هدایت شده از شعر شیعه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
مثل هرشب که باده میخواهیم
آمدیم و زیاده میخواهیم
جام خالی و دست خالی تر
گرچه از ما نمی ستاند زر
می دهم جان برای باده ی او
سجده آرم به پای باده ی او
درِ میخانه حاجتی داریم
ساقی با کرامتی داریم
أن قریب است مستمان بکنند
مست جام الستمان بکنند
ساقی ما ز بس جوانمرد است
بین این بزم کاتبم کرده است
روح تازه به هست من دادند
قلم عشق دست من دادند
تا دم مرگ میزنم فریاد
هر که ساقیست خانه اش آباد
مینویسم چقدر با عشق است
ساقی نازدانه را عشق است
بس که مِی خورده این قلم با من
دفترم گشته است تَردامن
با قلم خوش به حالمان باشد
رقص مستی حلالمان باشد
مست مستیم عالمی داریم
عهد و پیمان محکمی داریم
عهد بستیم تا که جانی هست
جوهری هست و زندگانی هست
از خُم هیچ کس سبو نزنیم
جز سه ساله به غیر رو نزنیم
مدد از آن سه ساله می جویم
بسم ربِّ الرّقیه میگویم
آتش عشق را به پا کردم
به خداوند اقتدا کردم
اول کار یا علی مددی
یل کرار یا علی مددی
پا نهادم به راه بسم الله
با توسل به شاه بسم الله
عشق جانانه میکنم امشب
مدح دردانه میکنم امشب
تا ابد هم از او دمادم خواند
مدح او ناتمام خواهد ماند
دل پاکش شدید بابایست
خنده هایش عجیب زهرایست
می برد او دل ملائکه را
تکیه داده به تاج و تخت خدا
بخدا که تمام ایمان است
عاشق او فقط مسلمان است
معنی واژه ی مسلمانیست
غیر از این هر که گفته نادانیست
یک تنه کرده کار صدها مرد
با همان سن کم بزرگی کرد
زنده اسلام از قیامش شد
سند ملک دین به نامش شد
خود امام و امامه اش زینب
مهر و امضای نامه اش زینب
دارد او سلطه بر قلمروء عشق
کعبه در سجده است رو به دمشق️
در کمالات و رتبه بی همتا
مستمند نگاه او موسی
معنیِ کاملی ز اعجاز است
دم عیسایی اش نبی ساز است
موج عشق است در دل دریاش
میچکد عصمت از قد و بالاش
روزیِ انبیا ز کیسهء اوست
هرچه از دوست میرسد نیکوست
ز عنایات ذات رحمانی
هرکه را داده است عنوانی
به یکی ربنای عرفانی
به یکی خاتم سلیمانی
به یکی داده چشم بارانی
به یکی سجده های طولانی
به یکی باده های روحانی
به یکی مستی دعا خوانی
به یکی شور و شوق ربانی
به یکی آنچه را نمیدانی
چشم یعقوب هم چراغانی
زانکه یوسف شدست کنعانی
به یکی داده ملک و انگشتر
به خلیل خدا سپرده تبر
داده ایوب را صبوری تا
بشناسد جناب زینب را
نوح اگر شد ز خشم طوفان رد
از عنایات این سه ساله بود
با توسل به دامنش عیسی
دیدهء کور را کند بینا
صالح از لطف لیلیِ افسون
شتر از کوه میکشد بیرون
بهر اینان کمک ز غیب رسد
گر که گویند یا رقیه مدد
تا که گویند یا رقیه مدد
تازه اعجازشان عیان گردد
میشود اژدها عصای کلیم
میشود نور نار ابراهیم
میشود چاک سینهء صد نیل
میشود حفظ خون اسماعیل
میشود سوی منزلش راهی
حضرت یونس از دل ماهی
میشود شاه آن فتادهء چاه
گر که گیرد مدد ز دختر شاه
شهر کنعان مریض او گردد
صد زلیخا کنیز او گردد️
#عماد_بهرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
هدایت شده از شعر شیعه
#شب_هفدهم_ماه_مبارک_رمضان
#مثنوی
امشب شب سقایی یعسوب دین است
پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است
بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر
بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر
او صورت انسانی الله باشد
او کاشف الکرب رسول الله باشد
او جلوه ربانی شب های قدر است
او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است
او را تمام عرشیان تکریم کردند
خیل ملائک بر علی تعظیم کردند
امشب جنون آبها هم بی مثال است
می نوشی از دست علی تنها حلال است
پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر
سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر
روی سخن با آن امیر عالمین است
تنها خجالت بهر سقای حسین است
در علقمه عباس عمود آهنین خورد
در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
هدایت شده از شعر شیعه
ئک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرود
ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی
اولین مستی که میخوانی تشهد در سجود
کینهای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود
رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود
در وداعت با حسین اشک تو جاری میشود
دیدهای گویا از اینجا خیمهها را بین دود
بین فرزندانی اما این حسینت را
غریب
میکشندش با لبان تشنه در بین دو رود
با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_ضربت_خوردن_امیرالمومنین
#ترکیب_بند
آسمان بودو علی بودو شب و غمهایش
گردی از غصه نشسته به روی سیمایش
آخرین سفره ی افطارعلی فرق نکرد
بازهم نان و نمک درعوض خرمایش
میهمان بودن بابا خوشی دختر بود
داشت دلشوره ی سختی زغم بابایش
چقدر چشم به بالای سرش میدوزد
پردرداست چرا زمزمه ی لبهایش
بی قراراست و از این حالت او معلوم است
زنده شد درنظرش خاطره ی زهرایش
رفت مولا طرف مسجدو باخودمیبرد
عالمی راطرف حادثه ی فردایش
سالها رنج وغم از صوت اذانش پیداست
اشهدُ انّ علی زخمی داغ زهراست
آسمان پای غم بال و پرش ریخت به هم
و زمین بر اثر چشم ترش ریخت به هم
میکشدآه علی قلب زمان میسوزد
چه تبی داشت؟فلک براثرش ریخت به هم
نوبت سجده ی آخرشدو واویلا شد
تیغ بالای سرش؛دوروبرش ریخت به هم
ضربه ای سخت به فرق سراو کوبیدند
استخوان بازشدو فرق سرش ریخت به هم
دل محراب پراز خون و زمین خون و محاسن خونی
بین خون دید پدر را پسرش ریخت به هم
طرف خانه علی را به چه حالی بردند
زینب از دیدن وضع پدرش ریخت به هم
بین چشمان پدر اشک خدارامیدید
سالها مانده ولی کرب و بلا را میدید
سروکارش به غم سوختنی می افتد
پای زخم بدن بی کفنی می افتد
دیدن زخم برادر جگرش راسوزاند
یاد زخم بدن پاره تنی می افتد
دست و پا میزندو دشمن بی احساسش
بادم تیغ به جان بدنی می افتد
سروکارنوک یک نیزه ی لب تشنه ی خون
به کویر پرخون دهنی می افتد
سراورا به سر نیزه زدند و دیدند
چشم او خیره به چشمان زنی می افتد
وقت غارت شدنش آه به دست قاتل
خواهری دید عقیق یمنی می افتد
از تنش پیرهنش را که به غارت بردند
دختران حرمش را به اسارت بردند
#مسعود_اصلانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_هفدهم_ماه_مبارک_رمضان
#مثنوی
امشب شب سقایی یعسوب دین است
پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است
بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر
بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر
او صورت انسانی الله باشد
او کاشف الکرب رسول الله باشد
او جلوه ربانی شب های قدر است
او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است
او را تمام عرشیان تکریم کردند
خیل ملائک بر علی تعظیم کردند
امشب جنون آبها هم بی مثال است
می نوشی از دست علی تنها حلال است
پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر
سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر
روی سخن با آن امیر عالمین است
تنها خجالت بهر سقای حسین است
در علقمه عباس عمود آهنین خورد
در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_ضربت_خوردن_امیرالمومنین
#شب_نوزدهم
#شب_قدر
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
کعبه می رفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود
کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحه خوان شده بود
شور افتاد در دل زینب
پی بابا دلش روان شده بود
در و دیوار التماسش کرد
در و دیوار مهربان شده بود
شوق دیدار حضرت زهرا
در نگاه علی عیان شده بود
خار در چشم و تیغ بین گلو
زخم، مهمان استخوان شده بود
سایه ای شوم پشت هر دیوار
در کمین علی نهان شده بود
ناگهان آسمان ترک برداشت
فرق خورشید خون فشان شده بود
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت "لا یمکن الفرار" از عشق
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#امیرالمؤمنین
#شهادت
#شب_قدر
هر کس برای توبه مصمم نمی شود
با صد هزار موعظه آدم نمی شود
امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم
فردا همین مجال فراهم نمی شود
طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا
خالص نبوده است که محکم نمی شود
نامردی است بندگی لحظه ای ما
شوق گناه و نافله با هم نمی شود
باید برای خشکی چشم التماس کرد
این چاه خشک، یک شبه زمزم نمی شود
ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:
من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟
شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر
وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود
در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر
چیزی که از کریمی تو کم نمی شود
حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده
حلوا برای غم زده مرهم نمی شود
جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید
بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود
هرکس که آمده قدمی سمت کربلا
شرمنده ی رسول مکرم نمی شود
نان علی و فاطمه را سائلی که خورد
دیگر مقابل احدی خم نمی شود
شمشیر زهر خورده به فرق
هدایت شده از شعر شیعه
#مناجات
#مثنوی
شباي قدر گذشته و فرصتا داره مي گذره
مثه يه چشم به هم زدن اين شبا داره ميگذره
شباي قدر گذشته و تو حسرت لحظه هاشم
نكنه كه بين خوبات از قلم افتاده باشم
اگه كه بندتو هنوز نبخشيدي چيكار كنم
اگه زبونم لال ز من دست كشيدي چيكار كنم
شباي قدر گذشته و بارون حسرت مي بارم
به اين شباي پيش رو خدا هنوز اميد دارم
شباي قدر گذشته و تقديرمو رقم زدن
ايشالا چند تا كربلا براي من قلم زدن
ايشالا كه تو اين شبا حاجت من روا بشه
با سقوط آل سعود راه مدينه وا بشه
ايشالا شاملم شده نگاه لطف تو خدا
روزيم بشه به دفعات زيارت امام رضا
دارم ميون حاجتام يه آرزوي دلنشين
به من يه كربلا بده پاي پياده اربعين
كرببلا نزيكترين راه رسيدن به خداس
راه شبيه حر شدن برا تموم بنده هاس
شبهاي جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه
آيد به دشت كربلا .....
#رضا_تاجیک
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
هدایت شده از شعر شیعه
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#غزل
سر کردهام چه سخت سحرهای شهر را
طی کردهام تمام گذرهای شهر را
هرجا که رفته ام به در بسته خورده ام
کوبیده ام تمامی درهای شهر را
گفتند با تو اند ولی کیسه های زر
تغییر داده است نظر های شهر را
تمرین رقص و هلهله و جشن می کنند
آماده می کنند هنر های شهر را
آن باغ های سبز که گفتند، سنگ بود
برداشت کرده اند ثمرهای شهر را
آهنگری شلوغ ترین شغل کوفه است
تعمیر می کنند سپرهای شهر را
فطرس کجاست تا برساند به دست تو
این آخرین سلام و خبرهای شهر را...
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#مثنوی
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دور و برم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد، وفاهای دروغی
بازار هم دارد، چه بازار شلوغی!
بازار، دنبال وفا رفتم، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علی ام
معلوم شد امروز داماد علی ام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!
گفتم سرم را طوعه می گیرد به دامان
اما سرم را کوفیان دادند طفلان
مانند قربانی تنم را می کشیدند
دست مرا بستند و از پا می کشیدند
می خواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
سلام(بخوانیدوارسال کنید):
#امام_باقر_علیه_السلام
#شهادت
#مثنوی
راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد
سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد
زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم
از جفا سوخته مادر همه ى بالو پرم
در جگر آتشی از آتش صحرا مانده
جای زنجیر اسارت به برم جامانده
بوی سیبست که از خون لبم می آید
بوی دودست که از سوز تبم می آید
راوی خیمه ی افروخته و نیزارم
خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم
من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم
بر غم طفل سه سالست چنین میبارم
دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت
پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت
آه ، هم بازی من با لگد از پا افتاد
با تنی سوخته از دوری بابا افتاد
من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم
من که از دود گرفته نفسم میدانم
که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی
غم گهواره ی خالی و غم لالایی
زهر میسوزد و خون جگرم میریزد
خاک صحراست که از موی سرم میریزد
دستو پا میزنمو گاه زمین میافتم
یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم
آتش این جگر از فاجعه ی آن صحراست
از همان روز نفیر لب من یا زهراست
باقر علممو در سایه ی إنا لله
مادرم آمده با ناله و با واویلا
تا ابد هست به لب ، ناله ی هل من ناصر
شیعه حاصل شده از ، مکتب قال الباقر
#نرگس_غریبی
╭════•🍁•════╮
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
اینستاگرام
Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
#امام_علی علیهالسلام
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
🔹مبدأ دوران🔹
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4291
✅ @ShereHeyat