eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
871 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم چی از جونم می خواین؟ آرام چی میگی؟منم الیاس؟! به همین راحتی .. _من درسام.نه آرام. پوزخند زد و با حرص گفت: به به.می بینم که شسشتوی مغزیت داده.قاپتم دزدیده نه؟ _الیاس. داد زد:چی؟الیاس چی؟ الیاس مرد.همون شبی که گفتی نمی خوایش مرد. اومد جلو. داشت جلوی خودشو می گرفت که داد نزنه. رفتم عقب _چرا این کارو با من کردی؟چرا منو ندیدی؟ _الیاس.من هیچ تعهدی به تو نداده بودم.خودت خوب می دونستی. _ما یه گروه بودیم. قرار بود مثل دونه های دومینو باشیم. اما تو همه چی رو به هم ریختی. _دیگه جوش آوردم. هولش دادم و داد زدم:من ؟ من یا اون حمید مفت خور؟من یا اون عوضی حروم خور؟ کوفتش بشه هرچی گرفت. انگار نه انگار یه سال واسم زحمت کشید. خودش منو ساخت.تف تو ذاتش. _تقصیر خودت بود .همون شب که اومدم بهم می گفتی. حتی یه بارم سراغمو نگرفتی. ببینی مردم. زندم _الیاس من دیگه دلم نمی خواد برگردم.
بخش سوم خواهش می کنم ازت بذار برم. به تو هم پیشنهاد می کنم ازشون بکشی بیرون. _حدس زدم. خالکوبی هاتم پرید. خواستم از کنارش رد شم .سفت بازومو گرفت. اینقدر فشار داد نفسم گرفت.ریلکس گفت: همه چی تموم شد. الان فقط دلم میخواد ذره ذره آب شدنتون رو ببینم.مخصوصا اون جناب سرگردو. مادر نزاییده کسی که بخواد سر منو شیره بماله. با کنایه گفتم: چرا زاییده.همون دختری که سر کارت گذاشت. منو چرخوند و خوابوند تو گوشم و گفت:خفه شوـ پرت شدم رو زمین. طعم شوری خون روحس کردم. دست کشیدم دیدم گوشه لبم پاره شده.شالمم افتاد و موهام تو صورتم پخش شد. از عصبانیت می لرزیدم.داد زدم: ولم کن بذار برم عوضی.حالم ازت بهم می خوره. اومد از پشت موهامو گرفت تو دستش و کشید. از درد جیغ کشیدم. الیاس:چیه؟ نگران اون پسره ای؟ _اون پسره اسم داره. محکم تر کشیدشون.لبمو گزیدم که صدام در نیاد دوباره.
پارت سورپرایز شبانه😍
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
یه بچه شیعه واقعی برای جشن تکلیف بچش و اکسسوری های مذهبیش هزینه میکنه🧕📿 دستبند اسپیرال های این کانال و دیدی؟😍 فاخر ترین گیره های مجلسی 🧕 ٬ست‌_های_دخترانه و ... 🔴درضمن: ساخت محصولاتمون رو هم میدیم 😊 ─━─━🍃🌸🍃━─━─ https://eitaa.com/joinchat/377487378C9c23f80b57 ─━─━🍃🌸🍃━─━─ 🎁 خرید به صورت کاملا 🚚✈️
بخش چهارم فاصلش با صورتم چند سانت بیشتر نبود. _ببین.پشت گوشتو دیدی اون پسره رو هم دیدی. بمیرمم نمی ذارم دستش بهت برسه. موهامو ول کرد و رفت . درو هم محکم کوبید و قفلش کرد. بلندشدم و هجوم بردم سمت در. هی در زدم و گفتم: باز کن این درو. من عمرا اینجا نمی مونم. می گم باز کن لعنتی. هرچی در زدم بی فایده بود. گریم گرفت. رفتم گوشه اتاق کز کردم. حالم بد بود. دلم کیانو می خواست. تازه قرار بود با هم تنها شیم. بعد مدتها یکم آرامش بگیرم. یه ساعتی رو گریه کردم. نگران کیان بودم. اگه بلایی سرش میاوردن چی؟ اگه جدی جدی نمی ذاشتن ببینمش چی؟ دیگه دووم نمیاوردم. اینقدر گریه کردم که بی حال شدم. رو تخت درازکشیدم. اونقدر سفت بود که اگه یه شب تا صبح روش می خوابیدم مهره های سه و چهار کمرم می زد بیرون. ضعف کرده بودم. یه ساعت گوشه اتاق بود که نمی دونستم درسته یا نه. هشت شب رو نشون می داد.
🛑 سلام ؛همه ی مامانا دوست دارن بچه ها شون تو مهمونیا و مجالس بدرخشن 💫⭐️🌟⚡️ 🛑میدونی لباس مناسب؛ به کودک شما شخصیت واعتماد به نفس میده ❓ 👨‍💼👩‍🔧 🔵 میپرسی بااین گرونی چجوری و از کجا میشه لباس شیک خرید ⁉️🤔 🟠 یه مزون بهت معرفی میکنم که، تخصصش دوخت لباس شیک و ژورنالی کودکه ؛ فقط مدل انتخاب کن وسفارش دوختشو بده 👌👗👕👚👔 1⃣ دوخت تمیز با مدل و طرح دلخواه 👌 2⃣ پارچه هاش با کیفیت 👌 3⃣ قیمتها ش مناسب و بی نظیره👌 4⃣ سفارشات دوختش انلاین و بدون پرو 5⃣ ارسال هم داره ✈️🚘🚖 اینم لینک کانالش 👇 بزن روش و واردشو https://eitaa.com/joinchat/830341489Cdfa7e521ac یادت نره پیوستن رو بزنی مامان مهربان🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 عضو شدن مامانای عزیز توی این کانال توصیه میشه .ضررنمیکنی هم از دوختهای خوبش هم از قیمتهای منصفانه و مناسبش و اموزشهای رایگانش استفاده کنید .🍃 https://eitaa.com/joinchat/830341489Cdfa7e521ac بزن رو لینک پیوستن رو بزن 🙏
دل دردگرفته بودم. یکم که گذشت صدای باز شدن در اومد. حسام بود.با دیدنش سریع بلند شدم.خوشحال شدم از دیدنش.با التماس گفتم: حسام تو رو به همون خدایی که می پرستی قسمت می دم. بذار من برم.بخدا دق می کنم اینجا. فقط با اخم نگاهم می کرد. گفتم: یه چیزی بگو دیگه. چرا ساکتی؟ واسه چی منو آوردین اینجا؟ بازم اشکم در اومد. _حسام.تو رو خدا. الان فقط امیدم به توئه. حسام:گریه نکن. _باشه.کمکم کن برم. حسام:کاری از دستم بر نمیاد. جیغ کشیدم: _دروغ میگی.همتون دروغ میگین.تو هم یکی هستی مثل اونا. من خرو بگو دارم به تو التماس می کنم. حسام:راست میگم. حمید خون جلو چشاشو گرفته. باورش نمی شه این همه مدت رو دست خورده. _خب به من چه ربطی داره؟مگه من باید تاوان خریت اونو بدم؟ _فکر می کنه تصیر توئه. چند وقت پیش پلیسا ریختن تو گاراژ. شانس اوردیم زود فهمیدم و فلنگو بستیم. _تقصیر من؟؟
هدایت شده از مسابقه بزرگ حجاب رضوان
🌺حجاب رضوان 🌺 من خودم عضو کانالشم‌ یعنی اگه یه سر به این کانال نزنی بهت قول میدم بعدا پشیمون میشی از بس طرحاش خاصه😍😍 @rezvan_hejab1400 @rezvan_hejab1400 در راستای ترویج فرهنگ حجاب و عفاف کانال رضوان ، ، ترین و مناسب ترین و های مجلسی و رو خدمت شما عرضه میکنه😍😊🥰 ✉️ و هم داره 💥 🧕بانوان عزیز میتوانند برای در هماهنگ کنند☺️ یه چرخ توی کانال بزنید عاشق طرحا میشین چون هیچ جا همچین مدلایی ندیدین ،شک نکن🥰👇 @rezvan_hejab1400 @rezvan_hejab1400 16
‏مدت‌ها گمشده‌هایم را در انسان‌ها می‌جستم؛ اما در نهایت آن‌ها را در کتاب‌ها و طبیعت پیدا کردم.
🔴مانتو ویژه ی مهمانی های لاکچری 😳 توأم هر وقت یه مهمونی دعوتی کلی میگردی تا بتونی یه ست شیک پیدا کنی؟😩 دلت میخواد با کمترین هزینه بتونی یه مانتوی خاص برای خودت بگیری ؟🥰 یه جایی رو پیدا کردم کافیه یکی از مانتو های شیکشو بگیری اونوقت خوشتیپ ترین خانم فامیل میشی 🤩👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2824143219C587c770ceb باورت میشه روی لاکچری ترین مانتو هاشون فقط تا امشب 5درصد تخفیف گذاشتن😳😍
بخش دوم _به همه مشکوکه.حتی الیاس که این همه ساله می شناسش. _همتون الان اینجایین؟ _چیزی نپرس. _هه.می ترسین لوتون بدم؟ یکم مکث کرد.معلوم بود بهش گفتن هیچی نگه. _بچهاتو شهر پخشن.از رامینم خبری نیست.یا مرده یا گیر افتاده. _تا کی می خواین فرار کنین؟ _دیگه هیچی واسم مهم نیس. از وقتی وارد این باند شدم همه چی واسم تموم شد. _ولی حسام تو هنوزم فرصت داری. _حسام با پوزخند گفت: تو به فکر خودت باش. بشین الان یه چیز میارم بخور نمی ری. رفت بیرون. خواست درو باز بذاره.اما تردید داشت. درو بست و رفت.با حرص نشستم رو تخت. باید یه فکری می کردم.اتاقش حتی یه پنجره هم نداشت. تصمیم گرفتم یکم از حسام حرف بکشم. البته فکر نکنم اونم نم پس بده. بعد۱۰دقیقه برگشت. یه سینی باهاش بود. سینی رو گذاشت کنارم رو تخت. خواست بره گفتم: _میشه یکم بمونی؟ حسام:کار دارم.بگو