده پولی نمیدم.
🎭 #دوستی دردسرساز
📜 #پارت160
═◦∞☆ #بزن_رو_پیوستن ☆∞◦═
👄『 @dosti_roman ...』💋