#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_سی_سه
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
وقتی شنیدم چه تصمیمی گرفتن انقدرخودم روزدم سروصداکردم که مجبورشدن من روباخودشون بردن..سرمزارمجیدمنتظربودیم که بیارنش ومن هنوزخانواده ی مجیدروندیده بودم
یعنی انقدرشلوغ بودکه کسی رونمیتونستی پیداکنی..وقتی چشمم خوردبه امبولانس سریع دویدم سمتش میخواستم برای اخرین بارعشقمروببینم..اماداداشم بزرگم که حواسش به من بودجلوم روگرفت نذاشت برم..ولی انقدرالتماسش کردم جیغ زدم که موقع تدفین گذاشتن برای باراخرببیمش..برای همیشه ازش خداحافظی کنم..عمرزندگی مشترک من ومجیدخیلی کوتاه بودمن کلا7ماه کنارش زندگی کردم وخیلی زودآشیونه ی عشقمون ویران شد..تو این چندروزمن اصلا مادر مجید و برادرهاش روندیده بودم یعنی انقدرحالم بدبودکه به زوراطرافیان راه میرفتم..مهمونم خیلی زیادداشتیم وهردوخانواده درگیربودن..شرایط روحی وروانی خوبی نداشتم وانقدرجیغ زده بودم که گلوم زخم شده بودگاهی که اب دهنم روقورت میدادم مزه ی خون روتودهنم احساس میکردم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
بزرگترین حماقتِ انسان در زندگی،
لبخند زدن به کسی است
که ارزش نگاه کردن هم ندارد!
🕴 ساموئل بکت
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
زندگی مانند دوچرخه است باید برای حفظ تعادل زندگی همیشه در حرکت باشی.
🕴 هاروکی موراکامی
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
سه چیز برای شاد بودن حیاتی است!
کاری برای انجام دادن
کسی برای دوست داشتن
و امید به فردای بهتر
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
ذهن مثل چتر نجاته ؛
اگه باز نباشه نمیتونه کار کنه
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_سی_چهار
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
بعدازمراسم خاکسپاری وقتی سوارماشین بابام شدم دیگه چیزی نفهمیدم افت فشار شدید پیداکرده بودم ازحال رفتم..نزدیک غروب بودکه چشمام روبازکردم دیدم برام سرم وصل کردن..مادرم گفت مهساجان شب بایدبریم خونه ی مادرمجیدپاشو..خلاصه با کمک مادرم اماده شدم راهی خونه ی مادرشوهرم شدیم..سرتاسرمحله روسیاه پوش کرده بودن وجمعیت زیادی بالباس مشکی جلوی خونشون وایساده بود..کنترل اشکام رونداشتم دخترخاله ام زیربغلم روگرفته بودکمکم کردرفتم تو..مادر مجید بالای خونه نشسته بودمیگفت امشب بابای مجیدخوشحاله مهمون داره پسرش رفته پیشش..با شنیدن این حرفها بدترمنقلب شدم باصدای بلندشروع کردم گریه کردن که جمعیت متوجه حضورمن شدن..اونا هم زدن زیرگریه..رفتم سمت مادرمجیدکه بغلش کنم باهاش همدردی کنم..اما خودش روعقب کشیددستاش روگذاشت دوطرف بازوهام تکونم میداددادمیزدخدالعنتت کنه توباعث مرگ مجیدی شدی پسرم روچکارکردی توکشتیش..تو اگر واردزندگیش نمیشدی مجیدالان زنده بود
پسرنازنیم روازم گرفتی..
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﺑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ،
ﻫﯿﭻ ﺑﺎﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﯽ ﻧﻤﯽ ﻭﺯﺩ...
در ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺍﻭﻝ ﻫﺪﻓﺖ ﺭﺍ ﻣﺸﺨﺺ ﮐﻦ!
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
هدف نخست ما
در زندگی
کمک به دیگران است
و اگر نمی توانید
به مردم کمک کنید
حداقل علت درد مردم نباشید...
🕴 دالایی لاما
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
یادمون باشه در املای زندگى
همیشه براى «محبــّت»
تشدید بگذاریم...
تا از دوستیمان حتى
نیم نمره هم ڪم نشود....
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
همه دوست دارند الماس باشند، ولی عدهی کمی آرزو میکنند که یک الماس، تراش خورده باشند.
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_سی_پنج
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
مادر مجید گفت پسرنازنیم روازم گرفتی
ازرفتارش انقدرشوکه شده بودم که نمیدونستم چی بایدبهش بگم یاچکارکنم.. خودش میدونست من مجیدروخیلی دوستداشتم پس این حرفهاچی بودکه میزد همه یه جوری نگاه هم میکردن..خواهرزن داداشم که باماامده بود..سریع امدکمکم بلندم کرد..به مادرشوهرم گفت چکارش داری...مگه پسرت رومهساکشته مریض بودقسمتش این بودگناه این طفلک چیه،،خلاصه مادرمجیدمن روتوجمع سکه ی یه پول کردطوری که دوستداشتم زمین دهن بازکنه برم توش..غم وبدبختی خودم کم بودحالابایدحرفهامادرمجیدروهم تحمل میکردم..دلم برای مادرم میسوخت که میدیدولی بخاطرابروش هیچی نمیگفت..برعکس مادرمجیدمادربزرگش من روخیلی دوستداشت وقتی رفتارمادرشوهرم رو دید امد سمت بغلم کرد..گفت توبوی مجیدرومیدی من خیلی دوستدارم میدونم مجیدکنارت خوشبخت بود..اون چندساعتی که اونجابودیم من دیگه طرف مادرمجیدم نرفتم ومثل غریبه هایه گوشه نشسته بودم به حال خودم زارمیزدم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
*
همیشه یادمان باشد
در ارتفاعی معین،
دیگر هیچ ابری وجود ندارد.
اگر آسمان زندگیمان ابریست،
به این دلیل است که
هنوز آنقدر بالا نرفتهایم
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
تعريفها و انتقادهايى كه
از تو میشود را ، هر دو را بپذير.
براى رشد يک گل
هم خورشيد لازم است و هم باران
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
*
راز آرامش درون در غبطه نخوردن به مال دیگران است.
این را بدان که آنچه حق توست، هر طور شده خود را به تو خواهد رساند.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
*
گاهی لذتهای زندگی آنقدر به ما نزدیڪ هستند
ڪه میتوانیم بهراحتی سرشار از خوشبختی شویم.
اما غرق در حواشی میشویم
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_سی_شش
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
مجیدمردراحت شدامامن تازه اول بدبختیام بود...اخرشب که برگشتیم خونه یکی ازخاله هام برای بابام تعریف کردکه مادرمجیدچه رفتاری داشته..وقتی بابام فهمیدگفت:چه برخوردی داشته چه حرفهای زده،،گفت دیگه حق نداریدتوهیچ مجلسوشون شرکت کنیداونالیاقت احترام ندارن...تاالان هرکاری دلشون خواسته کردن دیگه شورش دراوردن...یه جورای به بابام حق میدادم این چندروزسنگ تمام گذاشته بود.حتی پدرم دوتاگوسفندجلوی جنازه مجیدقربونی کردیکیش روداده بود به خانواده ی مجیدگفت مهمون دارید..ببریدازمهموناتون پذیرایی کنیدولی اوناهیچی جلوی چشمشون نبود..من که مثل یه مرده متحرک بودم..شب سوم مجیدبودکه داداشش زنگ زدگفت..چرانیومدیدمادرم بهش گفت بخاطررفتارمادرت مانمیایم پدرمهسااجازه نمیده..امابرادرمجیدگفت اگرنیایدخودم میام دنبالتون وانقدراصرارکردازطرف مادرش عذرخواهی کردکه مجبورشدیم بخاطرابروداری،،مردم هم شده بریم ...وقتی رفتیم مادرمجیدچپ چپ نگاهم میکرد اصلاتحویلم نمیگرفت..همه میدونستن مادرمجیدمقصره ویه جورای طرف دارمن بودن...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
*
ﻭﻗﺖ، ﭘﻮﻝ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎﺳﺖ....
ﺯﻣﺎﻥ،
ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺍﺳﺖ،
ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺬﺍﺭﯼ.....
دریاب.......
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
📚داستانک
مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود
و گروهی از ماهیگیران را تماشا می کرد،
در حالیکه به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود.
با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم.
آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم.
یکی از ماهیگیران پاسخ داد:
اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم.
-:این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم.
مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت.
در حالیکه قلاب مرد را نگه داشته بود،
ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند و یکی پس از دیگری به دام می افتادند.
طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد.
مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو
اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه
بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیالبافی تلف نکن.
قلاب خودت را بنداز تا زندگی ات تغییر کند،
زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمیکند
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_سی_هفت
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
همه ولی به من میگفتن مادرداغ جوان دیده ازش ناراحت نشودست خودش نیست..من یه گوشه ساکت نشسته بودم باکسی حرفی نمیزدم..چند روزی بودغذای درست حسابی نخورده بودم میل به هیچی نداشتم وقتی سفره شام روپهن کردن تاغذاروگذاشتن جلوم بوش که بهم خوردنمیدونم چرا حالت تهوع بهم دست دادیدفعه سرفه کردم دویدم سمت دستشویی بالااوردم..خودمم نفهمیدم چراحالم بدشدوقتی ازدستشویی امدم بیرون دیدم همه یه جوری نگام میکنن یه عده ام پچ پچ میکردن..امدم کناردخترداییم نشستم که اروم گفت مهسانکنه حامله ای..باتعجب گفتم نه باباحامله نیستم..گفت پس چرا تابوی غذا بهت خوردبالااوردی..مهسا خریت نکن اگرحامله ای حتمابروبندازش بااین قوم شوهراون مادرشوهرچه جوری میخوای بچه ی بی پدربزرگ کنی..ته دلم اشوب شد..پیش خودم گفتم نکنه واقعاحامله باشم چه خاکی توسرم کنم..سوم وهفتم مجیدتموم شدمن هنوز دوبه شک بودم
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*
توخوب باش
کسی ندید خُدا که میبینه
همین کافیه :)
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*
*زندگی کردن آنگونه که دوست دارید خودخواهی نیست، خودخواهی آن است که از دیگران بخواهید آن گونه که شما دوست دارید زندگی کنند.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
آموختهام آن چیزی که اکثر انسانها شکست و بدشانسی مینامند
مشیت خداوند برای نشان دادن
مسیری بهتر است...💫
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
دوتا چيز شخصيتت رو تعريف ميكنه؛ صبرت وقتی چيزی نداری!
و رفتارت وقتی همه چيز داری!✨
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
همیشه اونی که :
کوتاه میاد لال نیست
شاید داره جون میکنه که
چیزی رو حفظ کنه به نام حرمت
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_سی_هشت
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
مجیدیه برادرمجردداشت که مادرش ازترسش نمیذاشت من ببینمش که نکنه یه وقت کشیده بشه سمت من..دیگه تحمل رفتارش رونداشتم..وفقط دعامیکردم حامله نباشم..به زورسرپابودن صدام درنمیومد واگرباکسی کارداشتم روی کاغذمینوشتم..چندروزی ازتموم شدن مراسم مجیدگذشته بودکه یه روزصبح دیدم دلدردخیلی شدیدی دارم طوری که نمیتونستم دردش روتحمل کنم..مادرم خواب بوداروم صداش کردم گفتم مامان برام یه چای نبات بیارازدل دردکمردرد دارم میمیرم..وقتی چای نبات روخوردم حالم بدترشدوفهمیدم باردار بودم و بچه ام سقط شد...اون روزخداروشکرکردم که خدا خواست و بچه ام سقط شد...چون واقعادرتوانم نبودبچه ی بی پدرروبزرگ کنم اونم بااخلاق مادرمجید...بایدبرای هفتم مجیدمیرفتم مسجد،،بازم مادرش محلم ندادطوری رفتارمیکردکه انگارمن مجیدروکشتم..بعدازچندروزمن دل تنگ خونم بودم به بابام گفتم میخوام برم خونم...چپ چپ نگاهم کردگفت اونجادیگه خونه تونیست بایدبه فکراین باشی که برگردی...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
*
زندگی؛
هیچگاه به بن بست نمی رسد.
کافیست چشم باز کنیم و
راه های گشودهء بیشماری را فراروی خود ببینیم.
خدا که باشد...
هر معجزه ای ممکن می گردد.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
*
کاش
ب جای این همه
باشگاه زیبایی اندام
یک باشگاه زیبایے
افکار هم داشتیم
مشکل امروز ما
اندام ها نیستند ،
افکارها هستند !
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
*
يه جوری نگران فردا هستيم انگار
قول ديدنش رو قطعا بهمون دادن...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir