eitaa logo
رمان دوستی دردسرساز
851 دنبال‌کننده
164 عکس
1 ویدیو
0 فایل
پارت گزاری هر روز ساعت ۰۰∶٢۰ رمان دوم:#خانــ•°ـزاده 🆔: @khan_zadeh چالش داریم شرکت کنید توضیحات بیشتر ♥️👇 Dostan: @etlae_chanel
مشاهده در ایتا
دانلود
طاقت نیاورد و گفت -چرا داری با من بازی میکنی؟ پوزخند زدم و روم رو برگردوندم که این کارم عصبیش کرد.ماشین و کنار زد.دست زیر چونم گذاشت و گف منو نگاه کن و درست جواب بده. فقط زل زل توی چشماش نگاه کردم و باز دل بی صاحبم لرزید دستش از زیر چونم افتاد.مظلوم گفتم -واقعا میخوایی طلاقم بدی؟میخوایی با اون دختره عروسی کنی؟ -مهمه واست؟ سر تکون دادم... -من دیگه هیچ وقت ازدواج نمیکنم ترنج...از حیله و نیرنگ شما زنا بدم میاد دیگه. با اینکه دختر مظلومی نبودم انا وقتی مظلوم میشدم دل خودمم برای خودمم میسوخت. سر تکون دادم و گفتم -باشه ببخشید که اومدم محل کارت و آبروتو بردم..ببخشید که اومدم تو زندگیت اونم مجبوری...حق داری هر حرفی بزنی بهم..میرم خونه دوستم که دیگه رنگمم نبینی تا روز دادگاه فقط... مکث کردم و گفتم -میشه برای آخرین بار بغلم کنی؟ خیره خیره بهم نگاه کرد.ترنج احمق این چه حرفی بود زدی.خودمم اینبار از سبک بازیام خجالت کشیدم. دستم و سمت دستگیره بردم برخلاف تصورم منو توی آغوشش حبس کرد... 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋