eitaa logo
رمان دوستی دردسرساز
853 دنبال‌کننده
164 عکس
1 ویدیو
0 فایل
پارت گزاری هر روز ساعت ۰۰∶٢۰ رمان دوم:#خانــ•°ـزاده 🆔: @khan_zadeh چالش داریم شرکت کنید توضیحات بیشتر ♥️👇 Dostan: @etlae_chanel
مشاهده در ایتا
دانلود
آتیش گرفتم با کارش و خواستم به اون سمت برم که سام جلوم و گرفت و گفت -به خاطر قضیه ی اون شبه که امیر انقدر عصبیه؟ اروم گفتم -نه -اها پس یه جای دیگه آتیش سوزوندی که توپش انقدر پره. تعریف کن ببینم . با فکی قفل شده گفتم -فعلا هیچی نمیدونم جز اینکه میخوام اون دختره ی عوضی و با دستای خودم خفش کنم. تا بخواد حرفی بزنه به سمت اتاقش دویدم و درو باز کردم . اون آویزن دستش رو روی میز گذاشته بود و خم شده بود و کنار گوش امیر وز میزد. با ورود من سر جفتشون به سمتم چرخید و الی با پوزخند گفت -به تو در زدن یاد ندادن؟ به سمتش رفتم و گفتم -نه یاد ندادن... به تو چی؟ یاد ندادن آویزون شوهر مردم نشی؟ با همون پوزخند گفت -شوهر مردم؟ مردی که با تهدید بشینه پای سفره عقد شوهر محسوب نمیشه گلم. خون جلوی چشمم و گرفت . به سمتم حمله حمله کردم که صاف ایستاد. کوبوندمش به دیوار و موهاش و توی مشتم گرفتم و غریدم -ببین هرزه ... من نه بی دست و پام نه بی زبون .... من شوهرم و دو دستی تحویل یه زن جنده پولی نمیدم. 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋