eitaa logo
رمان دوستی دردسرساز
859 دنبال‌کننده
164 عکس
1 ویدیو
0 فایل
پارت گزاری هر روز ساعت ۰۰∶٢۰ رمان دوم:#خانــ•°ـزاده 🆔: @khan_zadeh چالش داریم شرکت کنید توضیحات بیشتر ♥️👇 Dostan: @etlae_chanel
مشاهده در ایتا
دانلود
بر خلاف تصورم که فکر میکردم مثل سری قبل گم و گور میشه اما ساعت هشت صبح بود که در با کلید باز شد. بدون اینکه از جام تکون بخورم پتو رو روی سرم کشیدم صدای باز شدن در اتاق اومد. از صدای پاش فهمیدم که از توی کمد یه چیزی برداشت و انگار رفت دوش بگیره . سرم و بلند کردم و یه نگاه به حرص به در حموم انداختم. دوباره ملافه رو روی سرم کشیدم . از وقتی رفته بود برای یک دقیقه هم پلک روی هم نذاشته بودم و لعنت به من که با وجود سیلی که خوردم باز نگرانشم. کلافه بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم هنوز پیرهن امیر تنم بود و قصد نداشتم در بیارمش به آشپزخانه رفتم و میز صبحانه رو چیدم. ده دقیقه بعد با حوله دور کمرش به آشپزخونه اومد و طوری که انگار من وجود ندارم از کنارم گذشت و در یخچال و باز کرد . در یخچال و بست و خواست برگرده که جلوش ایستادم و گفتم -منو نگاه کن. نگاهم کرد... از سردی چشماش تنم لرزید . دست و پام رو گم کردم اما خودم و نباختم و گفتم -من اگه دروغ گفتم فقط به خاطر.... وسط حرفم پرید -بسه... حالم دیگه داره از تو و نقشه ها و دروغات بهم میخوره. 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋
🇸🇪: ғᴏʀᴛᴠɪᴠʟᴀɴ ɪɴᴛᴇ ᴏᴄʜ ғᴏʀᴛᴠɪᴠʟᴀɴ! نزار آرزوهاتو آدمای پوچ خراب کنن!✨ 『 @dosti_roman ...』
جا خوردم از لحنش و اون ادامه داد. -انتقامت گرفتی اگه دنبال اینی دارم میگم بهت . کم آوردم جلوت ضعف کردم جلو دلبریات... اما تموم شد دیگه.... دیگه گول خودت و حرفات و نمیخورم دیگه نمیخوامت تو زندگیم. بغ کرده گفتم: -میخوای طلاقم بدی ؟ سر تکون داد - درخواست شو که از قبل داده بودم .تو اولین جلسه تمومش میکنیم. بر به انتقامت برس با هر کی میخوای لاس بزن هرشب با یکی باش... دیگه واسم مهم نیستی ترنج . حرفاش و با بی رحمی تمام نثارم کرد و جلوی چشمای اشکیم به اتاق رفت و در و کوبوند. همون جا سر خوردم و‌سرم بین دستام گرفتم . *** سام یک ریز حرف میزد و من تمام چشمم دنبال امیر بود که توی اتاق پشت میزش نشسته بود. قرار بود یک ماه دیگه دوباره به ترکیه برن و امیر تا اون موقعه حتما طلاقم داده بود و از همه بدتر اینکه الی هم به اون سفر می رفت. شفته خانم دوباره برگشته بود و حالا هم داشت جلوی دوربین ژست می گرفت. کار خود عوضیش بود اگه تا الان شک‌ داشتم با پوزخند های امروزش مطمئن شدم. کلافه پوفی کردم و گفتم -منم میخوام بیام ترکیه. کلافه گفت -یه ساعته دارم روضه میخونم برات ؟ پروژه ی لوازم آرایشی که تو توش کار کردی تموم شر رفت الی هم که برگشته امیر هم مخالفت صد در صد با کار توعه‌... فعلا مدل برند الیسا الیه .... دستم و مشت کردم و چشمم به خود نحسش افتاد که به سمت اتاق و امیر رفت و جلوی چشم من در اتاق و بست 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋
『 @dosti_roman ...💠』
🇬🇧My portion of you, It was just watching the pictures that you smiled to others. سهم من از تو، زل زدن به عکسهایی بود که لبخندش را به دیگری زدی💔 『 @dosti_roman ...』
آتیش گرفتم با کارش و خواستم به اون سمت برم که سام جلوم و گرفت و گفت -به خاطر قضیه ی اون شبه که امیر انقدر عصبیه؟ اروم گفتم -نه -اها پس یه جای دیگه آتیش سوزوندی که توپش انقدر پره. تعریف کن ببینم . با فکی قفل شده گفتم -فعلا هیچی نمیدونم جز اینکه میخوام اون دختره ی عوضی و با دستای خودم خفش کنم. تا بخواد حرفی بزنه به سمت اتاقش دویدم و درو باز کردم . اون آویزن دستش رو روی میز گذاشته بود و خم شده بود و کنار گوش امیر وز میزد. با ورود من سر جفتشون به سمتم چرخید و الی با پوزخند گفت -به تو در زدن یاد ندادن؟ به سمتش رفتم و گفتم -نه یاد ندادن... به تو چی؟ یاد ندادن آویزون شوهر مردم نشی؟ با همون پوزخند گفت -شوهر مردم؟ مردی که با تهدید بشینه پای سفره عقد شوهر محسوب نمیشه گلم. خون جلوی چشمم و گرفت . به سمتم حمله حمله کردم که صاف ایستاد. کوبوندمش به دیوار و موهاش و توی مشتم گرفتم و غریدم -ببین هرزه ... من نه بی دست و پام نه بی زبون .... من شوهرم و دو دستی تحویل یه زن جنده پولی نمیدم. 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋
『 @dosti_roman ...💠』
🇬🇧ѕσмє ωσя∂ѕ ρℓα¢єѕ ѕтαу σи нυмαиѕ нєαят ♔⚉ جای بعضی حرفا میمونه رو دل آدم☽☻ 『 @dosti_roman ...』
بازوم کشیده شد و پشت بندش صدای عصبی امیر اومد -چه خبرته ترنج؟ به خودت بیا. برگشتم و با خشم گفتم -باز میخوای حرفای اینو باور کنی امیر؟ سرد نگاهم کرد و گفت -سام... ترنج و ببر بیرون از اتاق. نگاه بدی به سام انداختم که اگه یک قدم جلو بیاد می کشمش... با حرص به طرف الی برگشتم ک گفتم -گمشو بیرون... ابرو بالا انداخت و گفت -داشتیم کار می کردیم عزیزم . به نظرم مسائل شخصی تون و توی خونه حل کنید . البته شنیدم امیر پا توی اون خونه نمیذاره. فکم قفل کرد و خواستم حمله کنم به سمتش که امیر دست دور شکمم انداخت. با این وجود داد زدم -می کشمت من کثافط... یه بار چهره کثیفتو رو کردم بازم میکنم . بارزم نشونت میدم پوزخندش روی اعصابم بود . امیر لبش و به گوشم چسبوند و پچ زد -بخوای به این آبروزی ادامه بدی برات بد میشه ترنج. برگشتم و محکم کوبیدم تخت سینش که یک قدم عقب رفت . بی توجه به تهدیدش داد زدم -آبرو ریزی میکنم ... آبرویی هم گذاشتی مگه؟ کل دنیا فهمیدن این دختر خیانت کاره تو هنوز داری باهاش می پری؟ نگاهی به اطراف و کارکنای فضولی که به اتاق سرک می کشیدن انداخت و گفت -ما فقط کار می کنیم. -آها ... منو از کار بر کنار کن که این بیاد جام آره؟ الی گفت -عزیزم اینکه یه بار باهاشون کار کردی دلیل نمیشه همیشه بخوانت من هفت ساله به طور جدی توی این حرفه م. پوزخندی زدم و گفتم -هه ... واسه چی؟ واسه اندام نی قیلونت یا قیافه عملیت؟ 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋
『 @dosti_roman ...💠』
🇩🇪: sᴀɢ ᴍɪʀ ɴɪᴄʜᴛ, ᴅᴜ ʙɪsᴛ ᴍᴇɪɴ ʜᴇʀᴢ... ʟᴄʜ ʙɪɴ ᴠᴏɴ ᴜʙᴇʀғᴜʟʟᴛᴇɴ ᴏʀᴛᴇɴ ʟᴄʜ ʜᴀssᴇ ᴇs! 𖢻 به من نگو تو قلبمی... من از جاهای شلوغ بدم میاد! 『 @dosti_roman ...』