هدایت شده از اساتید پیشرو
✨مرکز مجازی دانشگاهیان، ویژه اعضاء هیئت علمی و سایر استادان دانشگاه برگزار می کند:
⚜دوره مجازی خودشناسی با عنوان ترجمان انسان نو به عنوان بستری برای احیاء روان، حال خوب و ساخت تمدن نوین
💠 این دوره، توسط استاد محمد شجاعی و بصورت حضوری و در قالب طرح دانش افزایی استادان، برای اساتید دانشگاه شاهد و در خزرآباد ساری برگزار شده است.
💠 طول این دوره، کوتاه و در قالب ۱۱ جلسه ۳۰_۱۹ دقیقه ای و جمعا" حدود ۵ ساعت می باشد
💠 زمان دوره از ۲۱ شهریور لغایت ۲۰ مهر ۱۴۰۳
💠 جهت ثبت نام، دریافت ویدئو ها و کسب گواهینامه، لطفاً اینجا را انتخاب بفرمایید
💠 برای استفاده بهینه از اوقات، مثل زمان های رفت و آمد و ... توصیه می کنیم ابتدا فایل های صوتی دوره را از آدرس های ذیل دریافت نموده و قبل از ثبت نام ملاحظه بفرمایید : 👇👇👇
جلسه اول و دوم
جلسه سوم و چهارم
جلسه پنجم و ششم
جلسه هفتم و هشتم
جلسه نهم و دهم
جلسه یازدهم
💠این دوره فوق العاده جذاب و مورد نیاز را به عنوان یک مطالعه بین رشته ای، به همه استادان محترم توصیه می کنیم:
🌺 رضایت بالای اساتید شرکت کننده دانشگاه شاهد از این دوره
🌺 این محتوا را استاد محترم برای اساتید دانشگاه در کشور های سوئیس و روسیه هم ارائه نموده اند که مورد استقبال خوبی قرار گرفته است
🌺 این دوره در واقع یک اسلام شناسی فشرده بوده و استاد محترم در همین دوره کوتاه از صدها آیه و حدیث و همچنین صدها مثال و مصداق استفاده می کنند
🌺 از گواهینامه معتبر آن هم استفاده نمایید
🙏لطفاً به اساتید دیگر نیز اطلاع رسانی فرمایید
▫️باشگاه استادان
:: میزمعارف ااا @mizemaaref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پست اینستاگرامی که محسن چاووشی برای کارگران جانباخته حادثه انفجار معدن طبس منتشر کرده است
✅ انا لله و انا الیه راجعون..
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
لینک خبر
https://qomefarda.ir/50613
گفتگوی خبرنگار قم فردا با دکتر زهرا دلاوری پاریزی استاد حوزه و دانشگاه
✍✍
۱۴۰۳/۰۶/۳۰
https://farhangnegar.ir/?p=17019
لینک خبر.
گفتگوی ویژه خبری با دکتر زهرا دلاوری پاریزی استاد دانشگاه و جامعه الزهرا در پایگاه تحلیلی خبری فرهنگ نگار
🎙۱۴۰۳/۰۶/۳۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می گوید خدا وجود ندارد و اگر وجود دارد، همین الان بر من عذاب وارد کند... حرف هایش تمام نشده بود، که عذاب الهی مانند صاعقه بر سرش فرود آمد.
https://eitaa.com/sobhomid_RDS
هدایت شده از انجمن کلام اسلامی حوزه
انجمن کلام اسلامی حوزه در نیم سال اول سال تحصیلی برگزار می کند
۱)درس خارج کلام اسلامی(فقه المعارف)
🎙استاد محمدتقی سبحانی
✍️بحث از ابتدای نظام افعال الهی
⏰شنبه تا سه شنبه ۷ الی ۸ صبح
🔸شروع کلاس ۱ مهر
📌مدرس آیت الله تبریزی اتاق ۱۱۲
۲) درس خارج کلام اسلامی
🎙 استاد رضا برنجکار
✍️ ادامه قاعده دفع ضرر محتمل
⏱شنبه ها و یکشنبه ها ساعت ۱۷
🔸 شروع کلاس ها از ۷مهر
📌 ساختمان دبیرخانه انجمن های علمی حوزه
۳) آفرينش انسان در متون مقدس اسلامی_مسیحی
🎙استاد قیومی
⏱یکشنبه ها ساعت ۱۶
🔸شروع ۸مهر
📌 دبیرخانه انجمن های علمی حوزه
۴) الحاد جدید در زیست شناسی تکاملی
🎙 استاد شاکرین
⏱سه شنبه ها ساعت 16
🔸شروع ۱۷ مهر
📌 دبیرخانه انجمن های علمی حوزه
۵) زبان تخصصی و اصطلاح شناسی کلامی
🎙استاد محمد جاودان
⏱یکشنبه ها ساعت ۱۸:۳۰
🔸شروع ۸مهر
📌 دبیرخانه انجمن های علمی حوزه
۶) نقد منهاج السنه
🎙استاد امداد توران
⏱سه شنبه ها ساعت 14:30
🔸شروع ۱۰مهر
📌 دبیرخانه انجمن های علمی حوزه
۷) شرح آیات العقاید؛
تفسیر موضوع مباحث کلامی؛
🎙استاد کریمی
⏱دو شنبه ها ساعت 11
🔸شروع کلاس ۹ مهر
📌میدان جهاد مجتمع امام خمینی مدرس ۳۰۳
۸)معرفت شناسی دینی
🎙استاد روحی
⏱ یکشنبه ها ساعت ۱۰
🔸 شروع ۸ مهر
📌مدرسه امام مدرس 301
جریان های کلامی معاصر
⏱دوشنبه ها ساعت 10
مبانی و قواعد علم کلام
⏱یکشنبه ها ساعت 15
🔸شروع ۸ مهر
📌مدرسه امام باقر(ع) خیابان سپاه
♦️مهلت ثبت نام تا تاریخ ۵ مهر ۱۴۰۳
📲جهت ثبت نام؛عنوان درس و استاد را همراه با نام و نام خانوادگی و شماره تماس خود به ایدی زیر ارسال نمایید.
🆔 @BPMA1379
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🆔@Islamic_theology
هدایت شده از انجمن علمی پژوهشی کلام اسلامی جامعه الزهرا(س)
🌹هو الحق🌹
یک اتفاق متفاوت، در حال رخ دادن است؛
ان شاء الله...✨
قرار است باهم رفاقت کنیم،🫂
باهم رشد کنیم،💡
باهم قوی شویم،🧠
یاد بگیریم،📚
باهم، یکی یکی گره هایمان را باز کنیم،
برویم سراغ گره بقیه،
اصلا برویم سراغ گره های مردم دنیا
آخر میدانی؛
رگ ایران اسلامی، من را با تو،🇮🇷
رگ عقیده، ما را با همکیشانمان،🕋
و رگ نیاز مشترک، ما را با همه ی دنیا؛🌎
«همرگ» کرده است.
ما باید گره از کار همرگ هایمان باز کنیم
قدم به قدم به ظهور نزدیکتر شویم...
اگر تو هم، مثل من، دلت رفاقت میخواهد،
اگر تو هم، مثل من، پر از دغدغه و مسئله و حرف نگفته هستی،
اگر تو هم میخواهی تکانی به زندگی ات بدهی،
به جمع ما بیا،
ما منتظر دیدن روی ماهت هستیم❤️
با حضور استاد دلاوری و استاد قنادیان😍
🫀دورهمی اول پاتوق گفتگوی همرگ:
شنبه، ۷ مهرماه
ساعت۱۲ تا ۱۴
کلاس ۲۱۰۰
جهت کسب اطلاعات بیشتر: @Mosafer_7
«واحد فرهنگی قرآن و حدیث مدرسه مومنات»
گاهی رنج و سوزش صبر و انتظار و تحمل، ببخشید اشتباهی گفتم، قطعا صبر و انتظار و تحمل کشته شدن یاران، از خود کشته شدن و هزار پاره شدن به دست دشمن سختتره..
سیدجان تو برای ما دعا کن تاب بیاوریم این اضطرار را، یا دعا کن خدا مجیب المضطرین را برساند..
#شهیدنصرالله
#لبنان
#شهیدمقاومت
اشکستان (۱)
غزه سرتیتر خبرهای جدی است؛ حدود دو ماه است که با زیرنویس شبکه خبر میخوابم و با همان بیدار میشوم.
از ترور شهید هنیه در هالهی امنیتی، که در خاک پاک ایران در روز روشن، جلوی چشم بسیاری از خارجیهای دعوت شده به مراسم تحلیف که بغض و سرافکندگی سنگینی روی دلمان گذاشت تا امروز که سه روز از شهادت سید محبوبمان نصرالله میگذرد، مثل مرغ سرکنده شدهام.
نتانیاهویی که دیوانهوار، در حال غرق شدن دستش به هرچه میرسد، میزند و با خود میگوید اگر قرار است نابود شوم داغ خوشی و پیروزی بدون هزینه را بر دلتان میگذارم، دست به دانه دانه کشتن سران مقاومت زده، نفوذی دارد، یا جن، تکنولوژی دارد یا کمکهای بزرگ، نمیدانم!
اما التهاب و اضطرار عجیبی بر عالم حاکم شده،
غصه روی غصه، آوار روی آوار، کشتار روی کشتار و زخم روی زخم..
نمیدانم اندوه حضرت صاحب این زمان و عصر است یا نگرانی دلهای انسانهای نگران عالم..
هر کسی حرفی میزند، از روی درد، از روی نگرانی، و گاهی هم از روی بی اطلاعی و عدم اشراف بر اتفاقات و مسائل سیاسی و امنیتی منطقه..
خون خون را میخورد..
دلم میخواهد زیرنویس شبکه خبر بنویسد، ایران با یک موشک تل آویو و با موشک دوم حیفا و با موشک سوم کاخ سفید را هدف قرار داد،
اما با خود میاندیشم، من از روی کاناپه، با لیوان چای در یک دست، و بشقاب میوهی جلوی رویم از کی تا به حال شجاعتر و بصیرتر از فرماندهان و سربازان غیور ایران شدهام که چیزی را میبینم که آنها نمیبینند،
باز زبان در میکشم از گفتن خیالات خود، آرزویش اما شیرین است،
گرچه این روزها صهیونیستها قصد ندارند بگذارند آب خوش از گلویمان پایین رود، رفتم به زمانهای دور حاج قاسم..
آخ که حاج قاسممان را در غربت کشتند، ما عین الاسد را زدیم و بلافاصله خنده روی لبمان خشک شد، ۷۰۰ مسافر عزیزمان یکباره مثل مرغی پرکشیدند و رفتند،
عدهای همین را کردند لحاف ملا و بعد کرونا دنیا را به سخره و مرگ گرفت..
مرگ سفید هم شد عامل سیاهنمایی امثال دهباشی که اولین توییت را علیه قم و آخوندهای المصطفی زد که سوغات کرونا از اینجاست..
گذشت تا شهید رئیسی عزیزمان شبانه روز نداشت و در گل و لای و خاک و برف و بیابان و شهر و روستا تعطیل و غیر تعطیل سفر کرد تا نسبم رحمت نبوی را به همهی ایران برساند. باز دست تقدیر یا توطئه، یا هرچه که بود این نعمت عظما را که هدف طعنه و تیررس زخم زبانهای دوست و دشمن قرار گرفته بود از ما گرفت،
دوباره انتخابات و دوباره دعواهای جناحی و نتیجهای که از جنبهی حضور خوب مردم و آشتی عدهای از مردم عزیزمان با صندوقها، شکرانه به همراه داشت و از نظر عدهای نتیجه انتخابات خسارتبار بود و باز هم ناشکری ..
یادم هست که روزهای انتخابات چگونه میدویدند تا مردم پای صندوق بیایند، اما بعد که مردم آمدند یادشان رفت که هدف چه بود و به این سودا افتادند که چرا نتیجهی دلخواه ما از صندوق بیرون نیامد و زبان به تمسخر، تحقیر، تقطیع، اعتراض و انتقاد نسبت به رئیسجمهور یک ماهه گشودند که البته با شرایط حساس منطقه در واقع بازی در زمین دشمن بود.
حالا نمی دانستم از جنگهای زبانی و کلامی بین طلاب و شاگردانم در گروهها، و بعضا اهانتهایشان نسبت به همدیگر گریه کنم، بغض کنم یا نگاه کنم، وساطت کنم و خلاف میلم توصیه و پادرمیانی و حل اختلاف..
در گروههای بزرگتر و فرهیخته تر سکوت میکردم تا گاهی که مرزهای انصاف پشت سر هم رد میشد و نارواها و پیامهای ناحق مثل رگبار میآمد تا مجبور شوم گاعی اعتراضی و حرفی بزنم که بعضا برای اشخاص حساس گران تمام میشد و برای خودم نیز..
هنوز هم ظاهرا هیچ اتفاق جدیدی نیافتاده، همچنان صهیونیستها مشغول آتش باران خود بر سر مردم بیدفاع است و بعضی کشورها مستقیما وارد جنگ شدهاند،
اما در واقع و حقیقت میدانم که نیروهای نظامی و امنیتی ما این شب و روزها خواب ندارند.
هم قلبشان از شدت درد و فراق یاران غرق در غم و ماتم است، هم سودای شهادت در سر دارند و خود را از قافله شهادت جامانده میدانند و هم نگران مردم عزیز ایران و مظلومان منطقهاند..
خودم را آرامتر میکنم، دو دوتا چهارتایم و ایمانم به رشادت سربازان وطن، و [[حتی آقای پزشکیان، کهنه رزمندهی ایرانی که همرزم شهیدان باکری بوده، سپاهی است و اهل بزم و نشستن و تکبر نیست]]*، بعضی از هیجانات بیمنطقم را فرو مینشاند..
آرامتر میشوم، کانالهای تلویزیون را یکی یکی از نظر میگذرانم، کلا صدا و سیما تحت تأثیر شرایط منطقه و داغدار سید حسن نصرالله است، که روزی در آغوش سردار و رهبر عزیز ایران نفس کشیده و بعدها فرموده بود: " حذاء سلیمانی افضل من راس ترامب"
آه سید عزیز! فریادهای لبیک یا حسینت، صادقانه از سینه پر دردت بیرون آمد، مشتهایت هنگام صحبت از استقامت و جهاد مستقیم بر دهان دشمن کوبیده میشد و طوری به ما نزدیک بودی که مردم ما انتقام خون تو را حق خود میدانند.
آه سیدجان! خوشا به حال آنان که میروند، خوشا به سعادت نیلفروشان و هنیه و رئیسی و امیرعبداللهیان ما..
چقدر خداحافظی در اوج قشنگ است..
چقدر خاطرهات برای ما عزیز است و چقدر بعد از رفتنت ته دلمان خالی شد..
اما میدانم که تو هم دلت به بودن آقای عزیز ما خوش بود، چشمت به راه منجی عالم و امیدت به همدلی و بیداری مردم عالم بوده و هست هنوز.
نمیتوان باور کرد که نباشی و ما راحت نفس بکشیم؛ اما قضای الهی سایهات را از سر مظلومان منطقه برگرفت و ان شاالله با جانشینت صفیالدین شاگرد مکتب تو، این سایه را سنگین تر خواهد کرد.
سر خم می سلامت بشکست اگر سبویی..
#لبنان
#فلسطین
#سیدحسن_نصرالله
#هنیه
#شهدای_مقاومت
✍@Dr_zdp53
1403\07\09
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
اشکستان (۲)
امشب شادی مردم غزه سرتیتر خبرهاست. صدای هلهله زنان فلسطینی که یکسال زیر باران آتش خون دل خوردند و فرزندانشان را با دست خود به دل خاک سپردند، به گوش میرسد.
امشب لبنانیهای داغدار که هنوز بدن سید عزیزشان روی زمین است، یک چشم خون و یک چشم اشک شوق میریزند.
دل مردم ایران که شبهای متمادی منتظر این موشک باران و ترقه بازی و خنکای جگر است، امشب شاید کمی در داغ هنیه و سید و نیلفروشان آرام گیرد..
امشب نه موشک باران که دل باران است، هر موشکی که به خاک نحس تل آویو میخورد، یک دل غمدیده شاد میشود، یک چین از پیشانی مظلومی صاف میشود و یک غم از روی دوش مردی برداشته میشود.
مردانی که جز تحمل بار داغ و آوار، باید مبارزه و جنگ را هم مدیریت میکردند.
اما امشب هم اشکم جاری است، اشکمان جاری است از شدت شوق، از شدت رها شدن نفسهای حبس شده در سینه، از شدت مرور خاطرات تلخ و داغ..
مرز بین شادی و غم را گم کردهام، لبم به خنده گشوده شده، اما دلم از غم فراق هنیه و سید و سردار و ابومهدی داغ داغ است، نمیدانم چه داغی بود که خاموش نمیشود، چه اندوهی که پایانی ندارد،
هنوز عکس خیلی از پروفایلها لبخند سردار سلیمانی است، انگار رفت که ماندگار شود، پر کشید که بر لوح دل حک شود، چراکه شهادت ابتدای زندگی است.
باری خدای بزرگ! ای یاور مظلومان، پناه بیپناهان، حال که هلاکت دشمنان خبیثت را به دست مبارک نیروهای ایرانی و بعضی همسایگان خوب ما قرار دادهای، این پیروزی را به ظهور دلآرای مهدی موعود سلام الله علیه متصل بگردان..
دل مهدی فاطمه که این سالها از ظلم و ستم مستکبران فشرده و غمگین است، با ظهور و حضورش شاد گردان و سرداران رشید ما را به یاریاش دوباره برگردان.
#موشکباران
#شهدای_مقاومت
#فلسطین
#سیدحسن_نصرالله
۱۴۰۳/۰۷/۱۰
@Dr_zdp53
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
بسم الله الوکیل
"اشکستان (۳)"
"وقل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون..."
داغی نفسهایم کف دستم را میسوزاند. همرگ و پاتوق شدهاند شادی و غصهی من.
طلاب عزیز و متحیری که هر روز و ساعت و هرجایی جلویم را گرفتند و گفتند: استادجان ما رو رها نکنید. خیلی طفره رفتم از پذیرش، بهانهها آوردم، دلیلها تراشیدم، بعد مسافت و شلوغی ایام و فرصت کم هم نتوانست بهانهی مقبولی برای نرفتنم به جمع صمیمی و راحت طلاب جور کند..
مسئولان این دو گعده خود طلاب هستند، روز و شب توی چت و خصوصی به گردنت چنان حقی ایجاد میکنند که ندانی چطور عذر و بهانه برای کنار کشیدن پیدا کنی،
امیدی در دلشان و نوری در چشمانشان کیش و ماتت میکند. از جمع صمیمی شبهای خوابگاه میگویند، از ابتدای دیماه که با شور و شادی ولادت مادرمان فاطمه شروع کردیم تا پایان خرداد که با سوگ رئیسجمهور شهید عزیز تمامش نمودیم. هر چه بود گذشت، اساتید عزیزی که همراهیمان کردند، اساتید گرانقدر عابدی ، طالعی، نجف زاده، کریمیپور، قنادیان، اسماعیلی و دیگران عزیزی که دغدغه تنهایی و سوالات بیجواب شهرستانیها را داشتند. یک جلسه هم که در محضر بچههای حوزه پاکستان و خانم حسینی عزیز مسئول همیشه خندان و جهادی خوابگاه بودیم..
بچهها چنان از خاطرات این شبها برای روزانهها میگفتند که بالاخره آنها را هم تشویق به ایجاد این گعده صمیمی و پربرکت نمودند، از طراحی لوگو و پوستر، تا تبلیغات و یارگیری چهره به چهره و دویدن برای پذیرایی و اتاق و جلسات متناوب برای ساماندهی و فکری که دائما درگیر شده، همه و همه ماحصل تلاش فرزندان عزیزی بود که امیدی برای رفع شبهاتشان در ترمهای ۷ و ۸ ندارند، جز آنچه در کلاسهای کلامشان با اساتید کلام دیده بودند..
بگذریم اما چیزی که امروز دستم را بعد از مدتها به قلم برد برای نوشتن، ارائه یا کنفرانس یکی از همان بچههای پاتوقی خوابگاه بود که واقعا شگفتزدهام کرد، قند توی دلم آب شد و تاثیر شگرف پاتوق را دیدم.
الحمدلله رب العالمین، که هرچه بگویم از این سعادت و رشد و تعالی کم است، که ماحصل زحمات افراد زیادی بوده که پای کار و خالصانه دویدهاند، از زندگی زدهاند، حتی همسرجان خودم هم که شبهای شنبه ۱۱ به خانه میرسم، دیگر از دیروقت بودن و زمان چیزی نمیپرسد، بلکه از محتوا و سوال و جوابهای پاتوق میپرسد.
الهی شکر که شد باقیات الصالحاتی که البته ایدهی اولیهاش همان تالار آیینه خانم دکتر عزیزم اسماعیلی بود و تجربه موفق آنجا که مثل گل، ریشه دواند و تنومند شد..
امروز به افتخار فاطمه سرپاایستادیم و تشویقش کردیم، چنان جذبه استادی داشت که احساس کردم شاگرد کوچکی پای درسش هستم و از این همه بالندگی به خود و همهی همراهان و همدلان بالیدم..
باری جانم برایتان بگوید، بعد از جلسات صعب العبور اولیه که همان برونریزی یا با عرض پوزش استفراغ شبهات است، مسیر بعد از آن جلویمان روشن و پرنور است، وقتی که بچهها بیافتند در سرازیری تلاش و تقلا و کسب مهارت و علم..
اللهم ارزقنی علما و عملا و ایمانا و یقینا...
Dr_zdp53
1403\07\15
#پاتوق_کلامی_اعتقادی_سرنخ
#رفع_شبهات
#دغدغههایم
#جهادتبیین
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
بسم الله الهادی الی صراط مستقیم
"نگاه نو"
چهلوپنج نفر ورودت را دنبال میکنند، چشمهای زیبا و نگاههای کنجکاوی که در پس آن صدها سوال وجود دارد، نگاهم را میدزدم، چادرم را تا میکنم و کیفم را روی میز میگذارم و گوشی را در حالت سکوت.
پردهها با رنگ سورمهای صندلیها و ویوی زیبای کلاس A018 نشاط خوبی را به من میدهد.
لیست را باز میکنم و دانه و دانه اسمها را میخوانم، با اضافه کردن این سوال که رشته شما چیست؟ متولد چه سالی و اصالتا کجایی هستید؟
در جواب این سوال معمولا یخ دانشجوها باز میشود و تصورشان از یک استاد خشک اندیشه کمی تغییر میکند، خودم را که با همین سوالات و جوابهایش معرفی میکنم، نگاهشان کمی مهربانتر میشود، استاد فیزیک کجا و الهیات و کلام کجا؟!!
عزیزان تصورتان از اندیشه اسلامی چیست؟ میپرسند صادقانه جواب دهیم یا آنچه شما دوست دارید بشنوید؟ میگویم لطفا با من صادق باشید من منتسب به هیچ ارگان دولتی نیستم. جوابهای دانشجوها را که میشنوم یک دوره روضه در دلم زنده میشود: (عزاداری، سیاه پوشیدن نصف سال، خشونت، اجبار، گشت ارشاد، پلیس، زندان و ...)
جلسه اول را با نقاشی درخت و ساختمان و تشبیه آن به دین میگذرانیم، ابتدا کمی از اخلاق و احکام و ارزش آن از زبان دیگران، مثل جریان مایکل کوک آمریکایی و کتاب امر به معروف و نهی از منکرش شروع و با شعر مولوی که از کجا آمدهام و به کجا خواهم رفت تمام میکنم.
آنچه قرار نیست بگویم را به متخصصانش واگذار و اعتقادت را با اعتقاد به خود، یعنی انسان شناسی شروع میکنیم.
بچهها مبهوت و متحیر و در سکوت مطلق گوش میکنند، گاهی میگویند استاد لحن صحبت شما دلچسب و نرم است؛ مثل قصهگویی که دوست داریم تا ته قصهاش را بشنویم، یا اخیرا یکی گفت انگار همهچیز برایمان تازگی دارد، یا آن دیگری که گفت: شما تنها آخوندی هستید که تا آخر صحبتش نشستهام، بله تعجب نکنید، یکبار که بازار شبهات و بدگویی به آخوندها در کلاس داغ شد، گفتم بچهها من هم یک آخوندم و بچهها باور نمیکردند. تا این که گفتم بالاخره هر نهادی برای خودش آسيبشناسی و طرحهای تحولی دارد و نهایتا نگاهشان به روحانیت کمی تلطیف شد.
بگذریم جلسه دوم این کلاس از انسان شناسی و مقایسه عددی یک انسان مادی با یک انسان الهی با رسم نمودار شروع و با این بیت شعر زیبا "رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند ..." به پایان میرسد، ساعت ۷ و نیم شب است و بچهها در همان حالت اینرسی خودشان، دارند وایتبرد را بررسی میکنند. شاید ظاهرا نگاهشان به تخته است، اما واقعا دارند دیدگاه خودشان را نسبت به خودشان میسنجند. بعد از چند دقیقه سکوت مطلق آرام میگویم بچهها شام نمیدهیم میتوانید تشریف ببرید.
خندهی متفکرانهای روی لبشان مینشیند، سه چهار نفر با هم به طرف میز میآیند، استاد قرار بود دربارهی حجاب صحبت کنید!! هفته پیش اسم نماینده را که خواندم بچهها گفتند حراست گیر داده و نگذاشته وارد دانشگاه شود. غصهای روی دلم آوار شد، گفتم بچهها دوست دارید حجاب را طوری برایتان عاشقانه روایت کنم که اگر روزی قانون برداشتن چادر در کشور تصویب شد، شما نتوانید حجاب را کنار بگذارید؟ گفتند واقعا استاد؟ گفتم بله قول میدهم، گفتند اگر نپذیریم چه؟ گفتم نه خانی آمده نه خانی رفته..
برگردیم به امروز، فرزیا که مقنعهاش روی شانهاش بود گفت: استاد من دو ماه پیش کربلا بودم، دوهفته قبل و بعد از کربلا هم حجاب هم نمازم را رعایت کردهام، اما باز سست شدم، خواهش میکنم طوری از حجاب بگویید که دیگر از دستش ندهم..
دیگر حرفهای بچهها را نمیشنیدم. فقط آثار جنایت بعضی از امر به معروفهای ضددینی و بعضی نهی از منکرهای ضد انسانی را در چهرهی بچهها میدیدم و بعد از دانشگاه تا خانه اشک میریختم.
هنوز هم که دارم مینویسم باز هم اشک میریزم. چقدر ما خودمان با صدها ایراد اخلاقی و انسانی به یک ایراد این بچههای معصوم گیر دادهایم؛ که هنوز کسی درست، مثل یک انسان دارای فهم و مخاطب دارای شعور، فلسفهی حجاب و نماز و احکام متعالی انسان را به این عزیزان نگفته که مثل امشبی از من درخواست گفتنش را میکنند.
گفتم آهان راست میگین، خواهم گفت. گفتند: استاد پس کی؟ میدانید ما چقدر از انسانیت خودمان عقب خواهیم افتاد؟ گفتم من اگر این ترم بتوانم برای شما کاملا یک انسان را ترسیم کنم، حتی نیازی به گفتن من نیست، خودتان خواهید گشت و حقیقت را پیدا خواهید کرد..
بگذریم که مواجهه ما با مردم، مواجهه خشک فقهی است، نه اعتقادی و اصولی و ریشهای؛ و به اذعان عقل سلیم این نوع مواجهه فقط لجاجت را شعلهور خواهد کرد و قطعا نیاز است در نوع تبلیغ و تبیینمان تجدیدنظر کنیم، دین خدا را به مسلخ تندرویها و نامهربانیهای اخلاقیمان نبریم و متوجه مسئولیت روی دوشمان باشیم
#جهادتبیین
#صداقت
#محبت
#دانشگاه_آزاد
#واحد_شمال
۱۴۰۳/۰۷/۲۲
✍@Dr_zdp53