eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
15.9هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت: به چه درد میخوره؟⁉ ❓چرا بعضیا سر میکنن؟ گفتم: تا حالا به بانکا دقت کردی؟⁉ میله های قطوری که پشت پنجره ها و درای شیشه ایش کشیدن رو دیدی؟❗👀 گفت:آره گفتم:تا حالا به کرکره ها و محافظای محـــکم فروشیا دقت کردی؟❓ گفت:اوهوم گفتم: تا حالا به پنجره طبقه اول خونه ها دقت کردی؟ محافظاشونو دیدی؟❓ گفت:خب آره ولی اینها چه ربطی به سوال من داره؟❓❗ گفتم: ✖آدمای از چیزای با ارزششون به دقت محفاظت میکنن و “زن”ها با ترین مخلوقات خدا هستن. 😇 ☝پس باید با دقت و به بهترین وجه از خودشون محفاظت کنن. عقل میگه بهترین حجاب، تمام زیباییها و جذابیتا از چشم بقیه است، چادر هم بهتر از همه این کار رو انجام میده.👏👏 گفت: من تا حالا فکر میکردم حجابو از خودشون درآوردن😳 ولی حالا متوجه شدم این دستورالعمل حجاب فقط از آدمای دلسوز برمیاد.☺ 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻یک ‌بشارتِ زیبا به مومنان🔻 ⁉️دیگران بخاطر مسخره‌ات میکنن؟ ⁉️وقتی سرت میکنی، دوستات مسخره‌ات می‌کنند و بهت میگن اُمُّل؟ ⁉️وقتی جلوی دوستات میخونی مسخره‌ات می‌کنند و بهت تیکه می‌ندازن؟ ⁉️چون با دوست نیستی، دیگران مسخره‌ات می‌کنند که چه آدم گیجی هستی؟ ⁉️وقتی یه بهت پیشنهاد میشه، و تو به خاطر خدا ردش میکنی، اطرافیان مسخره‌ات میکنن که آدم زرنگی نیستی؟ 🙂 ناراحت نباش. هزینه داره.👌 ☝️ این شیوه‌ی افراد بی‌ایمان و ضعیف‌الایمانه، که چشم ندارند افراد با رو ببینند، و اونها رو می‌کنند:👇 🕋 زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا (بقره/۲۱۲) 💢 زندگی برای زینت داده شده است، از این رو را مسخره می‌کنند. ☝️ دنباله‌ی آیه می‌فرماید، قیامت معلوم میشه که همین که می‌شدند، چه مقامی دارند:👇 🕋 وَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَة (بقره/۲۱۲) 💢 در حالی که اهل در قیامت بالاتر از آنان هستند. ولی یه شرط داره: ✍ برتری در قیامت، مخصوص مؤمنانی است که این زخم زبانها رو در دنیا تحمّل کنند، و پیشه کنند. ☝️ در پایانِ آیه به می‌فرماید، اگر شما به این زخم زبانها اعتنا نکنید، خدا علاوه بر اینکه در قیامت مقامِ شما رو بالا میبره، بی‌حساب هم بهتون میبخشه:👇 🕋 وَ اَللهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (بقره/۲۱۲) 💢 و خداوند به هر کس که بخواهد، روزیِ بیشمار مرحمت می‌کند. ☝️ خلاصه اینکه برادرم! خواهرم! از این مسخره کردنها ناراحت نشو. به کارِ درستِ خودت با قوّت 💪 ادامه بده. همین میشه سکّوی پرتابت در قیامت. خیالت راحت باشه.. قیامت خدا همه‌شون رو مسخره میکنه:😊👇 🕋 سَخِرَ اَللهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (توبه/۷۹) 💢 خدا آنها را مسخره می‌کند، و کیفر مسخره‌کنندگان را به آنها می‌دهد، و برای آنان عذاب دردناکی است. 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
🌸🍃﷽🍃🌸 🔻داستانِ برهنگی🔻 ✍ وقتی حضرت آدم و حوا در ساکن شدند، خدا به آنها فرمود: 👈 هر کار خواستید بکنید، ولی به این درختِ ممنوعه نزدیک نشید.🌳⛔️ 🕋 یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ، فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا، وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ (اعراف/۱۹) 💢 ای آدم! تو و همسرت در ساکن شوید! 💢 و از هر جا که خواستید، بخورید! 💢 امّا به این درخت نزدیک نشوید. ☝️ ولی شروع کرد به وسوسه کردنِ آدم و حوا.😈 چرا⁉️ 👈 تا آدم و حوا رو کنه.😱 🕋 فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا (اعراف/۲۰) 💢 سپس آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد. 😈 بالاخره موفّق شد.. آدم و حوا فریب خوردند😔 و از میوه‌ی درختِ ممنوعه خوردند. در نتیجه:👇 🕋 فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ، بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا، وَ طَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ. (اعراف/۲۲) 💢 هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندام و عورتشان بر آنها آشکار شد. 💢 و شروع کردند به قرار دادنِ برگهای درختانِ بهشتی بر خود، تا آن را بپوشانند. بنابراین، خدا اونها رو از بیرون کرد:👇 🕋 قَالَ اهْبِطُوا.. وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ. فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ. (اعراف/۲۴ و ۲۵) 💢 خداوند فرمود: از مقام خویش فرود آیید.. که از این به بعد، قرارگاه و محلّ زندگی شما زمین است. 💢 در این زمین زنده می‌شوید. 💢 در این زمین می‌میرید. 💢 و در روز رستاخیز، از این زمین خارج خواهید شد. 💫 در پایانِ این داستانِ غم‌انگیز، وقتی آدم و حوا روی زمین اومدند، خدا براشون فرستاد تا نباشند:👇 🕋 یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا (اعراف/۲۶) 💢 ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندامِ شما را می‌پوشاند، و مایه‌ی زینتِ شماست. ✨✨✨✨✨ حالا وقتِ نتیجه‌گیری از این داستانِ غم‌انگیزه:👇 برادرم❗️ خواهرم❗️ ✅️ و پوشاندن، کارِ خداست.. ❌ ولی و کارِ است. ✅️ ، نعمتِ الهی است.. ❌ ولی و خلعِ لباس، کیفرِ . ✅️ خدا آدم و حوا رو بخاطر اینکه شدند از بیرون کرد.. ⁉️ حالا ما چطور توقّع داریم که بشیم و رو رعایت نکنیم... و به هم بریم!!🤔 👈 بعد هم بگیم: آدم باید دلش پاک باشه. 😇 خوشبحال اون آقا پسر و دختر خانمی که پوشش خدایی دارند، نه پوشش شیطانی.❤️ مخصوصاً دختر خانومها..👌 ❌ به معنیِ چادر نیست❌ 👈به معنای پوشیدنِ سالمه. 🌹خواهرم! مدافعِ فاطمه باش‌.
🌸🍃﷽🍃🌸 🔻داستانِ برهنگی🔻 ✍ وقتی حضرت آدم و حوا در ساکن شدند، خدا به آنها فرمود: 👈 هر کار خواستید بکنید، ولی به این درختِ ممنوعه نزدیک نشید.🌳⛔️ 🕋 یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ، فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا، وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ (اعراف/۱۹) 💢 ای آدم! تو و همسرت در ساکن شوید! 💢 و از هر جا که خواستید، بخورید! 💢 امّا به این درخت نزدیک نشوید. ☝️ ولی شروع کرد به وسوسه کردنِ آدم و حوا.😈 چرا⁉️ 👈 تا آدم و حوا رو کنه.😱 🕋 فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا (اعراف/۲۰) 💢 سپس آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد. 😈 بالاخره موفّق شد.. آدم و حوا فریب خوردند😔 و از میوه‌ی درختِ ممنوعه خوردند. در نتیجه:👇 🕋 فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ، بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا، وَ طَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ. (اعراف/۲۲) 💢 هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندام و عورتشان بر آنها آشکار شد. 💢 و شروع کردند به قرار دادنِ برگهای درختانِ بهشتی بر خود، تا آن را بپوشانند. بنابراین، خدا اونها رو از بیرون کرد:👇 🕋 قَالَ اهْبِطُوا.. وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ. فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ. (اعراف/۲۴ و ۲۵) 💢 خداوند فرمود: از مقام خویش فرود آیید.. که از این به بعد، قرارگاه و محلّ زندگی شما زمین است. 💢 در این زمین زنده می‌شوید. 💢 در این زمین می‌میرید. 💢 و در روز رستاخیز، از این زمین خارج خواهید شد. 💫 در پایانِ این داستانِ غم‌انگیز، وقتی آدم و حوا روی زمین اومدند، خدا براشون فرستاد تا نباشند:👇 🕋 یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا (اعراف/۲۶) 💢 ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندامِ شما را می‌پوشاند، و مایه‌ی زینتِ شماست. ✨✨✨✨✨ حالا وقتِ نتیجه‌گیری از این داستانِ غم‌انگیزه:👇 برادرم❗️ خواهرم❗️ ✅️ و پوشاندن، کارِ خداست.. ❌ ولی و کارِ است. ✅️ ، نعمتِ الهی است.. ❌ ولی و خلعِ لباس، کیفرِ . ✅️ خدا آدم و حوا رو بخاطر اینکه شدند از بیرون کرد.. ⁉️ حالا ما چطور توقّع داریم که بشیم و رو رعایت نکنیم... و به هم بریم!!🤔 👈 بعد هم بگیم: آدم باید دلش پاک باشه. 😇 خوشبحال اون آقا پسر و دختر خانمی که پوشش خدایی دارند، نه پوشش شیطانی.❤️ مخصوصاً دختر خانومها..👌 ❌ به معنیِ چادر نیست❌ 👈به معنای پوشیدنِ سالمه. 🌹خواهرم! مدافعِ فاطمه باش‌.
✍️ 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟» هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر میشینم واسه با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!» 💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل هستند، اما این چه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟ باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟» 💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی ادامه داد :«یه برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار بودن.» سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...» 💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها مون رو دزدیدید!!!» سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!» 💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانی‌اش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند. من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران و بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند. 💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "" را با صدای بلند می خواندند. اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند. 💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این دست و پایم را بند کرده بود. دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشته‌ای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت. 💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...» هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت. 💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد. همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟ 💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای می رفت؟ بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم... ادامه_دارد ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✍️ قسمت_ششم 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ادامه_دارد آبان98 انتخابات ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔻شهید هادی کجا و من کجا؟ مذهبی بودم، کارم شده بود چیک و چیک📸 سلفی و یهویی ...✌️ عکس‌های مختلف با و لبنانی! من و دوستم یهویی توی کافی‌شاپ من و زهرا یهویی ... !! من و خواهرم یهویی ... !!! عکس لبخند با های ریز دخترانه ... دقت می‌کردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکس‌ها ...😔 یکی در میان احسنت و فتبارک الله👌 ... پر شده بود از تعریف و تجمیدها ... از نظر خودم کارم اشتباه نبود📛 چرا که حجاب داشتم کم کم در عکس‌هایم رنگ و لعاب‌ها بالا گرفت☺️ تعداد هم خدا بدهد برکت! کلافه از این صف طویل مزاحمت ...🙄😓 ♨️یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟! چشمم خورد به کتابی📚 رویش نشسته بود ... هاا کردم و خاک‌ها پرید از هر طرف ... 📖« » بود عنوان زیر خاکی من . " هادی" خودمان ... همان گل پسر و روی فرم و ورزشی شکست خود را ... شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه ...🏚 ساک ورزشی‌اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی! رفتم سراغ و پست‌ها نگاهی انداختم به کامنت‌ها؛ ۸۰ درصدش جنس بود!!!📛🔞 با احسنت ها و درودهای فراوان! لابه لای کامنت‌ها چشمم خورد به حرف‌های بودار برادرها! دایرکت‌هایم که بماند! ⚡️عجب لبخند ملیحی ... ⚡️عجب حجب و حیایی ... انگار پنهان شده بود پشت این حرف‌های نسبتا ساده ؛ 💥عجب هلویی ...🍑 💥عجب قند و نباتی، ای جان!🍭 از خودم بدم آمد😣 شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری ... کجا و من کجا😥 باید نفس را قربانی می‌کردم ... پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیم‌ها ... ✍ دعا میکنم اگر تا حالا این رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه .👌👌👌واقعا فوق العاده است ... 🌹🌷🌹🌷🌹
نیست🤔 نه واقعا نیست؟ پوشیدن لباس آزاد و بلند، ، یا و مناسب ، دست و پاگیر و اذیت کنندست❗ اما پوشیدن کفش های آن چنانی در کوچه و خیابان و بازار و مترو و ... راحت و بی درد سر است❗ پوشیدن تو گرمای تابستون وحشتناک و سخت و عجبیه ❗️ ‌اما پوشیدن در سرمای زمستون مسخره که نیست هیچ ، خیلی عادی و منطقیه ❗️ ✳️ واقعا این کفش ها نیست!؟ ‌آن هم برای کوچه و خیابان؟🤔 ‌کمر درد و پا درد و عوارض متعدد دیگه برای سلامتی ، همه فدای یک لحظه دیده👁 شدن؟؟ ارزشش رو داره؟! و و اصلا به کنار ... ‌واقعا چرا؟؟ ‌این همه فقط برای پسند دیگران!!؟؟ ✳️ چرا باید برای نگاهِ گذرای عده ای که خیلی از اونها نگاه های هوس آلود و ناپاک دارن ، انقدر جسم و روحت رو خسته کنی بانو!؟!؟ برای آنها فقط ... فقط یک لحظه ... همین❌ ✅ باور کن خیلی زود فراموشت می کنند ، مثل خیلی های دیگه که فراموش شدن و به دور انداخته شدن ...!!! باور کن ... کاش باور کنی 😔😐 باور کن و ایمان بیار که ...✅ 📌اونوقت همه وجودت و خلاصه نمیکنی در نمایش زیبایی های خدادایه جسمانیت😊 📌اونوقت نگاه نر و مادگی به تو ، تبدیل به نگاه یک می شود به انسانی دیگر ...😊 📌اونوقت به خودت و دیگران ثابت میکنی که ارزش تو فقط به تنت نیست ، ‌افکار زیبا و استعداد های ناب هم داری که باید به اونها توجه کنن😊 📌 کاش کمی خودمان را دوست داشته باشیم ... فقط کمی ...😞 📌‌کاش بفهمیم حجاب هدیه زیبا و استثنایی خداست برای ما ... ‌نه ظلم خدا به زن و گرفتن آزادی او😞 📌‌کاش بفهمیم خدا ما را با چه تیپی بیشتر دوست دارد💚 📌 کاش وقتی لباس میپوشیم با خودمون بگیم :👇 1⃣ آیا این لباس و من رو تحت تاثیر منفی قرار نمیده؟؟ 2⃣ آیا این لباس من رو تبدیل به یک برای ارضا و شهوت دیگران نمیکنه؟؟ 3⃣ آیا این کفش و لباس در شان و شخصیت من است؟؟ 4⃣ آیا واقعا با این پوشش میتونم ادعا کنم که ؟! 5⃣ آیا ... قضاوت با شما 😊🌹 راستی ‌نظر شما چیه؟؟؟ ‌ استادعزیزی 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید ابراهیم هادی: یادگار حضرت زهرا(س) است ایمان یک زن وقتی کامل می شود که را کامل رعایت کند چادرت ای ماه من! آغاز صبحی دیگر است ابروانت زیر ابر روسری زیباتر است سخت گیری نیست چادر!…ابتدای راحتی ست دخترم! این بهترین ارثیّه ی یک مادر است مادر ما حضرت زهراست! باور کردنی ست مادری که از همه زنهای این عالم، سَر است @Emam_kh
⚠️توئیت تلخ ⭕️🙏خدا قبول کنه ولی قبول کنید همه ما سر کار تشریف داریم! @Emam_kh
نظر رهبر انقلاب درمورد تفاوت چادر و حجاب !! ✅ این‌جور نیست که من معتقد باشم شخصیت زن به است، نه جانم، به نظر ما شخصیت زن به است، منتها چادر در انواع حجاب‌هایی که در ایران معمول است انصافاً بهترین نوعش است، یک حجاب کاملی است، اما همین چادر هم بعضی‌ها سرشان می‌کنند و در حقیقت بی‌حجاب‌اند. درست است یا نه؟ چادرهای نازک تا اینجا می‌گذارد سرش، صورتش را هم آرایش می‌کند، چادر را گاهی به خودش می‌پیچد. این چه جور حجابی است؟ حجاب شد این؟ پس شما نروید روی حساب چادر که آن‌جوری هم در آن هست، بروید روی حساب حجاب. زن باید پوشیده باشد.۲/۳/۶۰ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پاسخ دختر_ضعیف_الحجاب به امر به معروف دختران انقلاب در قطعه۲۸گلزار شهدای تهران: 🔹دخترانی که کشف_حجاب می کنند بیارید گلزار شهدا تا این شهدا رو ببینند 🔹کاش مادرم از بچه گی به سر کردن عادتم میداد 🔹حاضرم جونم برای آقا بدم 🇮🇷 @Emam_kh
🌹🍃🌹 🌷شهید ابراهیم هادی می گفت: چادر یادگار حضرت زهرا(سلام الله) است، ایمان یک زن وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند ... 🌹سلام_بر_ابراهیم 🌷🌷🌷🌷🌷 خواهرم: اگر گیسوان تو، عنوانی است که شاعران در شعر ها از آن یاد کرده اند. اما شرم وحیا تو هم عنوانی است که خدا در قرآن از آن یاد کرده. @Emam_kh
🌹🍃🌹 🌷شهید ابراهیم هادی می گفت: یادگار حضرت زهرا(سلام الله) است، ایمان یک زن وقتی کامل می شود که را کامل رعایت کند ... 🌷🌷🌷🌷🌷 خواهرم: اگر گیسوان تو، عنوانی است که شاعران در شعر ها از آن یاد کرده اند. اما شرم وحیا تو هم عنوانی است که خدا در قرآن از آن یاد کرده. @Emam_kh
⚠️هجمه‌ی حجاب استایلی به !! ⁉️به نظر شما کافرین خطرناکترند یا منافقین؟ ♦️با نگاه به تاریخ درمیابیم که بزرگترین انحرافات ایجاد شده در جهان اسلام ، توسط منافقینی پی ریزی شده است که ظاهری دوستانه و خیرخواهانه داشته اند و باطنی لبریز از دشمنی! 📣کافر ، کافر است! داد میزند که من دشمن هستم ، اما منافق دشمنی دوست نماست که خنجری آلوده به زهر پشت سرش آماده‌ دارد! ✅حجاب استایلی هم از جهتی همچون نفاق است! 🧨ظاهرش ترویج حجاب است و باطنش [چه خواسته و چه ناخواسته] تخریب حجاب ؛ ترکیبی از برخی از نمادهای ضد حجاب همچون ؛ آرایش‌های غلیظ ، لباس های کوتاه و زننده و با رنگ‌هایی جذاب و عشوه‌های زنانه و چند نماد با حجابی همچون ؛ پوشاندن مو و استفاده از یک [شاید یک چادر ظاهری] ! 🔑با این تفاسیر شاید بتوان گفت حجاب استایل ها یکی از سنگین ترین هجمه‌ها را به فرهنگ حجاب وارد میکنند ؛ مثل سلبریتی ها که با بی‌حجابی علنی خود در جامعه ، از یک زاویه‌ی دیگر به فرهنگ حجاب هجمه‌ وارد میسازند! ✍میلاد خورسندی 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه میشه، مگه داریم😍⁉️ *دختر نخبه ایرانی خانم دکتر فاطمه رضایی ۳۷ ساله صاحب ۷ اختراع که هر جای دنیا از سوئیس و کره و رومانی رفت با رفت ...* حتما تا انتها ببینیم و به دختران پاک و پرتلاش سرزمین خود افتخار کنیم ... 🧕حجاب هیچ محدودیتی برای من نداشته جز عزت و افتخار ✍قابل توجه اون دسته از دختر خانومایی که فکر میکنن حجاب دست و پا گیره و مانع پیشرفتشون میشه👆👆 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قابل توجه خانم هایی که به بهانه های واهی نمی پوشند ... این چادر هدیه فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است. شبی که بخاطر نور چادرحضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) هفتاد یهودی مسلمان شدند. به خاطر در عظمت حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) وچادر وصله دارش حتماً ببینیدبسیارعالیه یا فاطر بحق فاطمه عجل لولیک الفرج 🤲 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌺 زهرا(سلام‌الله‌علیها) @Emam_kh
💬سوال چادر بهتر است یا مانتو؟ ✅پاسخ برای کافی است که کامل شرعی را با هر لباس مناسبی، در برابر رعایت کند، ولی بی شک به عنوان از ارزش والایی برخوردار است. 🔹آیات عظام ، مکارم شیرازی، سیستانی:استفتاء از سایت مراجع عظام @Emam_kh