#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_چهل_یک
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
بالاخره کمال با خانواده اش اومدند.از ظاهر و چهره اش مشخص بود که سنش بیشتر از منه،.حداقل ده سال بزرگتر از من نشون میداد..خیلی مودب و با احترام.،کمال متفاوت ترین خواستگارم بود…قبلیها کم سن و سال بودند و شاید از روی عشق و هوس قصد ازدواج داشتند اما کمال مشخص بود که هدفش زندگیه،تا جایی که چایی براشون تعارف کردم همه چی خوب پیش رفت و اون هاله ی و خانم سفید پوش رو اصلا ندیدم.از برخورد و حرفهای پدر و مادر کمال معلوم بود که مورد پسند واقع شدم..پدر کمال از بابا خواست تا اجازه بده ما باهم تنهایی صحبت کنیم.بابا گفت: هر چند ما از این رسمها نداریم اما به احترام شما اشکالی نداره.منو کمال داشتیم به اتاق کناری میرفتیم که بعداز یکسال دوباره اون زن سفید پوش رو دیدم..از انگشتهاش و ناخونهای بلندش خون میچکید،،یه لحظه نفسم بند اومد و تنم شروع به لرزیدن کرد….چون من جلوتر از کمال بود سریع برگشتم به سمت کمال و با تعارف گفتم:بفرمایید داخل،با این کارم میخواستم اون خانم سفید پوش رو نبینم……
ادامه در پارت بعدی 👇
من درشعبده بازی روی طناب
راه رفته ام و میدانم چقدر
این کار دشوار است،
اما به جرات به تو میگویم که
آدم بودن و روی زمین راه رفتن
از این هم سخت تراست!
🕴چارلی چاپلین
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
خوشبختی از درون خودت به وجود میاد.
نه رابطه ات،
نه کارت،
و نه پولت،
فقط از درون خودت ...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_چهل_دو
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
خلاصه نشستیم و از شرایط همدیگه گفتیم و انگار به توافق رسیدیم…کمال در نهایت گفت:شنیدم که خواستگار زیاد داشتی و داری اما قسمتت نمیشه،من به خرافات اعتقاد ندارم چون مرگ و زندگی دست خداست..وقتی کمال این حرفهارو زد سرمو انداختم پایین واشکی از گوشه ی چشمم جاری شد که زود پاک کردم تا نبینه،تمام مدت اون خانم سفیدپوش صداهای وحشتناک از خودش در میاورد تا من بیشتر بترسم اما من دستمو روی دعایی که زیر لباسم بود گذاشتم و خودمو به ندیدن و نشنیدن زدم…انگار پوست کلفت و نترس شده بودم و تنها نگرانیم کمال بود و بس،اون شب همه چی به خوبی وخوشی تموم شد و حتی تا جلوی در حیاط هم مهمونارو بدرقه کردیم و قرار شد بهشون خبر بدیم.تا در حیاطرو بستیم زود به بابا گفتم:بابا!!!من دوباره اون خانم رو دیدم….بهتره بریم دنبالشون تا اتفاقی برای اقا کمال نیفتاده..هرچی من به بابا گفتم زیربار نرفت تا مامان بالاخره قانعش کرد تا دنبال خانواده ی کمالی بریم و ببینیم چه اتفاقی میفته……
ادامه در پارت بعدی 👇
آدم برفی را دوست دارم
چون فقط با برف میشود،
آدمی ساخت
که هم درونش سفید
باشد و هم
بیرونش...!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگر زلال باشی
دنیا
بازیباییهاش
در
وجود
تو
منعکس می شود...🌸
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
مهم نیست چه شکلی هستی،
مهربونی تو رو به دوست داشتنیترین آدم دنیا تبدیل میکنه.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنبور هیچ گاه تخریب نمیکند.
آنچه را که نیاز دارد جمع آوری میکند،
اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی
که شکل گل کاملا دست نخورده باقی بماند.
بگونه اي زندگی کن که به هیچ کس
آسیب نرساني.
سازنده، ملاحظه گر و هنرمندانه زندگی کن.
با حساسیت و ظرافت زندگی کن
و هیچ گاه دلبسته نشو.
از تجارب زندگی لذت ببر.
از تمام گلهای زندگی لذت ببر.
اما روان باش و در هیچ جایی توقف نکن
تا به خدا برسی .
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگر کسی گرهای دارد
و تو راهش را میدانی سکوت نکن!
اگر دستت به جایی میرسد کاری کن.
معجزهی زندگی دیگران باش!!
بیشک فرد دیگری معجزه زندگی تو خواهد بود ...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_چهل_سه
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
با همون لباسها راهی شدیم.با فاصله ی زیادی تعقیبشون کردیم.معلوم بود که خوشحالند چون حرف میزدند و بعد میخندیدند.چیزی که جالبتر از همه بود اون خانم سفید پوش بود که جلوتر از خانواده ی کمالی همراهی میکرد و فقط من میدیدمش،خلاصه کمال اینا رسیدند خونه ی اقوامشون و اون خانم هم ناپدید شد و ما با خیال راحت برگشتیم خونه،تا رسیدیم خونه از وضعیت خونه شاخ در اوردیم.اتاقها پر شده بود از تکه استخوانهای جویده شده ایی که بوی گند میداد.اینه ی اتاقم کف زمین بود.چیزی هم از خونه کم نشده بود یعنی دزد نبود،مامان و بابا همون شبونه همه جا رو آب و جارو و تمیز کردند.تکه های استخوان رو هم توی باغچه دفن کردند.شب وحشتناکی بود خیلی ترسناک،شاید باور نکنید اما لزومی نداره دروغ بگم،شماها نه منو میشناسید و نه خواهید شناخت ،،،نه بخاطر بازگویی سرگذشتم بهم جایزه و پول میدید یا نه تنبیه و سرزنش میکنید. میخواهم بگم کلمه به کلمه ی سرگذشتم عین واقعیته ،،شاید قسمتی از سرگذشت رو کم کرده باشم اما حتی نقطه ایی بهش اضافه نکردم……
ادامه در پارت بعدی 👇
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدمای ساده رو دوست دارم
همونایی که بدی بلد نیستن
همونایی که به جای پوزخند لبخند میزنن
همونایی که بوی خوب امنیت میدن
میتونی چشم بسته بهشون اعتماد کنی
امروز اطراف ما چقدر از این آدما باقی مونده؟!
با اینا چیکار کردیم که انقدر کمیاب شدن؟!
کاش باهاشون یجوری باشیم که از ساده بودنشون پشیمون نشن
چقدر آدم خوب و ساده بوده که
با بدی دیگران بد شدن ...
با خیانت دیگران با نامردی دیگران
این دنیا به آدمای ساده نیاز داره
این آدما رو نگه داریم
دنیا به قشنگی نیاز داره❤️🌺
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در همدردی با آدمها
گاهی باید واژه ها را رها کرد
و به سکوت متوسل شد
به نگاه کردن
به شنیدن
باید آغوش باز کرد و غرق در دریای غمش شد
گاهی فشردن دستانش ،از تمام واژه ها
بهتر به اعماق قلب پر رنجش نفوذ میکند
و به گمانم همین کافیست
اینکه تو با تمام وجودت درکش کنی
مگر آدم جز درک شدن چه میخواهد؟
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir