حتما" بخوانید
فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند...
که ناگهان نامش خوانده شد...
"چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند...
او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود،را فریاد می زد...
نیکی به پدرش و مادرش،روزه هایش،نمازهایش،خواندن قرآنش و...
التماس میکرد ولی بی فایده بود.
او را به درون آتش انداختند.
ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
پیرمردی را دید و پرسید:
"کیستی؟"
پیرمرد گفت:
"من نمازهای توام".
مرد گفت:
"چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟
پیرمرد گفت:
چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کرده ای؟
در این لحظه از خواب پرید.
تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.
*نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی.
خدا ميفرماید:
من تعهدى نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و او را به بهشت ببرم.
🌺🍂🌺🍂🌺
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیات 183و184 سوره آل عمران
🌸 أَلَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَآءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِى بِالْبَيِّنَاتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (183) فإن كذبوك فقد كذب رسل من قبلك جاءوا بالبينات و الزبر و الكتاب المنیر (184)
🍀 ترجمه: كسانى كه گفتند: همانا خداوند از ما پیمان گرفته كه به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم، مگر آنكه یک قربانى براى ما بیاورد، كه آتش آن را بخورد! بگو: قطعاً پیامبرانى قبل از من، با دلايلى روشن و با همین (پیشنهادى) كه گفتید، براى شما آمدند، پس اگر راست مى گویید چرا آنان را كشتید؟ (183) پس اگر تو را تکذیب کردند قطعاً انبیای قبل از تو که همراه با دلایل روشن و نوشته ها و کتاب روشنگر آمده بودند هم تکذیب شدند. (184)
🌷 #عهد: پیمان
🌷 #الأ_نؤمن: ايمان نياوريم
🌷 #يأتينا: براى ما بیاورد
🌷 #قربان: در اصل به معنی نزدیک شدن است و آن هر کار خیری است که آدمی به وسیله آن به خدا نزدیک می شود. ذبح حیوانات حلال گوشت در مناسبت های دینی هم قربان گفته می شود.
🌷 #تأكله: آن را بخورد
🌷 #النار: آتش
🌷 #رسل: پیامبران
🌷 #بینات: دلایل روشن
🌷 #صادقین: راست می گویید
🌷 #کذبوک: تو را تکذیب کردند
🌷 #کذب: تکذیب شد
🌷 #زبر: جمع زبور است کتاب حکمت و اخلاق را زبور می گویند.
🌷 #منیر: روشنگر
🔴 #شأن_نزول_آیات: جمعی از بزرگان یهود به حضور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و گفتند: تو ادعا می کنی که خداوند تو را به سوی ما فرستاده و کتابی هم بر تو نازل کرده است، در حالی که #خداوند در تورات از ما پیمان گرفته است به کسی که ادعای نبوت کند، ایمان نیاوریم مگر اینکه برای ما حیوانی را قربانی کند و آتش (صاعقه ای) از آسمان بیاید و آن را بسوزاند اگر تو نیز چنین کنی ما به تو ایمان خواهیم آورد این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
🌸 #یهود برای اینکه #اسلام را قبول نکنند، بهانه های عجیبی می آوردند از جمله همان است که در شأن نزول در بالا به آن اشاره شد. ألذين قالوا إن الله عهد إلينا ألا نؤمن لرسول حتى يأتينا بقربان تأكله النار: کسانی که گفتند: همانا خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم، مگر آنکه یک قربانی برای ما بیاورد، که آتش آن را بخورد! #خداوند در پاسخ این بهانه جویی ها به پیامبر اسلام می فرماید: قل قد جآءكم رسل من قبلى بالبينات و بالذى قلتم فلم قتلتموهم إن کنتم صادقین: بگو: قطعاً پیامبرانی قبل از من، با دلایلی روشن و با همین (پیشنهادی) که گفتید، برای شما آمدند، پس اگر راست می گویید چرا آنان را کشتید؟
🌸 گروهی از پیامبران بنی اسرائیل قبل از #پیامبر اسلام آمدند و معجزه ها و دلایل روشن هم آوردند و حتی چنین قربانی هم انجام دادند اما یهودی ها باز به آنها ایمان نیاوردند و حتی جمعی از پیامبران مانند حضرت یحیی علیه السلام را به قتل رساندند. سپس می فرماید: فإن کذبوک فقد کذب رسل من قبلك جاءوا بالبينات و الزبر و الكتاب المنیر: پس اگر تو را تکذیب کردند این چیز تازه ای نیست زیرا انبیاى قبل از تو نیز که همراه با دلایل روشن و نوشته ها و کتاب روشنگر آمده بودند هم تکذیب شدند.
🔹 پيام های آیات183و184سوره آل عمران 🔹
✅ فرار از #پذیرش_حقّ را با عناوین مذهبى توجیه نكنید.
✅ #یهود، موسى را آخرین پیامبر نمى دانستند، بلكه مى گفتند: عهد خدا با ما آن بوده است كه پیامبر بعدى، چنین و چنان باشد.
✅ انسانى كه روحیه ى استكبارى پیدا كرد، هم به #خدا تهمت مى زند؛ «انّ اللّه عهد الینا» و هم تسلیم هیچ پیامبرى نمى شود؛ «ألاّ نؤمن لرسول» و هم توقّع دارد كه معجزه ها، مطابق تمایلات و خواسته هاى او باشد.
✅ #قربانى_حیوان، تاریخى بس طولانى دارد.
✅ سوابق هر گروه و ملّتى، بهترین گواه بر صدق یا كذب ادّعاى آنهاست.
✅ بهانه تراشى #مخالفان، در طول تاریخ شبیه هم است.
✅ #رضایت بر گناهِ نیاكان، سبب شریک شدن در جرم آنان است.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توطئه سازمانیافته علیه حجاب برتر
🔹شهيد احمد رضا جوادي: خواهران حجابتان را رعايت كنيد و شما مي دانيد كه حجاب زن بالاتر از خون شهيد است.
☑️ خواهران چادری ما بهتر می دانند که سگ عین نجاست است یعنی خود نجاست و با شستن هم تمیز نمیشود و با خیسی خود تمام خانه را نجس میکند و می دانند که یک تار موی سگ نماز را باطل می کند...
‼️ قابل توجه نهاد های امنیتی لطفا جلوی این موارد را بگیرید. این فیلم ها به زودی از شبکه پلید من و تو و شبکه های مسیح پولی نژاد سر در خواهد آورد.
#حجاب
#سگ_بازی
@Emam_kh
❌"دیوان عالی اروپا در حکمی، ممنوعیت حجاب در محل کار را قانونی اعلام کرد"❌
قدرت #رسانه، همواره القا کرده است که، #آزادی و #حقوق_بشر در جایی جز آرمانشهر مغرب زمین یافت نمیشود.
بماند که برایمان #آزادی را هم اشتباه و بلکه وارونه معنا کرده اند، حال رفتار دوگانه با همین حقوق بشر ساخته دست خودشان را چه کنیم؟
🔍 در یک جستجوی ساده با قوانین روز افزون علیه مسلمانان مواجه میشویم:
🔻"مجلس سنای فرانسه اخیرا رای به ممنوعیت پوشش حجاب دختران زیر 18 سال مسلمان داد"
🔻 " تنها در سال 2015 نیروهای امنیتی اتریش نزدیک به 1700 مورد آزار و اذیت و حملات به سوی مسلمانان و مهاجران از سوی راستگرایان افراطی را در این کشور ثبت کرده اند."
🔻"دادگاه قانون اساسی آلمان قانون ممنوعیت حجاب برای کارآموزان در رشته حقوق در دادگاه را تأیید کرد."
🔻"منع دختر ۲۲ ساله محجبه از ورود به مراکز آموزشی در اسپانیا"
🔻" مجازات حجاب در بلژیک یا جریمه مالی است یا زندان!"
🔻"شورای ملی پارلمان سوئیس لایحه ممنوعیت داشتن حجاب در این کشور را تصویب کرد."
و....
⛔️ و این روزها 👈"دیوان عالی اروپا در حکمی، ممنوعیت حجاب در محل کار را قانونی اعلام کرد"
دولت های اروپایی، در سال های اخیر برنامه های مختلفی را با هدف اعمال محدودیت بیشتر برای مسلمانان به اجرا گذاشته اند.
✅ آزادی در غرب تنها در انتخاب #برهنگی معنا پیدا میکند، نه انتخاب پوششی که شخص آن را میپسندد و نه حتی در آزادی عقیده.
#Hands_off_my_Hijab
✍ خواب و بیدار
@Emam_kh
#آخرین_عروس
#قسمت_چهارم
#دردعشقرادرمانینیست
ملیکا از خواب بیدار می شود. نور مهتاب به داخل تابیده است. او از روی تخت بلند می شود و به کنار پنجره می آید:خدایا این چه خوابی بود من دیدم.!
او می فهمید که عشقی آسمانی در قلب او منزل کرده است. او احساس می کند که حسن (ع) را دوست دارد.
یا مریم مقدس! من چه کنم!
آیا این خواب را برای مادرم بگویم ؟آیا می توانم پدر بزرگ را از این راز باخبر کنم ؟
نه او نباید این کار را بکند. ملیکا نمی تواند به آنها بگوید که عاشق فرزند محمد (ص) شده است.
آخر چگونه ممکن است که نوه قیصر روم بخواهد با فرزندان پیامبر مسلمانان ازدواج کند؟
مدت هاست که میان مسلمانان و مسیحیان جنگ است. کافی است آنها بفهمند که ملیکا به اسلام علاقه پیدا کرده است. ان وقت او را مجارات سختی خواهند کرد.
هیچ کس نباید از این خواب با خبر بشود.
این عشق آسمانی باید در قلب ملیکا مثل یک راز بماند...
#آخرین_عروس
#پارت_پنجم
#درد_عشق_را_درمانی_نیست!
چند روزی گذشته است و عشق دیدار جگر گوشه پیامبر در همه وجود ملیکا ریشه دوانده است.
رنگ او زرد شده و خواب و خوراک او نیز کم شده است. همه خیال می کنند که او بیمار شده است.
قیصر بهترین پزشکان را برای درمان ملیکا می آورد اما هیچ فایده ایی ندارد. آنها درد او را نمی فهمند تا برایش درمانی داشته باشند.
ملیکا روز به روز لاغرتر می شود. چشمانش به گودی نشسته است. هیچ کس نمی داند چه شده است.
مادر برای او گریه می کند و غصّه می خورد که چگونه عروسی دخترش با زلزله ای به هم خورد. بعد از آن بیماری ناشناخته ای به سراغ ملیکا آمده است.
امروز قیصر پدربزرگ ملیکا به عیادت او آمده است :
دخترم! ملیکا عزیزم! صدای مرا می شنوی!
ملیکا چشمان خودرو باز میکند.
نگاهش به چهره مهربان پدربزرگش می خورد که در کنارش نشسته است. اشک چشم او بر صورت ملیکا می چکد.
_دخترم نمی دانم این چه بلایی بود که بر سر ما آمد؟ من آرزو داشتم که تو ملکه روم شوی؛ اما دیدی چه شد.
_گریه نکن پدربزرگ.
_چگونه گریه نکنم درحالی که تو را اینگونه میبینم؟
_چیزی نیست. من راضی به رضای خدا هستم.
_دخترم! آیا خواسته ایی از من نداری؟
_پدربزرگ! مسلمانان زیادی در زندان های تو شکنجه می شوند. آنها اسیر تو هستند. کاش همه آنها را آزاد می ساختی و درحق آنها مهربانی میکردی، شاید مسیح و مریم مقدس مرا شفا بدهند!
قیصر این سخن را می شنود وبه ملیکا قول می دهد که هرچه زودتر اسیران مسلمان را آزاد کند.
بعد از مدتی به ملیکا خبر می رسد که گروهی از اسیران آزاد شده اند. او برای اینکه پدربزرگ خود را خوشحال کند، قدری غذا می خورد.
پدربزرگ خشنود می شود و دستور میدهد تا همه مسلمانانی که در جنگ ها اسیر شده اند آزاد شوند.
اکنون ملیکا دست به دعا بر می دارد و میگوید : « آی مریم مقدس! من کاری کردم تا اسیران آزاد شوند، من دل آن ها را شاد کردم. از تو می خواهم که دل من را هم شاد کنی».
ملیکا منتظر است شاید بار دیگر در خواب محبوبش را ببیند. شاید یار آسمانیش، حسن «علیه السلام» به دیدارش بیاید.
ادامه دارد.....