eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.7هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیش از ده ها فیلم و کلیپ و گزارش از شبکه های مختلف خارجی از اعتراضات گسترده ملت آمریکا را مورد بررسی دقیق قرار دادم. 📣 تا این ساعت، در هیچ کدام از فیلم ها: ۱. مردم مسلح به سلاح گرم نیستند. ۲. مردم حتی مسلح به سلاح سرد هم نیستند. ۳. مردم به راحتی دوره میشوند و مشخص است که هیچ آموزشی ندیده اند. ۴. هیچ شعاری علیه اساس و ریشه کشورشان سر نمی‌دهند. ۵. حتی به یک مرکز فرهنگی حمله نکردند. ۶. حتی به یک مرکز پلیس و یا پادگان نظامی نزدیک نشدند. ۷. هیچ نماد و رنگ و مشخصه خاصی در پوشش و ظاهر آنها وجود ندارد. ۸. افراد شاخص سیاسی شان علیه همدیگر و اساس کشورشان جفتک نمی‌اندازند و قیافه گاو نه من شیر اپوزیسیون و مردم دوستی به خود نگرفته اند. ۹. مقام رسمی هیچ کشوری، مخصوصا بزرگترین دشمنش(ایران) برای مردم آمریکا چشم و ابرو نیامدند و آنها را به ماندن در خیابان و هرج و مرج بیشتر دعوت و تحریک نکرده اند. ۱۰. هیچ خبری از تعداد قربانیان در هیچ رسانه‌ی داخلی و خارجی آمریکا نیست و هیچ کس بنزین روی آتش نریخته و دنبال پروژه کشته سازی نیست. ۱۱. ده ها پرچم و پول آمریکا را آتش زدند. و ده ها نکته دیگر ... ✔️ این در حالی است که: ۱. پلیس آمریکا مکرر به سمت مردم شلیک کرده. ۲. با گلوله جنگی هم شلیک کرده. ۳. در پانزده شهر بزرگ آنجا اعلام حکومت نظامی و منع آمد و شد، شده. ۴. کمتر از لنگه کفش حاج قاسم گفته که با سگ های وحشی و گلوله باران از شما در کاخ سفید پذیرایی میکنیم. ۵. پلیس تقاضای دخالت ارتش در چند ایالت داشته و وا داده است. ۶. امروز هم رسماً اعلام کردند که شواهدی برای دخالت بیگانه در اعتراضات مردم آمریکا وجود ندارد و هر چه هست، زیر سر مردم خودشان است. ۷. کار به جایی رسیده که رسما به طرف خبرنگارها حمله میکنند. ۸. میزان پوشش اخبار تظاهرات را به حداقل رساندند. ۹. موج دوم خشم مردمشان را با به قتل رساندن عابر پیرمرد و از روی جنازه اش با پای پیاده رد شدن، برای خود به ارمغان آوردند. ۱۰. در ظرف یک هفته اخیر، هیئت دولت به خاطر پناه بردن بی‌سابقه رییس جمهورش به پناهگاه تاریخی و مخفی، حتی جلسه مجازی و ویدئو کنفرانس هم نداشته است. ⛔️ آنجا آمریکاست ⛔️ چقدر زود وا دادند چقدر ابهت آنها پوشالی است اما خبر بدتری برای آنها داریم؛ و آن اینکه دیگر روی مردمتان به روی شما باز شده و ترسشان ریخته و از حالا به آتش زیر خاکستر تبدیل میشوند. و این خبر، بارها خطرناکتر و ترسناکتر از کلیه اخباری است که در این چند روز، رسانه های دروغگوی آمریکا به خورد ملتشان داده اند. @Emam_kh
🔴عکس دیده نشده از شهید حسین پورجعفری ▪️ملازم و همراه همیشگی حاج قاسم سلیمانی شهادت ۹۸/۱۰/۱۳ فرودگاه بغداد ساعت ۱:۲۰ بامداد @Emam_kh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحيم 🔸 آیه 34 سوره بقره 🌷 و إذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا ابلیس أبی و استکبر و کان من الکافرین( 34 ) 🍀 ترجمه:و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید پس سجده کردند به جز ابلیس خودداری کرد و تکبر کرد و از کافران بود. 🌸 و إذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا(و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید پس سجده کردند)فرشتگان به دستور خداوند بر آدم سجده کردند،وقتی خداوند دستوری به فرشتگان و انسان ها می دهد باید آن را جدی گرفت و به آن دستور حتما عمل شود 🌸چرا می گویند در نماز بر روی مهر سجده کنید زیرا مهر از جنس خاک است اهل سجده باشید یعنی خاکساری کنید یعنی بالاترین درجه بندگی در نماز همین سجده است ،در برابر هیچ کسی نباید سجده کرد مگر اینکه خود خدا دستور دهد مثل دستوری که به فرشتگان داد که بر آدم سجده کنند. به درختان نگاه کنید روزی دانه بودند، ضعیف بودند اما در دل خاک کاشته شدند و روز به روز رشد کردند و بالا رفتند و تبدیل به درختان بزرگ شدند هر که در برابر خدا هم به خاک و سجده بیفتد بالا می رود. 🌸 إلا ابلیس أبی و استکبر( به جز ابلیس که خودداری کرد و تکبر کرد) ابلیس چه کسی بود؟ ابلیس از نژاد جن و از جنس آتش بود که در جمع فرشتگان شش هزار سال عبادت می کرد. استکبر:از ریشه استکبار و به معنای ادعای بزرگی داشتن نگاه ابلیس به آدم نگاه مادی گرا بود او فقط خاک را دید ولی سخن و دستور خدا را متوجه نشد. 🌸 و کان من الکافرین(و از کافران بود) ممکن است بعضی ها بگویند ابلیس شش هزار سال عبادت کرد حالا یک مرتبه نافرمانی خدا کرد چرا خداوند همه شش هزار عبادتش را نادیده گرفت؟ کلمه کان من الکافرین آمده است و فعل زمان گذشته است یعنی او از همان اول از کافران بود عبادتش فقط ظاهری بود ولی در باطن کافر بود.ولی هیچ وقت کفرش را نشان نداد که الآن حقیقت و باطن خود را نشان داد. 🔹 پیام های آیه 34 سوره بقره🔹 ✅ سجده بر آدم نه به خاطر جنسش که از خاک بود بلکه به خاطر روح الهی است که در آدم دمیده شد. ✅ ابلیس شش هزار سال کنار فرشتگان بود ولی رنگ و بوی آنها را نگرفت خیلی از ما انسان ها هم در کنار پیامبر، امامان و اولیای خدا بودند اما هیچ رنگ و بویی نگرفتند زیرا باطن آنها مثل همین ابلیس بود. ✅ تکبر ابلیس سبب شد که کفر و مخالفت خود را با خدا نشان دهد. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 درخواست کمک مردم آمریکا از ایران 🎥 فعّال حقوق سیاه‌پوستان: ما در خیابان‌ها مانند حیوان قتل‌عام می‌شویم و به کمک ایران نیازمندیم. 🔸ایران و متّحدانش باید موضوع مظلومیت سیاه پوستان امریکایی را به کمیته حقوق بشر سازمان ملل بکشانند. @Emam_kh
‼️در دست داشتن ساعت و انگشتر در هنگام وضو 🔷س 4118: اگر در هنگام وضو گرفتن، ساعت را از دستمان خارج نکنیم ولی آن را چند بار بچرخانیم تا آب به سطح پوست برسد، برای وضو اشکالی دارد؟ ✅ج: اگر آب به پوست می‌رسد و از بالا به پایین شسته می‌شود اشکال ندارد.  @Emam_kh
🍄چگونه بفهمیم قارچی ک می خواهیم بخوریم سالم است یا خراب؟🤔 ▫️روی قارچ کمی نمک بریزید اگر رنگ قارچ سیاه شد سالم است و اگر رنگ آن زرد شد خراب است و باید دور ریخته شود!
🔴بچرخ تا بچرخیم! تاج گردون که در دوران تبلیغات انتخابات مجلس، کارناوال‌های اشرافی به راه انداخته بود، در تلافی اقدام دکتر نجابت، به اعتبارنامه نمایندگان شاخص جریان انقلابی، اعتراض کرد. گفتنی است قبل از این تهدید کرده بود که اگر به اعتبارنامه اش اعتراض شود، به شاخص ها حمله خواهد کرد. اما ما مي‌گوييم جناب @Emam_kh
. این بود "حفظ شئون دیپلماتیک" ؟! ♦️تناقض گفتاری و رفتاری تیم روحانی و ظریف، چگونه قابل توجیه است؟ 🔹آقای روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی در دولت خاتمی بود و دو سال با وزیران خارجه سه دولت اروپایی مذاکره کرد که حاصل آن توافقات خسارتبار سعدآباد و پاریس بود. ♦️پس از او، آقای لاریجانی در همین جایگاه "دبیری شورا"، مذاکرات را ادامه داد. سپس آقای جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی شد و مذاکرات را با سولانا و اشتون (مسئولان سیاست خارجی اتحادیه اروپا)، تروئیکای اروپایی و ویلیام برنز قائم مقام وزارت خارجه آمریکا ادامه داد. 🔹سال 92 وقتی روحانی سر کار آمد، تیم وی ادعا کردند مذاکرات جلیلی از موضع دبیری شورا، دور از شان است (!) و دولت، مذاکرات را به وزارت خارجه بر می گرداند تا شئون دیپلماتیک حفظ شود. ♦️اما آقای ظریف چند ماه قبل در قطر، با بیل ریچاردسون فرماندار سابق آمریکایی ( و میکی برگمن افسر سابق ارتش صهیونیستی) مذاکره کرده، بی آن که شفافیتی هم در کار باشد. شان کشور را این گونه می خواستند حفظ کنند؟! یعنی وزیر خارجه ما، هم طراز یک فرماندار سابق آمریکا شده است؟! محمد_ایمانی @Emam_kh
کرونا دارد اوج می‌گیرد، آیا می‌خواهید اینها را امتحان کنید؟! گفته‌های یک پرستار در بخش مراقبت‌های ویژه بیماران ۱۹ این ها را برای آدم‌هایی می‌نویسم که نمی‌دانند افتادن در زیر دستگاه به چه معنی است و اصرار هم دارند که باید به کارهایشان برسند! اول از همه بگویم که ونتیلاتور یک اکسیژن نیست که بر روی صورتتان نصب کنند و شما هم در حالی که راحت لم داده‌اید، مشغول مطالعه روزنامه و مجلات روز شوید. برای بیماران ۱۹ به معنی فرو کردن دردناک یک شلنگ به داخل حلق است که تا زمانی که زنده بمانید یا بمیرید در جای خودش باقی خواهد ماند. این کار در حالت بیهوشی و به مدت ۲ تا ۳ هفته و بدون این که قادر به تکان خوردن باشید صورت می‌گیرد. بیمار اغلب بر روی شکم خوابانده می‌شود و شلنگی که از دهان به لوله هوا متصل است، امکان می‌دهد که با ریتم دستگاه ریه اکسیژن بدنتان را تامین کنید. بیمار نمی‌تواند صحبت کند، نمی‌تواند غذا بخورد و یا هر کار طبیعی دیگری را انجام دهد، این دستگاه است که بیمار را زنده نگه می‌دارد. احساس ناراحتی و درد بیمار باعث می‌شود که پزشکان برای اطمینان از تحمل شلنگ توسط وی و تا زمانی که دستگاه مورد نیاز باشد داروهای تجویز کنند. این به معنی قرار گرفتن در یک حالت است. ۲۰ روز پس از قرار گرفتن تحت چنین درمانی، یک بیمار جوان، ۴۰ درصد از ماهیچه‌های خود را از دست می‌دهد، دهان و تارهای صوتی‌اش صدمه می‌بیند و دچار عوارض ریوی و قلبی ممکن می‌شود. به همین خاطر هم هست که افراد مسن و افراد ضعیف تاب چنین درمانی را نمی‌آورند و می‌میرند. خیلی از ما امکان قرار گرفتن در چنین وضعیتی را داریم. اگر نمی‌خواهید به اینجا بیایید، از خودتان محافظت کنید. باز هم می‌گویم، نیست! یک شلنگ را برای رساندن غذای مایع از طریق بینی یا پوست وارد معده شما می‌کنند، یک کیسه چسبناک را به باسن شما می‌چسبانند تا اسهال‌تان را جمع کند، لوله دیگری برای جمع‌آوری ادرار به شما وصل می‌شود، یک IV برای ورود مایعات و دارو وصل می‌شود، یک I Line برای نظارت بر وضعیت فشار خون متصل می‌شود که کاملاً وابسته به دوزهای دقیق محاسبه شده است. تیمی از پرستاران، CRNA و MAMI بایست هر یک ساعت یک بار، اندام شما را مرتباً جابجا کنند و پتوی مخصوصی در زیرتان بگذارند که مایعی یخی در آن در جریان است تا به پایین آوردن دمای ۴۰ درجه‌ای بدنتان کمک کند. خب کسی هست که بخواهد همه این‌ها را امتحان کند؟! @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ قسمت_ششم 💠 بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم. دفتر چند متری با حلقه دانشجویان فاصله داشت و درست مقابل در دفتر، به او رسیدم. بی توجه به حضورم وارد دفتر شد و در دفتر تنها بود که من پشت سرش صدا بلند کردم :«چیه؟ اومدی گرای بچه ها رو بدی؟» 💠 به سمتم چرخید و بی توجه به طعنه تلخم، با چشمانی که از خشمی مردانه آتش گرفته بود، نهیب زد :«اگه خواستی بری قاطی شون، فقط با نرو!» نمی دانم چرا، اما در انتهای نهیبش، را می دیدم که همچنان نگرانم بود. هیاهوی بچه ها هرلحظه نزدیک تر می شد و به گمانم به سمت دفتر بسیج می آمدند. مَهدی هم همین را حس کرده بود که نزدیکم شد و می خواست باز هم عشقش را پنهان کند که آهسته نجوا کرد :«اینجا نمون، خطرناکه! برو خونه!» و من تشنه عشقش، تنها نگاهش می کردم! 💠 چقدر دلم برای این دلواپسی هایش تنگ شده بود و او باز تکرار کرد :«بهت میگم اینجا نمون، الانه که بریزن تو دفتر، برو بیرون!» و همزمان با دست به آرامی هُلم داد تا بروم، اما من مطمئن بودم دوستانم وحشی نیستند و دلم می خواست باز هم پیشش بمانم که زیر لب گفتم :«اونا کاری به ما ندارن! اونا فقط شون رو می خوان!» از بالای سرم با نگاهش در را می پائید تا کسی داخل نشود و با صدایی که در بانگ بچه ها گم می شد، پاسخ داد :«حالا می بینی که چجوری حق شون رو می گیرن!» 💠 سپس از کنارم رد شد و در حالی که به سمت در می رفت تا مراقب اوضاع باشد، با صدایی عصبانی ادامه داد :«تو نمی فهمی که اینا همش بهانه اس تا کشور رو صحنه کنن! امروز تا شب نشده، دانشگاه که هیچ، همه شهر رو به آتیش می کشن...» و هنوز حرفش تمام نشده، شاهد از غیب رسید و صدای خُرد شدن شیشه های آزمایشگاه های کنار دفتر، تنم را لرزاند. مَهدی به سرعت به سمتم برگشت، دید رنگم پریده که دستم را گرفت و همچنان که مرا به سمت در می کشید، با حالتی مضطرب هشدار داد :«از همین بغل دفتر برو تو یکی از کلاس ها!» 💠 مثل کودکی دنبالش کشیده می شدم تا مرا به یکی از کلاس های خالی برساند و می دیدم همین دوستانم با پایه های صندلی، همه شیشه های آزمایشگاه ها و تابلوهای اعلانات را می شکنند و پیش می آیند. مرا داخل کلاسی هُل داد و با اضطرابی که به جانش افتاده بود، دستور داد :«تا سر و صداها نخوابیده، بیرون نیا!» و خودش به سرعت رفت. 💠 گوشه کلاس روی یکی از صندلی ها خزیدم، اما صدای شکستن شیشه ها و هیاهوی بچه ها که هر شعاری را فریاد می زدند، بند به بند بدنم را می لرزاند. باورم نمی شد اینجا است و اینها همان دانشجویانی هستند که تا دیروز سر کلاس های درس کنار یکدیگر می نشستیم. 💠 قرار ما بر بود، نه این شکل از ! اصلاً شیشه های دانشگاه و تجهیزات آزمایشگاه کجای ماجرای بودند؟ چرا داشتند همه چیز را خراب می کردند؟ هم دانشگاه و هم مسیر را؟ گیج که دوستانم آتش بیارش شده بودند، به در و دیوار این کلاس خالی نگاه می کردم و دیگر فکرم به جایی نمی رسید و باز از همه سخت تر، نگاه سرد مَهدی بود که لحظه ای از برابر چشمانم نمی رفت. 💠 آن ها مدام شیشه می شکستند و من خرده های احساسم را از کف دلم جمع می کردم که جام عشق من و مَهدی هم همین چند لحظه پیش بین دستانم شکست. دلم برای مَهدی شور می زد که قدمی تا پشت در کلاس می آمدم و باز از ترس، برمی گشتم و سر جایم می نشستم تا حدود یک ساعت بعد که همه چیز تمام شد. 💠 اما نه، شعار "" همچنان از محوطه بیرون از دانشکده به گوش می رسید. از پشت پنجره پیدا بود جمعیت معترض از دانشکده خارج شده و به سمت در خروجی دانشگاه می روند که دیگر جرأت کرده و از کلاس بیرون آمدم. از آنچه می دیدم زبانم بنده آمده بود که کف راهرو با خرده های شیشه و نشریه های پاره، پُر شده و یک شیشه سالم به در و دیوار دانشکده نمانده بود. 💠 صندلی هایی که تا دقایقی پیش، آلت قتاله بود، همه کف راهرو رها شده و انگار زلزله آمده بود! از چند قدمی متوجه شدم شیشه های دفتر بسیج شکسته شده که دلواپس مَهدی، قدم هایم را تندتر کردم تا مقابل در رسیدم. 💠 از نیمرخ مَهدی را دیدم که دستش را روی میز عصا کرده و با شانه هایی خمیده ایستاده است. حواسش به من نبود، چشمانش را در هم کشیده و به نظرم دردی بی تابش کرده بود که مرتب پای چپش را تکان می داد. تمام دفتر به هم ریخته، صندلی ها هر یک به گوشه ای پرتاب شده و قفسه کتب و نشریه ها سرنگون شده بود. نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ را روی زمین دیدم... ادامه_دارد آبان98 انتخابات ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌